از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

بهار

من فهمیده ام
وقتی چشمانت را می بندی

به عطر کدام درخت فکر می کنی

فهمیده ام

همه چیز از لحظه ای شروع می شود

که باور کنی بهار
...
همه ی آوازهای توست
!
بهار

هدیه ی صورتی تو

به گلبرگ کوچکی ست

که از رنگ پیراهنش خسته می شود

و نمی داند چکار کند
.
 

فرناز خان احمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد