از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

منظومه ها ...

پس این ها همه اسمش زندگی است:

دلتنگی ها، دل خموشی ها، ثانیه ها، دقیقه ها 
حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد 
ما زنده ایم، چون بیداریم 
ما زنده ایم، چون می خوابیم 
و رستگار و سعادتمندیم، 
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی 
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم 
خوشبختیم، زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست 
سرو ها مبلغین بی منت سر سبزی اند 
و شقایق ها پیام آوران آیه های سرخ عطر و آتش
برگچه های پیاز ترانه های طراوتند 
و فکر کن! 
واقعا فکر کن که چه هولنک می شد اگر از میان آواها 
بانگ خروس را بر می داشتند 
و همین طور ریگ ها 
و ماه 
و منظومه ها 
ما نیز باید دوست بداریم ... آری باید 
زیرا دوست داشتن، خالِ بالِ روحِ ماست.

 

"حسین پناهی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد