از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

هرچند سهم شادی ام از این جهان کم است

هرچند سهم شادی ام از این جهان کم است
آنچه مرا به شعر گره می زند ، غم است

دلشوره ها همیشه به من راست گفته اند
دلشوره ام همیشه برای تو مبهم است!

سرکش شدم، بهانه گرفتم، ندیدی ام!
یک بار هم نشد که بپرسی چه مرگم است!

من باختم غرور خودم را دراین میان
یک شاه بی سپاه ، شکستش مسلم است

بعد از تو نام دیگر آغوش ِ بسته ام
دیگر بهشت نیست عزیزم، جهنم است!

با چتر می روم که نسوزم از آتشش
باران که نیست! بارش داغی دمادم است

باید که جای زخم تو با زخم گم شود
هر داغ تازه ای برسد مثل مرهم است!
...

عاشق شدیم و نظم جهان را به هم زدیم
دنیا هنوز هم که هنوز است درهم است

رویا باقری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد