و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاریست
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره سرخ _ گلو می خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می چیند
مرگ گاهی ودکا می نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم :
ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپرهای صدا , می شنویم.
بیوگرافی آمیتا باچان
آمیتا باچان بازیگر موفق و محبوب هندی است که در کنار بازیگری در زمینه تهیهکنندگی نیز فعالیت میکند. او هنرپیشگی را درسال 1969 با فیلم «سات هندوستانی» آغاز کرده و این حرفه را تا به امروز ادامه داده است. او یکی از بهترین بازیگران سینمای هند و یکی از گرانقیمتترین ستارگان در این زمینه میباشد. او در سال 1984 دستی نیز در سیاست داشت و به عنوان نماینده پارلمان هند انتخاب شد ولی در سال 1987 این سمت را کنار گذاشت.
ادامه مطلب ...
در سومین شماره ماهنامه زندگی مثبت که در اسفند 86 منتشر شده است، دکتر شهرام یزدانی نتایج برخی از آخرین مطالعات محققان را درباره عشق بیان کرده است. او از پژوهشهایی میگوید که ثابت میکنند شور عشق (یا همان عشق رمانتیک) احساسی موقت، زودگذر و غیرقابل اعتماد است؛ و نیز نتایج تحقیق محققانی را نشانمان میدهد که خواستهاند بفهمند چه چیزی ضامن بقای یک زندگی زناشویی است.
شور عشق، استارت یا سوخت
شور عشق،
ادامه مطلب ...بیایید یاد بگیریمکه:
چگونـه تشکـر کنیـم ؟
تشکر باید از صمیم قلب باشد.
تشکر را به صراحت و با لحن رسا بیان کنید.
به هنگام تشکر، اسم طرف را بگوئید.
به چشمان طرف مقابل نگاه کنید.( اما خیره نشوید!)
همیشه به فکر قدردانی و تشکر از دیگران باشید.
ادامه مطلب ...هشت دلیل ناکامی ایران در المپیک پکن اعلام شد - طنز
در پی کسب نتایج ضعیف کاروان ورزشی ایران در المپیک 2008 پکن، کمیته محرمانه ای، طی نشستی با حضور مسوولان ارشد ورزش کشور، به بررسی علل این مساله پرداخته و گزارش نهایی خود را تنظیم کرده است.
این گزارش، هنوز منتشر نشده ولی خبرنگار عصرایران، نسخه ای از آن را به دست آورده است که حاوی واقعیت های شگفت انگیزی است.
متن کامل این گزارش به شرح زیر است:
طلاق فرآیند دیوانسالاری دولتی یا انتقام جویی جوانی؟
در سیستم سنتی، خانواده ها گسترده بودند و سازش میان زوجین از طریق بزرگان طایفه صورت می گرفت چرا که در گذشته تعلقات خانوادگی محور سازش زوجین بود و اقوام دلسوز یکدیگر به حساب می آمدند و خود زوجین هم افرادی را انتخاب می کردند که هم تقوا داشته باشند و هم دلسوز باشند و این تنها از طریق اعتمادی که خودشان پیدا کرده بودند ایجاد می شد اما
ادامه مطلب ...الهی گر زارم در تو زاریدنم خوشست ور نازم به تو نازیدن خوشست . الهی شاد بدانم که بر درگاه تو میزارم بر امید انک روزی در میدان فضل به تو نازم . تو من واپذیری و من واتو پردازم . یک نظر در من نگری و دو گیتی به آب اندازم
ادامه مطلب ...روزی که امیرکبیر گریست
سال 1264 قمرى، نخستین برنامهى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مىشود
ادامه مطلب ...
بنا به تحقیقی جدید، احتمال این که بین استفاده بیش از اندازه از تلفن های موبایل و ابتلا به بیماری سرطان غدد بزاقی ارتباطی وجود داشته باشد، زیاد است.
محققان اسرائیلی برای انجام تحقیق خود دو گروه سالم و مبتلا به سرطان را تحت مطالعه قرار دادند و متوجه شدند احتمال ابتلا به سرطان غدد بزاقی در کسانی که روزانه برای ساعت های متمادی از تلفن موبایل استفاده می کنند و به ویژه آن را در کنار یک گوش ثابت قرار می دهند، پنجاه درصد افزایش می یابد.
نتیجه این تحقیق در مجله آمریکایی "اپیدمولوژی" منتشر شده است.
تفاوت عشق و هوس!!
۱) عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زیر را مقایسه کنید:
- ( من) دوستت دارم
- ( من) برات میمیرم
- (برای من) هیچکس مثل تو نمیشه
- ( من ) همیشه به فکر توام
-( من) را فراموش نکن
- ( من ) از تو رنجیدم
در حالیکه در عشق،
زبان کردی یکی از زبانهای شاخه شمال غربی زبانهای ایرانی است که در سرزمین کردستان به آن گفتگو میشود. جمعیتهای پراکنده کرد همچنین در جمهوری آذربایجان، ارمنستان، شمال خراسان و در مناطقی از استان گیلان یعنی لوشان و چمخاله و لنگرود نیز زندگی میکنند.
شاخههای اصلی زبان کردی عبارتند از[1]:
دشت
در نوازش های باد ،
در گل لبخند دهقانان شاد ،
درسرود نرم رود ،
خون گرم زندگی جوشیده بود .
نوشخند مهر آب ،
آبشار آفتاب ،
در صفای دشت من کوشیده بود .
تغدیه در ماه مبارک رمضان
چگونه صبح با نشاط داشته باشیم ؟
آیا شما جزو آن دسته از افرادی هستید که صبح را بیشتر از دیگر قسمت های روز دوست دارند حتی اگر شب قبل تا دیروقت بیدار مانده باشید ! استرس و اضطراب سیستم ایمنی بدن را ضعیف می کند. بنابراین نکته مهم در این بین آغاز کردن صبحی بانشاط و شاداب برای جبران خستگی شب گذشته است. باید با آرامش ساعات اولیه را بگذرانید تا علاوه بر جسمی سالم، بهترین استفاده را از روز پیش رو بکنید، اما رمز آغاز یک صبح شاداب چیست متخصصان علم پزشکی معتقدند با انجام چند کار کوچک می توان سلامت جسم و روح و داشتن روزی شاد را تأمین کرد. بهتر است پرده کرکره اتاق خود را به حالت نیمه باز بگذارید.
ادامه مطلب ...خدای من ! مرا دریاب
با نام تو شروع می کنم ... و تو را عاشقانه می خوانم ...
آری تو را ! ..
تو که نهایت عشقی !
تو که نهایت مهری !
خدای مهربان من ...
فضیلت رمضان : مجموعه از احادیث نبوی صل الله و علیه و سلم
رسول الله (ص) در دههء اخیر رمضان اعتکاف نموده و می فرمود : شب قدر را در دههء اخیر رمضان جستجو کنید.
از عایشه (رض) روایت شده که گفت : گفتیم یا رسول الله (ص) اگر دانستم شب قدر کدام است در آن چه بگویم؟ فرمود بگو « اللهم انک عفو تحب العفو فاعف عنی » بار خدایا تو در گذرنده ای و گذشت را دوست داری پس از من در گذر.
ادامه مطلب ...حلول ماه رمضان ،ماه میهمانی خدا بر همه روزه داران مبارکباد.
ماه رمضان ماه خداوند،ماه نزول قرآن و از شریف ترین ماههای سال است. رسول خدا در یکی از خطبه های خود در باره فضیلت ماه مبارک رمضان فرموده:
«ای بندگان خدا !ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به س.ی شما روی آورده؛ماهی که نزد خداون یهترین ماهها است؛روزهایش بهترین روزهاوتمام لحظاتش بهترین لحظات است.برمیهمانی خدا فراخوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید.در این ماه،نفس های شماتسبیح،خواب شما عبادت،عملهایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.
پس با نیتی درست و دلی پاکیزه،پروردگارتان را بخواهید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوتئ قرآن توفیق دهد.بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه عزیز محروم گردد.با گرسنگی وتشنگی در این ماه ،به یاد قیامت باشید»
آنگاه پیامبر اکرم وظیفه روزه داران را بر شمرد و از صدقه به فقیران،احترام به سالخوردگان،ترحم به کودکان،صله ارحام ، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام ، مهربانی به یتیمانو نیز نماز،توبه،صلوات،تلاوت قرآن وفضیلت اطعام در این ماه سخن گفت.
بنی آدم اعضای یک پیکرند
بنی آدم اعضای یک پیکرند | که در آفرینش ز یک گوهرند |
چو عضوی به درد آورد روزگار | دگر عضوها را نماند قرار |
تو کز محنت دیگران بی غمی | نشاید که نامت نهند آدمی |
مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی اْلأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمیعًا. (مائده: 32)
هر کس، فردی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.
مَثَلُ الْمُؤمِنینَ فی تَوادِّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ: اذَا اشْتَکی مِنْهُ عُضْوٌ تَداعی لَهُ سائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَر وَ الْحُمّی.
مَثَل مؤمنان در دوستی و ابراز رحمت و عاطفه به یکدیگر، مثل پیکر است. هر گاه عضوی از آن دردمند شود، دیگر اعضای پیکر، با بیخوابی و تب، با آن عضو همدردی میکنند.
اگر از ترکستان تا به در شام، کسی را خاری در انگشت شود، آن از آنِ من است. همچنین [اگر] از ترک تا شام، کسی را قدم در سنگ آید، زیان آن مراست و اگر اندوهی در دلی است، آن دل از آنِ من است... . کاشکی حساب همه خلق با من بکردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید. کاشکی عقوبت همه خلق مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید.
هیچ تقوایی وجود ندارد که هدفش یا محتوایش، تنها خوشبختی و آسایش یک فرد باشد. ما همه اعضای خاندان بزرگ بشری هستیم. ممکن است که بشریت هزاران اتاق را اشغال کرده باشد، ولی همه آنها به یکدیگر مربوط است.
درخشانترین تنپوشت را دیگری بافته است؛ گواراترین خوراکت همان است که بر میز دیگری میخوری؛ آسودهترین بسترت در خانه دیگری است. حال مرا بگو چگونه میتوانی خویش را از آن دیگر شخص جدا دانی؟
نوع بشر چنان به صورت یک خانواده درآمده است که ما نمیتوانیم سعادت خود را جز از راه تأمین سعادت دیگران تأمین کنیم. اگر میخواهیدخود خوشبخت باشید، باید راضی شوید به اینکه دیگران را نیز خوشبخت ببینید.
نه افغانیم و نی ترک و تتاریم | چمن زادیم و از یک شاخساریم |
تمییز رنگ وبو بر ما حرام است | که ما پرورده یک نوبهاریم |
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است | عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد |
پیوسته است سلسله موجها به همخود را شکسته هر که دل ما شکسته است
ز رفتن دگران خوشدلی، از این غافلکه موجها همه با یکدگر در آغوشند
11. سیدعلی صیدی تهرانی:
دلم به دوستی عالَمی گرفتار است | به کار هر که شکستی رسد، به کار من است |
منبع :مجله طوبی
خدا همین نزدیکیست
وقتی چشمان خسته ات را بر روی تمام دورنگی ها و بی محبتی ها می بندی، وقتی دست های خالی ات را نگاه می کنی، زمانی که برای یاری کردن دست دراز می کردی و اکنون کسی نیست تا نهال سبز امید را به تو هدیه دهد، وقتی آنقدر گریه می کنی که دیگر اشکی منتظر جاری شدن از چشمانت نیست، وقتی دنبال آغوشی پر از محبت می گردی، وقتی دلت برای قشنگی فرشته ها و زیبایی خنده هایشان و جذابیت چشمان پری تنگ شده و ندایی درون قلبت برخاسته، مطمئن باش که بخشنده تر و مهربان تر از خدا نخواهی یافت. به سویش برو. او با آغوش باز منتظر توست.
چرا از مرگ می ترسید ؟ از اشعار فریدون مشیری |
ترکی آذربایجانی
زبان ترکی آذربایجانی (به ترکی آذربایجانی: Azərbaycan türkcəsi و یا Azərbaycan dili) زبان گفتاری اهالی در منطقه آذربایجان ایران و سایر مناطق آذرینشین ایران و زبان رسمی جمهوری آذربایجان است. ترکی آذربایجانی به عنوان زبان گفتاری همچنین در نواحی شرقی ترکیه و جنوب گرجستان و داغستان رایج است. در دهههای اخیر آذربایجانیهای بسیاری به شهرهای بزرگ روسیه، اروپا، امریکا و کانادا مهاجرت کرده و جوامع قابل توجهی را در این کشورها تشکیل میدهند
مایکل فلپس پرده از راز موفقیت هایش برداشت
مایکل فلپس پسر طلایی بازیهای المپیک ۲۰۰۸پکن به خاطر کسب هشت مدال طلا در این بازیها به یک ستاره ورزشی در جهان تبدیل شد اما کمتر کسی میداند که هدف واقعی او از یاد گرفتن شنا، قهرمانی نبوده است.
نشریه The Sunبه نقل از وی نوشت، مادرش او را مجبور کرد شنا یاد بگیرد تا غرق نشود.
فلپس که قهرمان محبوبش مایکل جردن اسطوره آمریکایی بسکتبال است، با اشاره به اینکه همه چیز از دعواهای دوران کودکی شروع شد، گفت: بچهها عادت داشتند مرا اذیت کنند اما همین امر مرا به انسان بهتری تبدیل کرد.
فوق ستاره شنای آمریکا افزود: روزهایی بود که در اتوبوس مدرسه بچهها کلاه بیس بال مرا از پنجره بیرون میانداختند. جالب است چون همان کسانی که این کارها را میکردند حال سعی میکنند که با من دوست شوند اما پاسخ من به آنها نه است.
به گفته فلپس، شک و تردید معلم هایش به او، دلیل دیگری شد که او برای ثابت کردن دل و جراتش، بیشتر و بیشتر تلاش کند.
وی اظهار داشت: یکی از معلم هایم در مدرسه متوسطه که نامش را به خاطر ندارم گفت که من هرگز موفق نخواهم شد. با شنیدن این حرف تصمیم گرفتم بیشتر تلاش کنم تا به او ثابت کنم اشتباه میکند. رسیدن به چیزی که قبلا هیچکس موفق به انجام آن نشده بود، آرزویی بود که به حقیقت پیوست.
فلپس ادامه داد: شنا به من کمک کرد به اختلال کم توجهی که به خاطر بیش فعالی داشتم چیره شوم. نمیتوانستم آرام یکجا بنشینم و تمرکز نداشتم. شنا در آب و در یک خط به من کمک کرد بیشتر تمرکز کنم و بدون توجه به این بیماری رشد کنم.
حوادث زندگی را سخت نگیریم
عوامل متعددی در شکل گیری خلقیات همه انسان ها از جمله ایرانی ها مؤثرند که مهم ترین آن ها «خودمان» هستیم.
هر یک از ما نقش تعیین کننده ای در سرنوشتمان داریم و با افکار و کردار و رفتارمان نه تنها شخصیت خود را شکل می دهیم، بلکه تصویر حال و آینده خود را بر بوم تاریخ نقش می بندیم. از خود بپرسیم که جزو کدام دسته از افراد هستیم؟ کسانی که تسلیم حوادث می شوند؟ یا کسانی که از حوادث مختلفی که در زندگیشان به وجود می آید، ایجاد فرصت می کنند؟
آیا وقتی حادثه ناخوشایندی برای شما اتفاق افتد، سریعا به دنبال چاره می افتید؟ یا این که ناامید و دلسرد و پریشان، تسلیم شده، زمین و زمان را عامل پیش آمدن آن می دانید؟ مثلا چرا فکر می کنیم در محیط کار، فردی موفق نیستیم و درآمد مکفی کسب نمی کنیم؟ چرا می پنداریم همیشه با تشویش و اضطراب روبه رو هستیم؟
چرا گمان می کنیم شادی و شور را کمتر تجربه می کنیم؟ و ده ها چراهای دیگری که می توان در ابعاد خرد و کلان مطرح کرد.
مطمئناً برای پاسخگوئی به تمامی «چراها» باید ابتدا خلقیات خود را کنکاش کرده، به چگونگی احساس و دیدمان به محیط پیرامونی نظر افکنیم. اجازه دهید که به موضوع مورد مطالعه که همان چگونگی برخورد با حوادث بود، برگردیم. آیا ما به استقبال حوادث می رویم یا از آن گریزان و هراسناکیم؟ آیا تاکنون این گونه اندیشیده ایم هر حادثه ای که در زندگی ما رخ می دهد، دلیل و حکمتی دارد؟ شاید خیر و صلاح ما در آن بوده است. شاید منفعتی که از آن در آینده خواهیم دید، به مراتب بیشتر از نقصانی باشد که امروز فکر می کنیم با آن
رو به رو شده ایم. شاید آن حادثه بتواند به ارتقاء و بلوغ فکری ما کمک کرده، ما را مقاوم تر کند. شاید آن حادثه به ما کمک کرده از آن طریق بتوانیم اطرافیان و فضای پیرامون خود را بهتر بشناسیم. شاید اگر آن حادثه اتفاق نمی افتاد، حوادث ناگوارتری که مقابله با آن ها به مراتب سخت تر می نمود، رخ می داد.
بنابراین اگر نگاهمان به حوادثی که در زندگی با آن ها روبه رو می شویم این گونه باشد، آنگاه درخواهیم یافت که حوادث، بخشی جداناشدنی از زندگی تک تک ما را تشکیل می دهند؛ و اصلا زندگی بدون این گونه حوادث، سرد و بی روح و خشک و خسته کننده خواهد بود. تمامی لحظات لذت بخشی که در زندگی ما پدیدار شده و ما از آن ها مسرور و شادمان می شویم؛ تمامی زیبایی هایی که در اطراف خود مشاهده کرده و از داشتن و دیدنشان لذت می بریم، بدون حوادثی که آن ها را ناگوار فرض می کنیم، بی معنی می شوند.
ما می توانیم در زمانی که با حادثه ای روبه رو می شویم، با تولید انرژی مثبت، آن را به یک فرصت قابل استفاده تبدیل کنیم. فرصتی که امکان پیدائی آن در غیر این صورت، برایمان ممکن نخواهد بود. پس همان طور که ملاحظه می کنید، بستگی دارد چگونه به مسائل نگاه می کنیم و به تولید چه انرژی ای مبادرت می ورزیم.
می توانیم در مقابل هر حادثه ای حالت تدافعی گرفته، از آن گریزان شده، نالان و مضطرب و پریشان شویم یا به استقبال حوادث رفته و آن ها را تبدیل به فرصتی شیرین و خاطره انگیز کنیم. آری؛ خلقیات ما این گونه ساخته می شوند که تماما به «خودمان» بستگی دارد. اطمینان داشته باشیم که با کمی صبر و ممارست، موفق خواهیم شد از تلخ ترین حوادث، شیرین ترین فرصت ها را بیافرینیم
روزنامه کیهان
سامی یوسف
بیوگرافی کامل
سامی یوسف (sami yusuf) در ماه جولای ۱۹۸۰ از خانواده ای ایرانی آذری الاصل بدنیا آمد. اما او به همراه خانواده اش به انگلستان رفت و در آنجا نوجوانی و جوانی اش را سپری کرد. و ساکن لندن شد . او که از همان ابتدا به موسیقی علاقه داشت در ۱۸ سالگی به مدرسه موسیقی لندن Royal Academi of Music رفت و در آنجا با تحصیلات آکادمیک موسیقی آشنا شد. او تا کنون ۲ آلبوم روانه بازار کرده به نامهای : ( المعلم ) و (امت من ) و اولین کنسرت موسیقی اش را در مصر برپاکرد که بعد از استقبال وسیع از آن برنامه به کشورهای زیادی از جمله آلمان ترکیه هند و... برای اجرای برنامه دعوت شده ...
آموزش موسیقی را از سن کم توسط پدر ـ که موسیقیدان، نوازنده و شاعری مشهور بود ـ آغاز نمود و پس ازتسلط بر چند ساز، موسیقی را به صورت آکادمیک ابتدا در دانشگاه منچستر و سپس در معتبرترین مؤسسات موسیقی لندن و پس از دریافت بورس تحصیلی در 18 سالگی تحت نظر مشهورترین موسیقیدانهای «مدرسه سلطنتی موسیقی لندن» فرا گرفته است. گرچه سامی از سه سالگی در لندن بزرگ شده اما ریشههای شرقیاش (او در یک خانواده ایرانی آذربایجانی الاصل به دنیا آمده است) در ساخت ملودیها، آهنگها و نماهنگهایش کاملاً مؤثر بوده است. هوش سرشار سامی و فهم عمیق او در تئوری موسیقی و نوازندگی، زمینهای شد تا بتواند فرهنگهای مختلف موسیقی کلاسیک غربی تا موسیقی مقامی خاورمیانه اعم از عربی و ایرانی و صوفی)، ترکی، آوازهای فارسی، آذری، هندی و پاکستانی و حتی ملودیهای افغانی را یاد بگیرد.
این جوان 26 ساله انگلیسی، در 23 سالگی (2003) آلبوم اول زیبایش، «المعلم» را به بازارهای جهانی عرضه کرد که شکلی مدرنتر و بسیار جذاب تر از همان تواشیح خودمان است به زبانهای انگلیسی و عربی. اهل فن میگویند که این آلبوم، انقلابی در اناشید انگلیسی بوده است. بعد از کت استیونس (یوسف اسلام)، خواننده مسلمان بریتانیایی، حالا نوبت به سامی یوسف رسیده است که آوازهای اسلامیاش به صدر جدول فروش آلبومهای اروپا و آمریکا برسد؛ فراموش نکنید که موسیقی پاپ در این کشورها برای خودش بروبیایی دارد. بسیاری به محض اینکه صدای مسحورکنندهاش را شنیدند به خریدن آلبومهایش روی آوردند تا جایی که تعداد فروش آن در روز اول به طور متوسط به 40 نسخه در هر فروشگاه رسید. یکی از معتبرترین روزنامههای اروپا در خصوص آلبوم او نوشته است «آثار این هنرمند به قدری زیباست که قلبها را تسخیر میکند». در کشورهای عربی البته استقبال نسبتاً بیشتری نسبت به آلبوم سامی یوسف شد. درست همزمان با حلول ماه مبارک رمضان در یکی از کشورهای عربی تعداد فروش متوسط آلبوم وی در هر فروشگاه به۷۵۰ نسخه رسید. سامی توانست در مدت یک سال تحول عظیمی در عالم موسیقی و سرود دینی ایجاد کند. اولین آلبومش جزو پرفروشترینهای خاورمیانه و اروپا شد. نماهنگ «المعلم» به مدت 21 هفته در مصر و 12 هفته در ترکیه در صدر جدول آلبومهای پر فروش بوده است.
در سال 2005 آلبوم عالیاش «امت من» را، در میان استقبال بی نظیر مردم، با مضامینی و اشعاری قوی و غالباً اجتماعی، آرمانگرایانه، معترض و عدالتخواهانه منتشر نمود. همین ویژگی است که سامی یوسف را از بسیاری از خوانندههای مسلمان جهان ـ که متأسفانه تنها از اسلام یک دین سکولار شبهه مسیحی (مسیحیت تحریف شده منظور است) و نعوذ با… خدا و پیامبر را یک چهره لیبرال معرفی میکنند ـ متمایز میکند. اگر به نام آلبوم آخر ـ که آهنگ آغازینش در ابتدا ذکر شده بود ـ یا به نام مؤسسه سامی یوسف «Awakeing» (به معنای بیداری) نیز دقت کنیم، شاید مفهوم «بیداری اسلامی» در ذهنمان تداعی شود. ملودی محلی کشورهای گوناگون، انواع سبکهای موسیقایی و شش زبان که در این آلبوم از آنها استفاده شده است، شاهدی دیگر بر این مدعاست.
سامی یوسف تاکنون بیش از ۳۰ کشور در دنیا کنسرت موسیقی برگزار کرده است . از استانبول ترکیه تا کازابلانکای مراکش از ایالات متحده امریکا تا آلمان و بزرگترین کنسرت وی در فشن ترکیه بود که بیش از 200000 نفر شرکت کرده بودند. سامی یوسف اواخر سال ۲۰۰۷ نیز کنسرتی را برای حمایت از مردم مظلوم و ستمدیده دارفور منطقه ای جنگ زده در سودان برگزار کرد، این کنسرت در ورزشگاه تاریخی ویمبلی لندن برگزار شد که بیش از ۲ ملیون یورو برای مردمان دارفور جمع آوری شد.
مجله ایندیپندت لقب "Sami Yusuf is the biggest name in Muslim Music - anywhere" ، (بزرگترین نام موسیقی در هر جای جهان اسلام ) و مجله تایمز لقب "Islam's biggest Rock Star" (بزرگترین ستاره موسیقی اسلام )را به سامی یوسف دادند.
>> آشنایی با آلبومهای سامی یوسف
او تا به حال با آمیختن موسیقی اصیل شرقی با نواهای کلاسیک غربی و اشعاری که اکثرا در وصف پیامبر اسلام و دین اسلام است مخاطبین بسیاری را جذب کرده و از ویژگی های دیگر کار های او این است که هم به زبان انگلیسی و هم عربی کارهایش را می خواند .
برگرفته از http://www.samiyusufmusic.blogfa.com/
سرو چمان1 من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که: »این سیاه کج گوش به من نمی کند»2
تا دل هرزه گرد من رفت به چین3 زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند
پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی
گوش کشیده4 است از آن گوش به من نمی کند
با همه عطف دامنت5 آیدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند
چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پر شکن
وه که دلم چه یاد از آن عهد شکن نمی کند
دل به امید روی او همدم جان نمی شود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند
ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند
کشته ی غمزه ی تو شد حافظ ناشنیده پند
تیغ سزاست هر کرا درد سخن نمی کند.6
پانوشت:
1- چمان: از چمیدن، خرامیدن، سرو چمان: استعاره از معشوق بلند قامت که حرکات موزون دارد.
2- معنی بیت: دیروز از زلف او گله ای کردم و با شوخی و ریشخند گفت که: «این سیاه کج(استعاره از زلف) به حرف من گوش نمی کند.»
3- چین: پیچ و تاب زلف« ایهام به کشور چین که از ایران دور بوده است. چین زلف: اضافه ی تشبیهی، زلفی که مثل کشور چین دور است و جایگاه مشک است.
4- گوش کشیده: صفت کمان به این حالت است که برای تیراندازی آماده باشد.
5- عطف دامن: فرود دامن، سجاف دامن که به آن عطر می زده اند و در شکاف آن مشک و عنبر می ریخته اند
6- درد سخن نمی کند: سخن در او اثر نمی کند، درد این کار را ندارد.
عوارض تزریقات وریدی
اینفیلتراسیون
نشت مایع یا دارو را به خارج از فضای داخل سیاهرگ - به بافتهای نرم اطراف - اینفیلتراسیون می گویند. عموماً به علت جاگذاری نامناسب نیدل یا آنژیوکت در فضای خارج لومن رگ به وجود می آید. از نظر بالینی با تورم بافت نرم اطراف محل تزریق، مشخص می شود. همچنین پوست، سرد، سفت، و رنگ پریده می شود. اگر مایع نشت یافته اندک باشد، عواقب کمی را به دنبال دارد، اما داروهای خاصی هستند که ولو به میزان بسیار اندک، برای بافتهای نرم اطراف صدمه زا خواهند بود.
هماتوم
هماتوم حالتی است که در اثر نشت خون از رگ به بافت های نرم اطراف به وجود می آید. اگر آنژیوکت بیش از یک دیواره از یک رگ را پاره کند؛ و یا در صورتی که پس از در آوردن آنژیوکت روی محل ورود آنژیوکت فشار وارد نشود این حالت ایجاد می شود. هماتوم با فشار مستقیم قابل کنترل بوده و پس از یک دوره دو هفته ای خود به خود برطرف می شود.
آمبولی هوا
آمبولی هوا در اثر ورود مقادیر زیاد هوا به داخل سیاهرگ بیمار از طریق ست سرم به وجود می آید. تیوب های ست سرم در حدود 13 سی سی هوا را در خود نگه می دارند؛ هر بیمار می تواند عموماً تا 1cc/kg هوا را تحمل کند. بچه های کوچک در معرض خطر بیشتری قرار دارند. آمبولی هوا به آسانی با هواگیری ست های سرم قابل پیشگیری است. خوشبختانته این عارضه بسیار نادر است.
فلبیت و ترومبوفلبیت
فلبیت و تروبوفلبیت شیوع بالایی دارند. فلبیت التهاب دیواره رگ است که در اثر pH ماده دارویی تجویز شده به وجود می آید. اما ترومبوفلبیت، التهابی است که در اثر ترومبوز ایجاد می شود. هر دو این عوارض در رگهای پشت دست، نسبت به رگهای آنتی کوبیتال، شایع ترند. این عوارض مشخصاً در بیماران بستری در بیمارستان که یک آنژیوکت برای چند روز در جای خود باقی می ماند به وجود می آیند. در بیمارستان ها معمولاً از آنژیوکت برای تزریق استفاده می شود که این وسیله در مقایسه با نیدل های فلزی خطر فلبیت را افزایش می دهند. چون نیدل های فلزی برای اندوتلیوم عروق حساسیت زایی کمتری دارند. ( نیدل ها معمولاً در تزریقات کوتاه مدت سیاهرگی، - کمتر از سه ساعت - استفاده می شوند؛ در حالیکه آنژیوکت ها زمان بیشتری در جا می مانند.) ماده تزریق شده نیز به خودی خود می تواند فلبیت ایجاد کند و برای پوست محرک باشد. بیماران سالمند نیز استعداد بیشتری برای ابتلا به فلبیت دارند.
تزریق خارج از رگ
تزریق خارج رگ یک دارو ممکن است منجر به درد، تاخیر در جذب، و یا صدمه بافتی شود (در صورتی که pH ماده تزریق شده بسیار پایین یا بسیار بالا باشد). چنانچه حجم تزریق شده زیاد بوده، و پوست برآمده شده و ایسکمیک به نظر برسد؛ باید پروکایین1% در ناحیه مورد نظر تزریق شود. پروکایین یک گشاد کننده عروقی است. این دارو هم خونرسانی به ناحیه و هم تخلیه سیاهرگی را افزایش داده و باعث بیرون راندن دارو از بافت می گردد.
تزریق داخل سرخرگی
تزریق داخل سرخرگی، به ندرت اتفاق می افتد، اما بسیار خطرناک تر است. بهترین اقدام پیشگیری و مطمئن شدن از ورود نیدل به داخل سرخرگ به هنگام رگ گیری است. به یاد داشته باشید که سیاهرگ ها نسبت به سرخرگ ها سطحی ترند. چنانچه موقع رگ گیری وارد سرخرگ بشوید، پمپاژ خون روشن را به درون آنژیوکت خواهید دید. این حالت زمان وارد شدن به سیاهرگ دیده نمی شود. تزریق داخل سرخرگ معمولاً باعث اسپاسم سرخرگ شده و نهایتاً به علت گانگرن، سبب از دست رفتن عضو می گردد.
در موارد تزریق داخل سرخرگ، تشخیص وضعیت اهمیت فوق العاده ای دارد. رنگ پوست و پر شدن مجدد مویرگی را مورد مشاهده قرار داده و نبض رادیال را لمس کنید. پر شدن مجدد مویرگی (زمان لازم برای بازگشت رنگ قرمز به نوک انگشتان پس از فشار دادن آن) انعکاسی از خونرسانی به بافت است. اگر زمان پر شدن مجدد مویرگی کاهش یافته باشد؛ می توان گفت که خونرسانی به اندام نیز کاهش یافته است.
درمان: در موارد تزریق درون سرخرگ، داروها بیش از سرم ها مشکل سازند.نیدل را درون سرخرگ رها کرده و به آرامی در حدود 10 سی سی پروکایین 1% را از آن طریق تزریق کنید. پروکایین یک داروی گشاد کننده عروقی است. این دارو اندکی خاصیت اسیدی دارد ( pH = 5) و لذا با داروهای قلیایی اگر به تازگی مصرف شده باشند، تداخل ایجاد می کند. در ادامه درمان بیمار باید در بیمارستان بستری شده و اغلب به یک بلاک کننده سمپاتیکی احتیاج خواهد داشت. Endarterectomy و هپارینه کردن نیز ممکن است جهت جلوگیری از عوارض بعدی لازم باشد.
منبع : پرستار حقگو
گفتوگو با دکتر ملکمنصور اقصی، متخصص بیماریهای زنان و زایمان و نازایی
نخستین نوزاد انتخاب جنسیتشده با روش تشخیص ژنتیکی پیش از لانهگزینی (PGD) در کشورمان پسری است که بهتازگی تولد یکسالگیاش را جشن گرفته است. دکتر ملکمنصور اقصی، متخصص بیماریهای زنان و زایمان، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و عضو گروه عمل لقاح خارج رحمی (IVF) بیمارستان مهر تهران، علت تأخیر در اعلام خبر موفقیت پژوهشگران ایرانی در تشخیص ژنتیکی جنسیت جنینهای انتقالی به روش لقاح خارج رحمی را اطمینان از سلامت کامل نوزاد بیان میکند. هماکنون نوزادان دختر و پسر دیگری هم متولد شدهاند که با استفاده از این روش جنسیت آنها انتخاب شده. چند مادر هم در انتظار تولد فرزندان با جنسیت انتخابی هستند. اما برخلاف انتظارِ اغلب خانوادهها، این روش که حدود دو سال است در برخی از کشورهای پیشرفته استفاده میشود برای تحقق خواستة والدین در داشتن فرزند دختر یا پسر نیست و عمدتاً با هدف انتخاب جنسیت فرزندان زوجهایی مورد استفاده قرار میگیرد که در معرض ابتلا به بیماریهای ژنتیکی وابسته به جنس نظیر هموفیلی هستند. چرا نمیتوان از این روش برای تعیین جنسیت فرزند استفاده کرد؟ از لحاظ اخلاقی درست است که والدین جنسیت فرزندشان را خودشان تعیین کنند؟ تعیین جنسیت نوزادانی که متولد میشوند اِعمال نوعی تبعیض جنسی در جامعه نخواهد بود؟ دکتر اقصی موفقیت در این روش را حاصل تلاش گروه عمل لقاح خارج رحمی بیمارستان مهر تهران میداند، شاملِ دو متخصص دیگر بیماریهای زنان و زایمان (دکتر مهرا کتابی و دکتر شهرزاد انصاری)، یک متخصص جنینشناسی (لیلا باجلان)، و یک متخصص ژنتیک (دکتر سعیدرضا غفاری). دکتر اقصی در این گفتوگو به سؤالات مطرح در زمینة تولد فرزندان با جنسیت منتخب پاسخ داده است.
* آقای دکتر، منظور از انتخاب جنسیت فرزند چیست و چه اهمیتی دارد که والدین جنسیت فرزندشان را خودشان انتخاب کنند؟
○ بهطور طبیعی تخمکها همیشه یک کروموزوم X دارند؛ اما اسپرمها بعضی دارای کروموزوم X و برخی دارای کروموزوم Yاند. اگر یک اسپرم حاوی کروموزوم X با یک تخمک ترکیب شود، جنینی بهوجود میآید با دو کروموزوم X یعنی کودک دختر است و اگر یک اسپرم حاوی کروموزوم y با تخمک ترکیب شود، کودک دارای الگوی کروموزومی XY، یعنی پسر خواهد بود. در واقع کروموزوم جنسی تخمکها همیشه X است و این اسپرمها هستند که ممکن است X یا Y داشته باشند. در حالت طبیعی، در حدود 49 درصد کودکان دختر و 51 درصدشان پسر میشوند. از قرنها پیش این بحث مطرح بوده است که آیا میتوان جنسیت کودک را انتخاب کرد. در گذشته و حال معمولاً هدف از این انتخاب جنسیت کودک تمایل والدین به فرزند پسر یا دختر بوده است. مثلاً خانوادهای چند فرزند پسر داشته است و ترجیح میداده دختر داشته باشد یا برعکس. اما در قرن بیستم میلادی انتخاب جنسیت فرزند ابعاد دیگری یافت. دیگر مسئله فقط ترجیح دادن جنسیتی خاص از سوی پدر و مادر نبود. برخی از بیماریهای ژنتیکی وابسته به جنساند یعنی فقط یک جنس به این بیماریهای مبتلا میشود. مثلاً بیماری هموفیلی یا بیماری تحلیل عضلانی دوشِن. در خانوادهای میبینیم که دو پسر وجود دارد که هر دو به بیماری دوشن مبتلایند. آنها به فلج پیشرونده دچار میشوند و در نوجوانی میمیرند. در این خانواده اگر فرزند سوم هم پسر شود، به وضعیت سایر فرزندان دچار میشود. بنابراین تنها راه داشتن فرزند سالم برای این خانواده آن است که دختر باشد.
* انتخاب جنسیت فرزند به روش علمی اولین بار چگونه انجام شد؟
○ اولین بار خانم کرن و رابرت وینستون برای چند زوجی که فرزندان مبتلا به دوشن داشتند، طی عمل لقاح خارج رحمی، جنسیت جنینها را تعیین کردند. این شروع ماجرا بود. بهتدریج تعیین جنسیت جنین ابعاد دیگری پیدا کرد و موضوع از تعیین کروموزومهای جنسی فراتر رفت. متخصصان میتوانستند یکی از سلولهای جنین را جدا کنند، بعد هستة آن سلول را خارج و کروموزومها و ژنهایش را بررسی و مطالعه کنند. در نتیجه علم جدیدی پایهگذاری شد به نام تشخیص ژنتیکی پیش از لانهگزینی. بنابراین یک موضوع سادة انتخاب جنسیت ابعاد وسیعی پیدا کرد.
* چه روشهایی برای تعیین جنسیت جنین استفاده میشود؟
○ بیش از یک روش برای تعیین جنسیت جنین وجود ندارد. این تصور قدیمی عامه که اگر فلان کار را انجام دهند فرزندشان دختر یا پسر میشود، درست نیست. خانم پروفسور ساندرا کارسون مطلعات زیادی در این زمینه انجام داده است. او چند سال قبل رئیس انجمن نازایی امریکا بود و براساس مطالعاتش، توصیههایی که بسیاری از مردم به آنها عمل میکنند مثل فلان غذا را خوردن، فلان زمان آمیزش کردن، یا با فلان ماده بدن را شستوشو دادن در جنسیت جنین تأثیری ندارد. تنها روشی که برای این کار وجود دارد، تشکیل جنینها و انتقال جنینهای با جنسیت منتخب از بین آنها به داخل رحم است. با این روش، جنسیت جنین قطعی است. اما احتمال موفقیت بارداری موضوع دیگری است، مانند سایر موارد لقاح خارج رحمی.
*یعنی با تشخیص ژنتیکی پیش از لانهگزینی، شانس موفقیت باروری تغییر میکند؟
○ اخیراً در مجلة پزشکی نیوانگلند، که شاید معتبرترین نشریة پزشکی جهان باشد، مقالهای در این زمینه منتشر شد. در مطالعهای در 500 نفر از زنان با سن بالا که قصد بچهدار شدن داشتند، تشخیص ژنتیکی انجام شده بود تا ببینند که آیا اینها از نظر کروموزومی مشکلی دارند یا خیر. مشاهده شده بود زمانی که سلول از جنین برداشت میشود، درصد زیادی از جنینها خراب میشوند و در نتیجه باروری درصد کمی از این زنان موفقیتآمیز است. یک هفته بعد، پروفسور ژاک کوهن در نیوجرسی امریکا، یکی از شاخصترین افراد در تشخیص ژنتیکی پیش از لانهگزینی، نقد تندی علیه این مقاله نوشت. وی ادعا کرد که در تحقیق مذکور افرادی که این تشخیص انجام داده بودند تجربة کافی برای این کار را نداشتند و نباید اینهمه جنین از بین برود.
* بنابراین، تنها روش علمی مورد تأیید برای تعیین جنسیت جنین تشخیص ژنتیکی پیش از لانهگزینی است و هیچ روش سنتی دیگری وجود ندارد؟
○ بله، کاملاً درست است.
* پس این آرزوی پدر و مادرها که بتوانند خودشان جنسیت فرزندشان را تعیین کنند هنوز هم محقق نشده است؟
○ متأسفانه ذهنیتی که بسیاری از مردم ما از تعیین جنسیت دارند غیرعلمی است. فکر میکنند علم به جایی رسیده است که بتوانند بهسهولت همة ویژگیهای فرزندشان را تعیین کنند. جنسیت، رنگ چشم و… یعنی بتوانند بچهشان را خودشان طراحی کنند. البته درحالحاضر تمام این دستکاریها ممکن است، ولی اصلاً کار آسانی نیست و جنبة تفننی هم ندارد. روشهایی که برای این منظور بهکار میرود بسیار پرهزینه و حسابشده است.
* یعنی همه نمیتوانند از این روش استفاده کنند؟
○ البته ما تعیین جنسیت جنین را برای همه انجام نمیدهیم. خانوادهای به ما مراجعه کردند که سه دختر و یک پسر داشتند. پسر جوان آنها در اثر تصادف فوت کرده بود و زندگی این خانواده داشت از هم میپاشید. پدر و مادر خانواده با مرگ فرزند تعادل روحیشان را کاملاً از دست داده بودند. ما با آنها صحبت کردیم که بالاخره سه بچة دیگر هم دارند. اما پدر و مادر فکر میکردند که همة مشکلاتشان با تولد یک پسر برطرف میشود. ما جنین پسری را از میان جنینهای تشکیلشده انتخاب کردیم و در رحم گذاشتیم. اما فرض کنید که زن و مرد تازهازدواجکردهای بیایند و فرزند پسر یا دختر بخواهند. برای آنها تعیین جنسیت جنین را انجام نمیدهیم.
* تعیین جنسیت جنین قبل از تولد چه جنبههای اخلاقی مثبت و منفی دارد؟
○ اخیراً خانم پروفسور ساندراپارسون در کنگرهای دربارة جنبههای اخلاقی تعیین جنسیت سخنرانی کرد. در بخشی که مربوط به پیشگیری از ابتلا به بیماریها میشود، جای هیچگونه تردیدی نیست و همه موافقاند که باید از این روش استفاده شود. اما فرض کنید که زوجی یک پسر دارد و حالا میخواهد فرزند دومش دختر باشد. فرزند بعدی را به دنیا میآورد که باز هم پسر است، فرزند سوم و چهارم هم پسر است. در چنین مواردی تا چه اندازه میتوان از روش تعیین جنسیت سود جست؟ دو بحث وجود دارد. اول آنکه انسان حق انتخاب دارد. علم پزشکی روشهایی را جلو بیمار میگذارد و او میتواند انتخاب کند. مثلاً برای به دنیا آوردن بچه میتوان سزارین کرد یا زایمان طبیعی. امروزه این حق را برای بیمار قائل میشوند که بتواند روش درمانی، بیمارستان یا پزشک معالج خود را انتخاب کند. البته ابعاد اخلاقی انتخاب جنسیت فرزند در مقابل مباحثی مانند تخمک اهدایی، رحم اهدایی، جنین اهدایی، انجماد جنینی، پیوند اعضا، سلولهای بنیادی یا مرگ مغزی بسیار کوچکتر است، یعنی تصمیمگیری در موردش نسبتاً سادهتر است. بحث دوم، امکان استفاده از شیوة تعیین جنسیت برای کمک به تنظیم خانواده در برخی جوامع است. درحالحاضر که تعیین جنسیت جنین به روش تشخیص ژنتیکی پیش از لانهگزینی چندان آسان نیست، جایگاه مقبولی در تنظیم خانواده ندارد. ولی در آینده ممکن است این روش بهراحتی انجام شود.
* چه قوانینی برای آن وجود دارند؟
○ ببینید، قوانینی که درحالحاضر برای لقاح خارج رحمی در امریکا و اروپا وجود دارد کاملاً متفاوتاند. در آلمان، انجماد جنین ممنوع است، اما در فرانسه نه. در ایتالیا، از چند سال گذشته، اهدای تخمک و جنین و استفاده از رحم اجارهای ممنوع شده است و قوانین سختی برای آن وجود دارد، حال آنکه در 60 کشور این کار مجاز است. در مقالهای خواندم که در ژاپن انتقال تخمک یا جنین به زنان یائسة بدون شوهر ممنوع است. اما در سایتهای خبری دیدم که اولین زن ژاپنی بدون شوهر در 60 سالگی با جنین اهدایی باردار شده است. او برای این منظور به امریکا رفته است. هر کشوری قوانین جامعهاش را با شرایط بومیاش تعیین میکند.
* در کشور ما، قانون مشخصی برای تعیین جنسیت جنین وجود دارد؟
○ خیر، البته بحث حقوقی این مسئله بسیار آسانتر از موضوعاتی نظیر جنین اهدایی است. در این مورد زن و مردی که قصد دارند جنسیت فرزندشان را تعیین کنند و میشود این کار را برایشان انجام داد کاملاً مشخص و محدودند. به عبارتی دیگر، تعداد افرادی که برای تعیین جنسیت به ما مراجعه میکنند زیاد نیستند. در مقایسه، تعداد زنانی که با سن بالای 50 سال برای باردار شدن مراجعه میکنند خیلی بیشتر است. در ایران هیچ محدودیت سنی در این مورد نداریم. برای تعداد جنینهایی که باید به داخل رحم منتقل شوند هم محدودیتی نداریم، درحالیکه در تمام کشورها محدودیتهای قانونی وجود دارد زیرا بارداریهای چندقلویی پرعارضهاند. در زمینة استفاده از سلولهای بنیادی انسانی و کاربرد آنها در انسان زنده هم در بسیاری از کشورها ممنوعیت وجود دارد. اما ما محدودیتی از این بابت نداریم و شاید قضیة تعیین جنسیت جنین از نظر قانونی در اولویت آخر باشد.
*در کشور ما، در همة مراکزی که عمل لقاح خارج رحمی انجام میشود، تعیین جنسیت جنین امکانپذیر است؟
○ دقیقاً اطلاع ندارم، ولی فکر میکنم همة مراکز بتوانند این کار را انجام دهند. روند کار بهطور خلاصه آن است که ما برای تعیین جنسیت جنین با روش لقاح آزمایشگاهی جنینهایی را درست میکنیم. هستة یکی از سلولهای جنین را جدا میکنیم و میفرستیم برای متخصص ژنتیک. متخصص ژنتیک با امکاناتی که دارد میتواند کروموزومهای آن هسته را ببیند؛ مثلاً میتواند کروموزوم 21 را ببیند که آیا بهجای دو تا، سه تا نشده است که اگر سه تا باشد، سندروم داون مطرح است و جنین را از بین میبرد. متخصص ژنتیک میتواند کروموزومهای جنسی را ببیند و تشخیص دهد که جنین دختر است یا پسر. حتی این متخصص ژنها را میبیند. در بیمارستان مهر تهران، میتوانیم کروموزومهای 16، 18، 21 و کروموزمهای جنسی را ببینیم. در مورد کروموزومهای دیگر، باید دستگاههای لازم خریداری شوند. درحالحاضر، در جهان مطالعه بر روی 16 کروموزوم اصلی انجام میشود. توجه داشته باشید که این کار باید بسیار سریع انجام شود و فقط حدود 24 ساعت برای آن وقت هست، نمیتوان جنین را روزها بیرون از رحم نگه داشت. البته فقط یک جنین هم نیست. برای هر زوج، متخصص ژنتیک باید در عرض 24 ساعت 16 زوج کروموزوم هستة هفت سلول را بررسی و اعلام کند که کدام جنین خوب است و کدام جنین بد. این کار باید خیلی سریع انجام شود. فکر میکنم فقط چهار، پنج مرکز در دنیا با چنین توان و قدرتی وجود داشته باشد. البته پیشرفت بسیار سریع است.
*چه آیندهای را برای روش ژنتیکی پیش از لانهگزینی پیشبینی میکنید؟
○ فکر میکنم که در پنج سال آینده اتفاقات عجیبی در این زمینه خواهد افتاد. ارزش این روش در این نیست که بگوید جنین پسر است یا دختر، بلکه اهمیتش آن است که بتوانیم یک سلول را از جنین جدا کنیم، هستهاش را بیرون بیاوریم، کروموزومهایش را ببینیم. بعد جنین را بگذاریم در رحم و بچة سالم به دنیا بیاید.
*زوجهایی که برای بچهدار شدن به مراکز شما مراجعه میکنند تا چه اندازه تمایل دارند که خودشان جنسیت فرزندشان را تعیین کنند؟
○ خیلی از زوجها چنین تمایلی دارند. البته ما برای آنها توضیح میدهیم که برای زوجی که اصلاً بچهای ندارند بیمعنی است که چنین درخواستی داشته باشند، چون ممکن است جنینهایی در حین تعیین جنسیت از بین بروند. اما فرض کنید که با خوردن یک قرص میتوانستیم جنسیت جنین را تعیین کنیم. در این صورت، مسلماً برخورد ما هم متفاوت بود. اگر روش موجود در آینده سادهتر شود، مطمئناً درخواست برای آن هم بیشتر خواهد شد. اما درحالحاضر وقتی که پیچیدگیهای این کار را برای زوجها توضیح میدهیم، دیگر علاقهای به آن نشان نمیدهند.
* تعیین جنسیت جنین چقدر هزینهبر است؟
○ بهطورکلی هزینة لقاح خارج رحمی در امریکا ده برابر ایران است. هزینة جهانی این عمل در حدود 10 هزار دلار، 5 هزار یورو یا 3 هزار پوند است. هر چقدر عملیاتی که در این ضمن انجام میشود پیچیدهتر باشد، هزینه بالاتر میرود. استفاده از روش تشخیص ژنتیکی پیش از لانهگزینی در خارج از ایران مبلغی در حدود 5 تا 10 هزار دلار به مبلغ گفتهشده اضافه میکند، اما در ایران باز هم نسبت یک به ده است.
*به زوجهایی که به تعیین جنسیت فرزندشان علاقهمندند چه توصیهای دارید؟
○ توصیه میکنم که تصور درستی دربارة تعیین جنسیت جنین داشته باشند. هدف اصلی در استفاده از روش تشخیص ژنتیکی پیش از لانهگزینی مطالعة کروموزومهای جنین با هدف تولد فرزندی سالم است و درحالحاضر آنقدر ساده و سهلالوصول نشده است که زوجها بتوانند بهراحتی بگویند دختر میخواهند یا پسر.■
منبع zanan.co.ir
ای کاش روزی بیاد که همه ما به این واقعیت برسیم که فرزند باید صالح و سالم باشه . دیگه پسر یا دختر بودنش مهم نیست .
اما زحمات پزشکان که برای پیشرفت علم پزشکیه جای تقدیر داره
افلاطون که یکی از بزرگترین فلاسفه جهان به شمار می رود، در آتن در سال 428 ق. م، در یک خانواده متشخص آتنی متولد شد. نام اصلی او« آریستو کلس» بود و نام افلاطون، بعد ها به مناسبت پیکر تنومندش به او داده شد.
او در یک خانواده اشرافی بزرگ شد. دوره جوانی او همراه بود با دوره درخشندگی فرهنگ آتنی و در همان دوران، در سن بیست سالگی با سقراط ملاقات کرد و شاگرد او شد. بستگانش اصرار داشتند که او به حرفه خانوادگی خود یعنی سیاست بپردازد، اما وقتی محاکمه و مرگ استادش را به دست سیاستمداران مشاهده کرد، سیاست را رها کرد. او در محاکمه سقراط حاضر بود و اتفاقات آن را در آثار خود ثبت کرده است.پس از مرگ استاد، افلاطون آتن را ترک و به مناطق مختلفی نظیر مگارا و سیسیل سفر کرد که خطرات بزرگی هم برایش در بر داشت؛ تا جایی که اسیر شد و حتی در معرض مرگ قرار گرفت؛ اما سرانجام آزاد شد و به آتن باز گشت.
وی در بازگشت به آتن در سال 388 ق.م، « آکاد می» خود را با هدف ترویج و تشویق بی طرفانه علم، در این شهر بنا کرد. آکادمی افلاطون را به حق می توان نخستین دانشگاه اروپایی نامید، زیرا در آنجا مطالعات و تحقیقات محدود به فلسفه محض نبود، بلکه رشته های وسیعی از علوم دیگر مانند ریاضیات، نجوم و علوم طبیعی را نیز در بر می گرفت. جوانان از شهر های دور و نزدیک به آن جا می آمدند و علوم مختلف را فرا می گرفتند. یکی از همین جوانان، ارسطو بود که بعدها در زمره بزرگ ترین فلاسفه جهان قرار گرفت. افلاطون علاوه بر سرپرستی آکادمی و رهبری مطالعات، خود به تدریس نیز می پرداخت و شاگردانش از درس های او یادداشت بر می داشتند.
بسیاری از آثاری که از او باقی مانده، حاصل این درسهاست. شهرت و اعتبار افلاطون به عنوان یک فیلسوف بزرگ و آگاه، سبب شد تا حاکم سیراکوز از او دعوت کند تا برای تربیت جانشینش به آن جا برود. این سفر به علت حوادثی که پیش آمد، برای افلاطون جز رنج و دشواری در پی نداشت و او به آتن بازگشت. وی بعدها سفر دیگری هم به سیراکوز داشت که آن هم بی نتیجه بود. او از سال 360 ق.م که پایان سفر سومش بود، تا آخر عمر به فعالیت های علمی و فلسفی خود ادامه داد و در سال 348 ق.م درگذشت. افلاطون پایه گذار و در واقع طلایه دار بسیاری از مباحث عمیق فلسفی است. یکی از متفکران قرن بیستم می گوید: تمام تاریخ فلسفه تا به امروز، چیزی جز حاشیه نویسی بر آثار افلاطون نیست. او در فلسفه که تا آن زمان حول حقیقت واقعی اشیاء می گشت افق های تازه ای گشود و برای اولین بار مباحث گسترده معرفت شناسی را مطرح کرد. او حکیمی الهی بود و حقیقت چیز ها را ورای ماده و محسوسات و جزئیات می جست و بر همین اساس بود که نظریه خاص خود موسوم به نظریه مثل را طرح نمود. تفکرات وی، مسیر فلسفه را تعیین کرد و شاگرد بزرگش ارسطو در بستر نظریات او بود که حرکت فلسفی اش را آغاز نمود. از افلاطون آثار بسیار بر جای مانده است که شامل همه موضوعات مهم فلسفه و علوم انسانی می شود؛ مانند فیزیک، سیاست، اخلاق، منطق، زیبایی شناسی و غیره… .
آثار افلاطون همه در شمار بهترین آثار فلسفی تاریخ هستند. از آن ها می توان به رساله های: تیمائوس، تئتتوس، مهمانی، فیدون و پارمنید س اشاره کرد. مهم ترین ومشهور ترین اثر او جمهوری نام دارد که جزو ده کتاب برتر تاریخ محسوب می شود. مسئله عمده ای که افلاطون با آن روبرو بود، این بود که آیا جهانی که انسان در پیرامون خود درک می کند، واقعیت دارد یا ندارد؟ اگر واقعیت دارد، چرا متغییر است و ثابت نیست؟ و اگر واقعیت ندارد، پس آنچه هست، چیست؟ او می دید که همه چیز در حال تغییر و تحول است و حقیقت، چیزی است که همواره ثابت است و اصولا ما به چیزی که مدام در حال دگرگونی باشد، واقعیت نمی گوییم. در واقع او در پی کشف رابطه میان دو امر در اشیا و موجودات بود:میان ثبات موجودات و میان دگرگونی موجودات و جهان. مانند فلاسفه پیش از سقراط، افلاطون عقیده داشت که تمام طبیعت در حال حرکت و تغییر است. تمام چیزها از ماده ساخته شده اند و در اثر زمان دچار فرسایش می شوند.اما چیزهایی هم هستند که جاودانه و تغییر ناپذیرند. آنها قالب ها یا صورت های موجوداتند.مثلا تمام انسان ها به وجود می آیند و می میرند، اما یک چیزی هست که همه انسان ها به طور مشترک دارند، چیزی که سبب می شود آنها را انسان بدانیم. آن چیز، الگو، قالب و یا همان صورت انسان است.
این صورتها، جاودانه و تغییر ناپذیرند و در واقع الگوهایی غیر مادی هستند که تمام چیزها از روی آنها ساخته شده است. تمام انسان ها صورت انسان و تمام فیل ها صورت، یعنی قالب و ساختار فیل را دارند. افلاطون به این نتیجه رسید که در ورای جهان مادی، باید حقیقتی نهان باشد. وی این حقیقت را عالم مثال( عالم این صورت ها ) خواند.در این عالم، صورت های جاودان و تغییر ناپذیر موجودات طبیعت وجود دارند. حقائق و واقعیات عالم که جاودان و دگرگونی ناپذیرند، تنها این صورتها هستند و آنچه ما با حواس خود درک می کنیم(یعنی پدیده های طبیعی و محسوسات)، چیزی جز سایه های این حقائق نیست. وجود حقیقی متعلق به مثال ها است و عالم طبیعت فقط نمود آنها است. تمام امور عالم چه مادی مانند حیوانات و جمادات و نباتات و چه غیر مادی مانند شجاعت، عدالت و تمام فضایل اخلاقی، صور و حقایقی دارند که نمونه کامل این امور بوده و در عالم مثال قرار دارند. در نظر افلاطون، ما قادر نیستیم از چیزی که پیوسته در حال تغییر است، شناخت حقیقی پیدا کنیم.
جهان طبیعت پیوسته در حال تغییر است و شناخت حقیقی نمی تواند به آن تعلق بگیرد. در مورد عالم ظاهر، یعنی عالم محسوسات، فقط می توان با حدس و گمان حرف زد. بلکه شناخت حقیقی فقط به صورت ها یا مثال های عالم تعلق می گیرد؛ زیرا شناخت حقیقی شناختی است که عقل به دست دهد و عقل نیز فقط با امور جاودان و تغییر ناپذیر عالم، یعنی با مثال ها سروکار دارد. بدین ترتیب در نظر افلاطون، حقیقت به دو بخش تقسیم می گردد:جهان محسوسات که شناخت ما از آن از راه کابرد حواس و بنابراین ناقص است. در این جهان همه چیز در حال تغییر است و هیچ چیز ثابت و دائمی نیست. در حقیقت در این جهان، هیچ چیز هستی و بود ندارد؛ بلکه این جهان، جهان نمودها و شدن هااست. چیزها می آیند و می روند و هیچ چیزی پایدار نیست و واقعیت ندارد.
بخش دیگر، عالم مثال است که فقط با عقل می توان از آن شناخت کامل و حقیقی به دست آورد و این عالم را نمی توان با حواس ادراک نمود. به گفته وی و بر همین اساس، انسان نیز موجودی دوگانه است. مابد نی داریم که به جهان محسوسات پیوند خورده و متغیر است، ولی ما روح فنا ناپذیری نیز داریم که چون مادی نیست، می تواند به عالم مثال وارد شود. افلاطون معتقد بود روح پیش از آنکه در جسم حلول کند، در عالم مثال وجود داشته و مثل یعنی حقایق را درک کرده است. اما همین که به این دنیا آمد و در بدن انسان حلول کرد، همه مثالها را از یاد می برد.
با این حال، خاطره ای مبهم از آن ها را داراست، طوری که وقتی در جهان طبیعت با موجودات مختلف و شکل ها و صورتهای آنها روبرو می شود، به یاد عالم مثال و صورتهای آن می افتد و همین امر در روح، حسرت بازگشت به جهان اصلی را بر می انگیزد. بدین معنا علم و شناخت حقیقی انسان، چیزی جز یاد آوری نیست؛ یادآوری صورتهای جاودانه و حقائق اصلی عالم. افلاطون در عین حال می گوید که انسانها نمی خواهند روح خود را آزاد کنند تا به عالم مثال باز گردد. اکثر مردم به محسوسات یعنی سایه های حقایق چسبیده اند و به دنبال خود حقایق نیستند.وی این وضعیت را در مثال و داستان مشهور خویش، معروف به تمثیل غار نشان داده است. فلسفه افلاطون یک فلسفه منجم است که در اخلاق و هنر و سیاست و دیگر حیطه های فلسفه به طور گسترده ای وارد می شود.آراء او در زمینه های مختلف فلسفی، تاثیرات شگرفی بر فلسفه و فرهنگ بشری تا به امروز گذاشته است.
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم .
خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟
گفتم : اگر وقت داشته باشید .
خدا لبخند زد
وقت من ابدی است .
چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟
خدا پاسخ داد ...
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند .
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند .
این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.
و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند .
این که با نگرانی نسب به آینده فکر میکنند .
زمان حال فراموش شان می شود .
آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال .
این که که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد .
و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم .
بعد پرسیدم ...
به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آدم ها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟
خدا دوباره با لخند پاسخ داد .
یاد بگیرن که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد .
اما می توان محبوب دیگران شد .
یاد بگیرن که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند .
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد .
بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد
یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم .
و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد .
با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن .
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند .
اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند .
یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .
یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند .
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند .
و یاد بگیرن که من اینجا هستم .
همیشه ...
عزتالله انتظامی | |
---|---|
عزتالله انتظامی در موزه سینما | |
تولد | ۳۱ خرداد ۱۳۰۳ تهران |
سالهای فعالیت | ۱۳۲۸ - حال |
فرزندان | مجید انتظامی |
صفحه در دادگان فیلمها | |
صفحه در وبگاه سوره |
عزتالله انتظامی متولد ۱۳۰۳ تهران بازیگر پر سابقهٔ تئاتر و سینمای ایران است.داریوش مهرجویی کارگردان گاو (۱۳۴۸) استعداد انتظامی را کشف کرد و پروراند. بازی های او در دیگر آثار مهرجویی همچون آقای هالو، دایره مینا، پستچی، اجاره نشین ها، هامون ،بانو باعث بروز توانایی های بسیار او شد. انتظامی علاوه بر نقش آفرینی در آثار مهرجویی، در فیلمهای کارگردانان دیگری چون علی حاتمی و محسن مخملباف نیز بازی کرد.
مسعود کیمیایی از حضور انتظامی در آخرین اثرش «حکم» به عنوان افتخاری بزرگ یاد کرد.
برگرفته از
پرواز با خورشید
بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز از اشعار فریدون مشیری |
غلامرضا تختی از بزرگترین کشتیگیران دوران معاصر ایران و نماد جوانمردی و فروتنی در ورزش ایران است.
غلامرضا تختی در روز ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانوادهای متوسط در محلهٔ خانیآباد در تهران به دنیا آمد. «رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف میکنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانوادههای رجب خان منتقل شد و به نام خانوادگی آنها تبدیل شد.
رجبخان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راهآهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود واز همین راه مخارج زندگی خانوادهٔ پرجمعیت خود را تأمین میکرد. نخستین واقعهای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربهای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچارشد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانیآباد درس خواند و در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. تختی در دوران زندگی ورزشیاش رکورددار شرکت در المپیکها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشتی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بودهاست.
او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتیگیران نامداری را مغلوب کرد.
وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو، ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود. پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش، خبر درگذشت وی تحت عنوان خودکشی اعلام شد و همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفتانگیز فرو برد.
در مورد قتل و یا خودکشی وی دلایلی همچون ناراحتیهای روحی و مشکلات مالی آوردند ولی هیچ گونه بازرسی برای قتل وی به صورت جدی شکل نگرفته است.
از جمله دلایلی که برای ضدیت دستگاه امنیتی کشور با تختی و احتمال قتل وی ذکر میشد، وابستگی او به جبهه ملی و علاقهاش به دکتر محمد مصدق بود که نظام پهلوی، بعد از کودتای ۲۸ مرداد تلاش میکرد تا نامش برده نشود و یاران و همفکران او را در هر فرصت به بند میکشید.
یک سال قبل از مرگ تختی، هنگام درگذشت دکتر محمد مصدق، غلامرضا تختی با اخطار مأموران نظامی و امنیتی هم حاضر نشد از رفتن به احمدآباد منصرف شود و به افسران میگفت دستگیرم کنید.[۱]
بازیهای المپیک:
قهرمانی جهان:
بازیهای آسیایی:
المپیک ۳ - جهانی ۴ - بازیهای آسیایی ۱
تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدالهای جهانی و المپیک بشود: جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما (در ۸۷ کیلو) و جهانی ۶۲ تولیدو در ۹۷ کیلو.
برگرفته از http://fa.wikipedia.org
چگونه به شادی برسیم؟
یادداشتی برای آنان که می خواهند نکته های ساده ولی کلیدی و علمی شاد زیستن را بدانند.
1. اهداف روشن و اساسی داشته باشید: رضایت از زندگی، با هماهنگی اهداف زندگی رابطه مستقیم دارد.
اهداف مربوط به شغل، تحصیل ، خانواده و مکان لازم است با یکدیگر همساز باشند، تا با توجه به پیشرفت، نتایجی مثبت به بار آورند. اگر یاد بگیریم که مقیاس های خود را عاقلانه انتخاب کنیم، در زندگی آرامش بیشتری خواهیم داشت.
2. توانایی و استعدادهایتان را با دیگران مقایسه نکنید: استعدادهای خود را بپذیرید و برای آنها ارزش قایل باشید. احساس رضایت خاطر، از تکامل یافتن استعدادهای خدادای خود شما بدست می آید، نه از حسرت خوردن بر استعدادهای دیگران.
بنابراین یکی از نکات مهم که می تواند در شادی ما سهم بسزایی داشته باشد که بی هیچ قید و شرطی، خودمان را تایید کنیم، زیرا ما به اندازه هر انسانی مخلوطی از توانایی ها و محدودیت های باور نکردنی هستیم، بنابراین کاستی های خود را بپذیریم و سعی کنیم که آنها را برطرف کنیم و با در دست داشتن امکانات و تجربیات مختص خود، در راه پیروزی و کامیابی قدم برداریم.
3-سپاسگزار باشید: شکرگزاری موجب شادابی و آرامش بیشتر انسان می گردد .
با تمرکز رو به خدای خود کنید و از او به خاطر تمام نعمت هایی که به شما داده سپاسگزاری کنید زیرا هر بار که می گوییم ((متشکرم)) در حقیقت خاطر نشان می سازیم که آنچه را داریم می پذیریم و آنچه را که باید یاد بگیریم، می آموزیم.
این نکته را هم به یاد داشته باشید که منشا آرامش ذهن، تمرکز کردن بر موهباتی است که از آن بهره مند شده ایم، نه آنچه نصیبمان نگشته است.
4-ورزش کنید: فعالیت های جسمی، از ابزارهای نیرومندی هستند که بلافاصله روحیه ما را عوض می کنند و در ما احساس شادی و نشاط ایجاد می کنند، زیرا اگر جسم انسان ها پر تحرک و شاد باشد، روحیات آنان نیز از این حالات تبعیت می کند.
5-مراقبت از خویش را فراموش نکنید: مراقبت از خویش دارای این ویژگی حیرت انگیز است که فراسوی امکانات در دسترس، خوشی و شعف را به سوی مان فرا می خواند.
گاهی اوقات کار و تلاش بی حد و حصر در محیط خانه و کسب و کار، چنان ما را به خود مشغول می کند که لذت و خوشی زندگی را به فراموشی می سپاریم. سعی کنید یک بار در هفته، ساعتی را به خود اختصاص دهید.
توجه کنید که وقتی به خود بهتر برسید، سرحال تر هستید و اثر بخشی شما در کار و زندگی افزایش می یابد و به دستاوردهای بهتر و بیشتری در کار و زندگی نایل خواهید شد.
6-زندگی را بر خود سخت نگیرید: باید به یاد داشته باشید که هیچ گاه زندگی را بر خود سخت نگیرید، افرادی در زندگی موفق هستند و به شادی می رسند که اعضای آن بیهوده بر سر مسائل بی مورد با هم بحث و جدل نکنند، خانواده ای به شادی می رسند که در بدترین شرایط، زندگی را بر خود سخت نگیرند و امید خود را از دست ندهند.
برگرفته از http://www.vnews.ir/sitenews/232.aspx
آزادی چیست؟
واژه ی آزادی از کجا اومده؟ و یعنی چه؟هر کسی آزادی رو با توجه به روحیات و سن خودش تعریف میکنه..یک کودک آزادی را در این می بیند که مادرش به او اجازه بدهد که با اسباب بازیهایش بازی کند و افراد دیگر به گونه های مختلف آن را معنی میکنند ولی معنی واقعی آزادی چیست؟ در این قسمت سعی کردم در مورد آزادی بگم البته نه خیلی فلسفی و پیشرفته در حدی که شما تا حدودی به فکر فرو برید کمی در مورد آزادی بیاندیشد..به نظر من آزادی یعنی آزادانه اندیشیدن..آزادی یعنی زندگی کردن برای رسیدن به هدفی که درست باشه...آزادی یعنی لذت بردن از زندگی در راهی درست و منطقی ..آزادی یعنی احترام گذاشتن به اعتقادات......آزادی یعنی صلب نکردن هر فرد از اظهار نظر کردن...آزادی یعنی شبها بدون دغدغه ای خوابیدن و صبح را با عشق و سلامی گرم به خورشید شروع کردن...آزادی یعنی شاد بودن...آزادی یعنی فرق نذاشتن بین مردم ها با هر رنگ پوست و نژادی...آزادی یعنی همه به یک اندازه از جهان بهره ببرن نه بشتر نه کمتر...آزادی یعنی احساس دلسوزی کردن برای یتیمان...آزادی یعنی در گرفتاری دست یکدیگر را گرفتن...آزادی یعنی داشتن جهانی واحد و مملو از صلح و دوستی...آزادی یعنی هر کس جای خودش ماهی در آب و آدم رو زمین بدون اینکه صدمه ای بهم بزنند.. خلاصه آزادی واژه ای نیست که مخصوص یک قوم یا مذهب یا اقلیت فکری ای باشد آزادی برای تمام افراد هست ..آزادی تو در قبال تلاش ها و کوشش هایت هست..پس آزادانه بیا ندیش و درست و آزادانه هدف صحیحت را انتخاب کن حتی اگر کسی مانع تو هست هیچ هراسی نداشته باش چون تو آزادی پس از خودت ضعف نشون نده..سعی کن از استعدادهایت به نحو احسنت استفاده کنی همین طور که ناپلوئن بناپارت در بخشی از نوشته هایش گفته: معنی استعداد مثل نبوغ این است که فرد ظرفیت مشقات بی پایانی را داشته باشد.پس از تلاش دست نکن چون آزادی هر معنی و مفهومی که داشته باشد بر میگردد به تو که چه قدر تلاش کنی و از فرصتها و استعدادهایت استفاده کنی..پس تو هستی که آزادی را می سازی..بلند شو و از همین حالا برای ساختن اش اقدام کن....
... یک چیز را هیچ وقت فراموش نکن که هر روز صبح به آفتاب سلام کن تا روزت را با جواب سلامی گرم از خورشید آغاز کنی...
آزادی حق تمام موجودات ذیشعور است که بر اساس آن انسانها این امکان را مییابند که آزادانه و بدون هیج وحشت و ملاحظهای بتوانند عقاید و نظرات و عواطف خود را در هر زمینهای بیان و همانگونه که خود میخواهند انتخاب، رفتار و زندگی کنند.
واژه آزادی به خودی خود واژه بزرگی است و با عبارتهایی همچون آزادیهای اجتماعی و حقوق بشر آمیخته شدهاست. «آزادی» واژهای تعریف شدهاست و دولت به عنوان نماینده مردم وظیفه حفظ و نگهداری «آزادیها» را بر عهده دارد.
برخی از آزدایهای شناخته شده به شرح زیر است:
برگرفته از http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C
نمی خواهی شروع کنی ؟
می گویند یک روز لیلی برای مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری من را ببینی ؟
اگر نیمه شب بیایی بیرون شهر ، کنار فلان باغ ، من هم می آیم تا ببینمت.
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود ، چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست.
ولی مدتی که گذشت خوابش برد.
نیمه شب لیلی آمد و وقتی او را در خواب عمیق دید ، از کیسه ای که به همراه داشت ، چند مشت گردو برداشت و ریخت داخل جیب های مجنون و رفت.
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود، آهی کشید وگفت :
ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم .
و افسرده و پریشان برگشت به شهر.
در راه یکی از دوستانش او را دید و پرسید :
چرا اینقدر ناراحتی؟
و وقتی جریان را شنید با خوشحالی گفت :
این که عالیه !
چون نشانه این است که لیلی به دو دلیل تو را خیلی دوست دارد !
دلیل اول این که :
خواب بودی وبیدارت نکرده !
و به طورحتم به خودش گفته :
اون عزیز دل من که تو خواب نازه ، پس چرا بیدارش کنم ؟
و دلیل دوم اینکه :
وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت ، پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری!
مجنون سری تکان داد و گفت :
نه!
او می خواسته بگوید :
تو عاشق نیستی!
اگر عاشق بودی که خوابت نمی برد!
تو را چه به عاشقی؟
بهتره بروی با گردوها بازی کنی!
نکند فرصتها را از دست بدهیم.
نکند وقتی بیدار بشویم که دیگر کار از کار گذشته باشد !
و باید بدانیم ، هر ثانیه از زندگی ما لحظه ای بی نظیر و تکرار نشدنی است.
و از آن لحظه های ناب ، بهترین استفاده را ببریم.
پس بیایید از همین لحظه شروع کنیم.
تنـــهایی
تنهایی چیست؟ اساسا تنهایی چیست؟ مسلما انسان در همه حالات ممکن است به تنهایی برسد. یعنی فقط وقتی که انسان را به گوشه ای می اندازند و در را بر رویش می بندند تنها نمی شود، بلکه گاهی در وسط زندگی و در متن جمعیت هم تنها می شود و یا اساسا ً هنگامی که رابطه ای با هستی پیدا می کند، احساس تنهایی به او دست میدهد. چند نوع تنهایی وجود دارد: یک نوع تنهایی مبتذل است. تنهایی مبتذل یک نوع عکس العمل روح بیمار است. کسی که دچار عقده های روانی سقوط اخلاقی یا سقوط عصبی است یا اصلا ً کمبود دارد از دیگران می ترسد و از جمعیت فرار میکند، این تیپ آدمها به گوشه ای می روند و تنها می نشینند.این نوع تنهایی یک نوع بیماری ست که ارزش بحث ندارد، این بیماری ها را دکتر روانپزشک باید معالجه کند و البته بعد از مدتی هم خوب می شود، دوباره به جمع بر می گردد. نوع دیگر تنهایی که من به آن تنهایی متعال می گوییم تنهایی است که ناشی از رشد روح انسان و بالا رفتن آن از سطح رابطه های عادی و روزمره است. گاهی تکامل روح انسان بجایی می رسد که از سطح روزمرگیها وجاذبه هایی که انسانهای معمولی را در بر میگیرد و مشغول می کند و لذت به آنها می دهد، اوج می گیرد. به میزانی که انسان از سطح معمولی اوج بگیرد، به خلوت می رسد. انسان به میزانی که به خودش توجه می کند و یک آگاهی درونی و وجودی می یابد، رابطه های بیرونی اش کم می شود و به میزانی که اشتغال درونی و ذهنی پیدا می کند و درون گرا میشود،بیرونگرایی اش کم می شود. و یه میزانی که رابطه ماورایی پیدا می کند، رابطه روزمره اش کم می شود. اینها عواملی اند که یک انسان متعالی را به تنهایی و تامل در خویش می کشاند. اما یک نوع سوم تنهایی هم وجود دارد و آن تنهایی مصنوعی است. در اینجا یک نوع تنهایی مصنوعی را به انسان تحمیل میکنند مثلا ً انسان را گوشه ای می اندازند و او را در این حالت رها میکنند. هنگامی که بخواهند انسان را از همه نیروها خالی کنند تا به سادگی بتواند رام شود، ابزار شود، یکی از موثر ترین روش ها تنها کردن اوست. اگر رابطه ای نباشد یعد از ده پانزده یا بیست روز به تنهایی مطلق می رسد. روح هم درست مثل بدن است، همان طوری که بدن مقاومت و حرارت خودش را از همین مواد غذایی می گیرد که هر یک ساعت و یا دو ساعت یک مرتبه می خورد روح هم در رابطه با انسان هاست که که گرم و داغ و نیرومند میماند. در آنجا فرد به تنهایی مطلق می رسد، چون در آنجا سکوت مطلق است. بعد آن شکل و آن شرایط را به وی تحمیل میکنند، زیرا در این سکوت همه جهات برایش مساوی می شود، هر کاری برایش ممکن می شود، هیچ چیز برایش بد نیست. تجربه نشان داده که در این حالات، درونگراها دیرتر به تنهایی می رسند. انسان هایی که می توانند ساعتها تنها بمانند و با خودشان فکر کنند بیشتر از انسانهای بیرون جوش و مردم جوش و جامعه جوش، در برابر تنهایی مقاومت می کنند. علت آن اینست که درونگراها تغذیه درونی دارند، این است که بیشتر مقاومت میکنند. نکته دیگری که در تمام دنیا تجربه شده است، یعنی مربوط به یک نقطه و مکان نیست این است که مذهبی ها بیشتر مقاومت می کنند تا غیر مذهبی ها. بی دین ها زودتر به تنهایی و این ضعف دلخواه می رسند .
از سخنان دکتر شریعتی
با فرزند عبدالباسط؛ پسر از پدر میگوید |
مهرداد آزاد/ azadmehrdad@yahoo.com
شنیدن نغمه دلاویز و سرمست کننده او چنان می کرد که صدها نفر از مسیحیان و پیروان سایر ادیان را به اسلام کشاند و خیلی ها را هم با قرآن آشتی داد. ¤ وقتی در برابر فرزند نابغه تلاوت قرآن یعنی استاد عبدالباسط بنشینی نخستین چیزی که به ذهنت خطور می کند این است که فرزند درباره پدر صحبت کند و پیرامون عوامل موفقیت و راز و رمزماندگاری او داد سخن دهد و روح تشنه ما را سیراب نماید: ¤ چرا تلاوت های استاد عبدالباسط اینقدر دلنشین و لذت بخش است؟ ¤ تعامل و رفتار ایشان در خانه و با خانواده، بخصوص در رابطه با قرآن و حفظ و تلاوت آن چگونه بود؟ ¤ ایشان ناراحت و عصبانی هم می شدند؟ ¤ شنیدن خاطرات از زبان فرزند استاد عبدالباسط درباره پدر بسیار شنیدنی خواهد بود. به برخی از این خاطرات اشاره کنید. ایشان در منزل با صوت تلاوت قرآن نمی کرد، مگر زمانی که عده ای از خبرنگاران یا مجریان رادیو یا عکاسان در منزل حضور می یافتند. اما عادت همیشگی ایشان این بود که هر روز پس از نماز صبح در اتاق خود قرآن می خواند. من وقتی شش ساله بودم با ایشان به مسجد امام شافعی می رفتم و به تلاوت های ایشان گوش می دادم. در بیشتر اوقات که برنامه تلاوت ایشان به پایان می رسید به هنگام خروج از مسجد یا محفل به خاطر کثرت مردمی که دور و بر ایشان را می گرفتند بسختی می توانست آن محل را ترک کند. ¤ ویژگی های سبک استاد عبدالباسط چیست؟ ¤ نقش قرآن در زندگی شما چگونه بود؟ ¤ آیا تاکنون به کشورهای خارجی برای تلاوت سفر کرده اید؟ ¤چطور شد که تصمیم گرفتید برای اولین بار به ایران سفر کنید ¤ قبل از سفر به ایران چه ذهنیتی از ایران داشتید و چرا برای آمدن مردد بودید؟ ¤ ارزیابی شما از قاریان ایرانی از لحاظ فن قرائت و صوت و لحن چگونه است؟ ¤ اصولا نظر شما در مورد تقلید در تلاوت قرآن چیست؟ ¤ شرایط موفقیت یک قاری قرآن را در چه می بینید؟ ¤ آیا فرزندان قاریان مشهور مصری توانسته اند راه پدران خود را ادامه دهند؟ ¤ از میان فرزندان استاد عبدالباسط چرا یاسر بطور رسمی وارد سلک تلاوت و قرائت قرآن در محافل رسمی شده و به عنوان قاری رسمی یکی از مساجد مهم مصر تعیین شده است؟ ¤ پس می توان نتیجه گرفت که یاسر توانسته است پا جای پـای پدرش عبدالباسط بگذارد و از او دنباله روی کند؟ ¤ شنیده ام که مصری ها به اهل بیت پیامبر(ص) ارادت قلبی زیادی دارند و آنان را بسیار دوست می دارند. (در اینجا به یاد سخن یکی از همراهان یاسر عبدالباسط می افتم که می گفت در جریان سفر به ایران گرایشات اهل بیتی ایشان کاملا مشهود بود، به طوری که وقتی او را به مشهد بردیم تا در محفل انس با قرآن که در مهدیه مشهد برقرار بود به تلاوت بپردازد او پیش از آنکه وارد مهدیه شود رو به بارگاه امام رضا(ع) کرد و نسبت به آن حضرت ادای ادب و تحیت و احترام کرد و پس از مراسم نیز راهی زیارت امام رضا شد و در حرم مطهر دوبار نماز خواند و برای پدرش دعا کرد. او نسبت به این همه عظمت و احترام و تکریم نسبت به امام معصوم از سوی زائران حاضر در حرم ابراز شگفتی می کرد. او همچنین سؤالاتی در مورد امام علی و حضرت زهرا و سایر ائمه معصومین علیهم السلام مطرح می کرد که پاسخ های لازم به او داده می شد.) ¤ هرچند ما سؤالات متعدد دیگری نیز داشتیم که می خواستیم از او بپرسیم اما فشار اطرافیان و میزبانان استاد و اظهار خستگی ایشان ما را از ادامه این گفت وگو ناکام گذاشت اما ایشان به ما وعده داد که در سفر بعدی با زمان بیشتر به گفت وگو بپردازد و من او را تا اتاق محل استراحتش در طبقه دهم هتل لاله تهران بدرقه می کنم در حالی که ساعت 30/1 بامداد را نشان می داد. کیهان |
زندگینامه استاد عبد الباسط محمد عبد الصمد
ولادت و نسب
استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد در سال 1927 در روستاى المزاعزه یکى از توابع شهر اَرمنت در استان قنا در جنوب مصر متولد شد، او در مکانى پاک که به امر قرآن کریم از حیث حفظ و تجوید اهتمام مى شد متولد شد، جدّ او استاد عبدالصمد از مردان با تقوا و از حافظان قرآن که از نظر حفظ قرآن کریم و تجوید و احکام آن مردى متمکّن بود، و پدر بزرگِ مادرى او عارف بالله استاد جلیل ابو داود صاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت، مى باشد، اما پدرش استاد عبدالصمد یکى از مدرّسین حفظ و تجوید قرآن کریم بود، دو برادر او محمود و عبدالحمید در آموزشگاه (مکتب) قرآن را حفظ مى کردند و برادر کوچک آنها عبدالباسط هم در سن 6 سالگى به ایشان ملحق گردید.
بار خدایا ...
بار خدایا، تو را از سویدای دل صدا می زنیم، به رحمانیتت که سراسر هستی را فرا گرفته است و به غلبه و قدرتت که بر همه چیز چیره است و به عزتت که دست محدودگر نیاز به دامانش کوتاه است و به بزرگی و عظمتت که همه جا را پر کرده است.
بار پروردگارا از لغزش هایی که مانع چشیدن لذت دعاست درگذر و ما را به ضیافت آزادگان و ابرار برسان و ساحت دلمان را از گناهانی که مخل خلوص و حیا است، دور گردان.
شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگترین حماسههای جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسهٔ ملی ایرانیان و نیز بزرگترین سند هویت ایشان است و آن را قرآن عجم نیز نام نهادهاند.[۱]
شاهنامه اثری است منظوم در حدود پنجاههزار بیت در بحر متقارب مثمن محذوف (یا مقصور) (فعولن فعولن فعولن فعل (فعول)). سرایش آن حدود سیسال به طول انجامید. فردوسی خود در این باره میگوید:
بسی رنج بردم درین سال سی | عجم زنده کردم بدین پارسی |
آخرین ویرایشهای فردوسی در شاهنامه در سالهای ۴۰۰ و ۴۰۱ هجری قمری رویداد.
شاهنامه شرح احوال، پیروزیها، شکستها، ناکامیها و دلاوریهای ایرانیان از کهنترین دوران (نخستین پادشاه جهان کیومرث) تا سرنگونی دولت ساسانی به دست تازیان است (در سده هفتم میلادی).
کشمکشهای خارجی ایرانیان با هندیان در شرق، تورانیان در شرق و شمال شرقی، رومیان در غرب و شمال غربی و تازیان در جنوب غربی است.
علاوه بر سیر خطی تاریخی ماجرا، در شاهنامه داستانهای مستقل پراکندهای نیز وجود دارند که مستقیماً به سیر تاریخی مربوط نمیشوند. از آن جمله: داستان زال و رودابه، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، بیژن و گرازان، کرم هفتواد و جز اینها بعضی از این داستانها به طور خاص چون رستم و اسفندیار و یا رستم و سهراب از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان به شمار میآیند.
باید دانست که بنمایههای داستانهای شاهنامه ساختهٔ فردوسی نیست و این داستانها از دیرباز در میان ایرانیان رواج داشتهاند. مثلاً در کتب پهلوی مانند بندهشن، ایاتکار زریران (که مشابهتهای بسیار با گشتاسبنامهٔ دقیقی دارد) و دینکرد تلمیحات و اشارات بسیاری به قهرمانان و پهلوانان شاهنامه وجود دارد. همچنین در اوستا خصوصا در نسک یشتها اشارات فراوانی به بسیاری از شخصیتهای شاهنامه (پیشدادیان و کیانیان) شده است.
این قضیه در تمام آثار حماسی بزرگ به چشم میخورد به این معنا که در آغاز (و شاید برای مدتی مدید) داستانهای حماسی در میان مردم دهان به دهان و از نسلی به نسلی سینه به سینه میگردد تا آنکه شاعر توانا و با ذوق و قریحهای پدیدار شده و اثری بزرگ از روی آنها میآفریند.
مأخذ اصلی فردوسی در بهنظم کشیدن داستانها، شاهنامهٔ منثور ابومنصوری بود که چندی پیش از آن توسط یکی از سپهداران ایراندوست خراسان از روی آثار و روایات موجود گردآوری شده بود. فردوسی در شاهنامه از پنج راوی شفاهی نیز به نامهای آزادسرو، شادان برزین، ماخ پیر خراسانی، بهرام و شاهوی یاد کرده که او را در بازگوکردن داستاهها یاری رساندهاند اما ذبیحالله صفا در کتاب «حماسهسرایی در ایران» با ذکر دلایلی آورده است که به احتمال فراوان راویان یادشده مربوط به روزگاران پیشین بوداند و فردوسی به جهت احترام از آنان سخن به زبان آورده و هیکدام معاصر با حکیم طوس نبودهاند.[۲]
نیز شایان ذکر است که کتاب بسیار عظیمی در اواخر روزگار ساسانی به نام خوتای نامگ (خداینامه) تالیف شده بود که به یک معنا کتاب تاریخ رسمی شاهنشاهی به شمار میآمد. روزبه پسر دادوویه با کنیهٔ عربی «عبدالله بن مقفع» یا همان ابن مقفع مترجم کلیله و دمنه آن را به عربی ترجمه کرد. این کتاب یکی از مآخذ تقریباً همهٔ تاریخنگاران سدههای آغازین اسلامی به شمار میآمد. از خوتای نامگ در شاهنامه با نام نامهٔ خسروان یاد شدهاست. «خوتای» برابر پهلوی «خدای» است که به معنی پادشاه به کار میرفته است. معنی مشابهی برای خدا هنوز هم در نامهایی چون «کدخدا» دیده میشود.
این نکته دارای اهمیّت است که داستانهای شاهنامه در آن دوران نه به عنوان اسطوره بلکه به عنوان واقعیّتی تاریخی تلقی میشدند. یعنی فردوسی تاریخ ایرانیان و حماسههای ملی آنان را به نظم کشید نه اسطورههای آنان را.
فردوسی نخستین کسی نبود که به نظم حماسههای ملی اقدام کرد پیش از او دیگرانی نیز دست بدین کار یازیده بودند. از آن میان دقیقی طوسی (همشهری فردوسی) شایستهٔ نامبردن است. وی شاعری خوشقریحه بود که نخست به نظم شاهنامهٔ ابومنصوری اقدام کرد ولی هنوز چندی از آغاز کارش نگذشته بود که به دست یکی از بندگانش کشته شد و کار او ناتمام ماند. فردوسی در شاهنامهٔ خود از دقیقی به نیکی نام میبرد و هزار بیت از سرودههای او را در کار خود میگنجاند (احتمالاً برای قدردانی). هزار بیت دقیقی مربوط به پادشاهی گشتاسب و برآمدن زرتشت است. ذبیحالله صفا به این هزار بیت لقب گشتاسپنامه داد که خوشبختانه امروز جاافتاده و مقبول است.
شخص دیگری که پیش از آن دو به نظم حماسههای ملی پرداخته بود شاعری بود با نام مسعودی مروزی. متاسفانه امروز بیش از چند بیت از شاهنامهٔ او در دست نیست. اما ظاهراً در زمان فردوسی شهرتی بسزا داشتهاست. جالب توجه است که شاهنامهٔ او در بحر تقارب نیست بلکه در بحر هزج است (مفاعیلن مفاعیلن فعولن).
برگرفته از
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87
زندگى هم اصول و قواعدى دارد
اصولى که در تمام مراحل و ابعاد زندگى باید به کار بست تا با رعایت آنها، بتوان به هدف نائل شد. بسیارى از این اصول را مىتوان با تکیه بر تجارب و آزمودنىهایى که دیگران به آن دست یافتهاند، شناخت. آن چه در زیر مىآید، همان اصول و آزمونهایى است که دیگران به آن رسیدهاند و مىتواند براى بسیارى از ما راهگشا باشد. اصول هفتگانهاى که هر کدام با هفت دستورالعمل جزئى و تفصیلى بیان شده است، از این مقوله است؛ گرچه ادعا نمىکنیم که تمام اصول زندگى در همین هفت اصل و 49 دستورالعمل خلاصه مىشود.
چه بسا شما نیز بتوانید چندین اصل دیگر به آن بیافزایید.
۱) اصل مقاومت
1. وقتى با مشکلى روبهرو مىشوید، هرگز تسلیم نشوید و همواره اصل تسلیمناپذیرى را به کار گیرید.
2. به خاطر داشته باشید که با نظم در تفکر، مىتوانید بر کوه مشکلات پیروز شوید.
3. همیشه به خود بگویید که هنوز براى تسلیم شدن زود است؛ هرگز تسلیم نشوید.
4. همیشه سخنان امیدوار کننده بر زبان جارى کنید و هرگز منفى فکر نکنید.
5. به دنبال آن باشید که حقیقت خود درونىتان را بشناسید و اگر بار اول نتوانستید، بار دیگر سعى کنید.
6. به خود تلقین کنید که خواستن، توانستن است و مطمئن باشید که با اندیشه و تعقل، بر مشکلات پیروز مىشوید.
7. خداوند شما را یارى مىکند؛ اگر خودتان به یارى خویش بشتابید.
۲) اصل ایمان و باور
1. زندگى، بدون داشتن مشکل و مسئله، مصیبتبار و غمانگیز است.
2. زندهها همیشه مسئله دارند؛ شما به اندازه عظمت مشکلاتتان زندهاید.
3. مشکل خود را بفهمید و بشناسید و تمام جوانب آن را به روش علمى و منطقى بررسى کنید.
4. در برخورد با مشکل، خونسرد باشید و واکنشهاى ناگهانى انجام ندهید.
5. مغز آدمى براى تفکر و نتیجهگیرى صحیح، نیاز به آرامش دارد.
6. راه حل تمام مسائل، در ذهن شماست؛ به خودتان فرصت مناسب را براى چارهجویى بدهید.
7. ایمان با پیروزى، رکن اصلى رسیدن به مقصود است.
۳) اصل سعه صدر
1. سعى کنید عصبانى نشوید. شما مىتوانید بر اعصاب خود تسلط پیدا کنید؛ اگر ایمان داشته باشید که مىتوانید، موفق خواهید شد.
2. آرامش خاطر، به آسانى به دست نمىآید؛ بلکه تمرین و مداومت مىخواهد؛ از همین حالا شروع کنید.
3. علت و دلیل اصلى ناراحتى خود را شناسایى کنید.
4. اندیشههاى منفى و ناصوابى را که در ضمیر ناخودآگاه آزارتان مىدهد، پیدا کنید و آنها را از خود دور کنید.
5. هرگز عجله نکنید و خود را گرفتار شتاب عصر ماشین نکنید.
6. دوستان و معاشران خود را از افراد صبور و بردبار انتخاب کنید.
7. به خدا توکل کنید و آرام و مطمئن به پیش بروید.
۴) اصل انگیزه
1. محرک و انگیزه در وجود شما آتشى را بر مىافروزد که قواى درونى شما را برخواهد انگیخت.
2. این آتش، استعدادهاى شما را عیان مىکند. استعدادها و توانایىهاى خود را پیدا کنید و به کار بگیرید.
3. در انجام هر کارى، با تمام وجود بکوشید؛ تردید نکنید و محرک اصلى را در ذهنتان زنده نگه دارید.
4. هدف خود را هرگز از نظر دور نکنید و همیشه آن را جلو چشم خود داشته باشید.
5. هرگز نگویید که نمىشود؛ بگویید من مىتوانم و انگیزه کافى براى هدفم دارم.
6. انگیزه اصلى هر کارى را در ذهن خود مجسم کنید؛ تا حدى که در اندیشه ناخودآگاهتان رسوخ کند.
7. با افزایش آگاهى و شناخت از هدف، انگیزه حرکت و تلاش به سوى آن را تقویت کنید.
۵) اصل اعتماد به نفس
1. به خاطر داشته باشید که اعتماد به نفس، اولین شرط پیروزى است؛ پس به خود اعتماد داشته باشید.
2. در مبارزه با مشکلات زندگى، با تمام قوا پیش بروید و نهراسید؛ زندگى، توان از دست رفته را به شما برمىگرداند.
3. مثبت فکر کنید؛ ابتکار عمل داشته باشید و مطمئن باشید که انجام کارها به بهترین نحو، از شما بر مىآید.
4. از خودتان تصویر خوبى در ذهن داشته باشید؛ زیرا همان خواهید شد که فکر مىکنید مىتوانید بشوید.
5. هرگز اجازه ندهید که اشتباهى شما را از پیشرفت باز دارد؛ از اشتباه خود پند بگیرید و پیش بروید.
6. خود را بشناسید و به خود اطمینان داشته باشید و آن گاه، خود را دوست خواهید داشت.
7. جمله «خواستن، توانستن است»، جملهاى پر از انرژى و قدرت است؛ آن را در صفحه ذهن خود همیشه حفظ کنید.
۶) اصل تفکر مثبت
1. خستگى و به تنگ آمدن، لازمه زندگى نیست.
2. این فلسفه زندگى را از یاد نبرید؛ شادمان باشید.
3. خدا را فراموش نکنید که گرماى ایمان و تفکر مثبت، خستگى را از تن مىزداید.
4. اگر زندگى را دوست داشته باشید، زندگى هم دوستتان خواهد داشت.
5. گاهى از ازدحام و آشوب شهرها دور شوید و در آغوش طبیعت و زیبایىهاى آن بیاسایید.
6. معاشران خود را از میان افراد فعال، با نشاط و پرشور انتخاب کنید.
7. مغزتان را فعال نگه دارید؛ کوشا باشید و در کارها شرکت کنید و با تفکر مثبت، فعالیتهاى روزانه را پىگیرى کنید.
۷) اصل امید
1. استعداد خود را باور داشته باشید و مطمئن باشید که در لحظههاى نیاز، به کمکتان خواهد آمد.
2. به خود جرأت دهید و وارد میدان عمل شوید تا موفقیت را در آغوش کشید.
3. تمام سعى خود را به کار ببرید و بقیه را به خداوند متعال واگذارید.
4. آینده را همان گونه که آرزو دارید، در نظر آورید تا همان گونه نیز پیش آید.
5. واژههاى «نمىشود»، «نمىتوانم» و... را از فرهنگ کلمههاى مورد استفاده خود، حذف کنید.
6. از خداوند، طلب یارى کنید؛ دعا، به شما نیروى فراوان مىبخشد.
7. قبول کنید که میل و امید به زندگى، در رگهاى شما جارى است و سلولهاى بدنتان، تلاش و امیدشان، به تلاش و موفقیت جدى است.
شیر خورشید چگونه به روی پرچم ایران گذاشته و برداشته شد
پـیـشینه
نخستین اشاره در تاریخ اساطیر ایران به وجود پرچم، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی دهاک (ضحاک) بر میگردد. در آن هنگام کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید.فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیش بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان " درفش کاویان " پدید آمد. نخستین رنگهای پرچم ایران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه ای ویژه بر روی آن وجود داشته باشد. درفش کاویان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاریخ تا پیش از حمله اعراب به ایران، بویژه در زمان ساسانیان و هخامنشیان پرچم ملی و نظامی ایران را درفش کاویان می گفتند، هر چند این درفش کاویانی اساطیری نبوده است. محمدبن جریر طبری در کتاب تاریخ خود به نام الامم و الملوک مینویسد:
درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتی متر به حساب آوریم، تقریباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول میشود. ابولحسن مسعودی در مروج اهب نیز به همین موضوع اشاره میکند. به روایت اکثر کتب تاریخی، درفش کاویان زمان ساسانیان از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن
باشد. هر پادشاهی که به قدرت می رسید تعدادی جواهر بر آن می افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ایران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خلیفه مسلمانان، بردند وی از بسیاری گوهرها، دُرها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم
مینویسد: " امیر المومنین سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند " با فتح ایران به دست اعراب - مسلمان، ایرانیان تا دویست سال هیچ درفش یا پرچمی نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملی ایران زمین، یعنی ابومسلم خراسانی و بابک خرم دین دارای پرچم بودند. ابومسلم پرچمی یکسره سیاه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همین روی بود که طرفداران این دو را سیاه جامگان و سرخ جامگان می خواندند. از آنجائی که علمای اسلام تصویرپردازی و نگارگری را حرام می دانستند تا سالهای مدید هیچ نقش و نگاری از جانداران بر روی درفش ها تصویر نمی شد .
نخستین تصویر بر روی پرچم ایران
در سال 355 خورشیدی 976 میلادی که غزنویان، با شکست دادن سامانیان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوی برای نخستین بار دستور داد نقش یک ماه را بر روی پرچم خود که رنگ زمینه آن یکسره سیاه بود زردوزی کنند. سپس در سال 410 خورشیدی ( 1031 میلادی ) سلطان مسعود غزنوی به انگیزه دلبستگی به شکار شیر دستور داد نقش و نگار یک شیر جایگزین ماه شود و از آن پس هیچگاه تصویر شیر از روی پرچم ملی ایران برداشته نشد تا انقلاب ایران در سال 1979 میلادی.
افزوده شدن نقش خورشید بر پشت شیر
در زمان خوارزمشاهیان یا سلجوقیان سکه هائی زده شد که بر روی آن نقش خورشید بر پشت آمده بود، رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نیز رعایت گردید. در مورد علت استفاده از خورشید دو دیدگاه وجود دارد، یکی اینکه چون شیر گذشته از نماد دلاوری و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشید در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمای خود است، به این ترتیب همبستگی میان خانه شیر ( برج اسد ) با میانهٌ تابستان نشان داده می شود. نظریه دیگر بر تاًثیر آئین مهرپرستی و میترائیسم در ایران دلالت دارد و حکایت از آن دارد که به دلیل تقدس خورشید در این آئین، ایرانیان
کهن ترجیح دادند خورشید بر روی سکه ها و پرچم بر پشت شیر قرار گیرد.
پرچم در دوران صفویان
در میان شاهان سلسله صفویان که حدود 230 سال بر ایران حاکم بودند تنها شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشتند. پرچم شاه اسماعیل یکسره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصویر ماه قرار داشت. شاه طهماسب نیز چون خود زادهً ماه فروردین ( برج حمل ) بود دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه ها ترسیم کنند. پرچم ایران در بقیهً دوران حاکمیت صفویان سبز رنگ بود و شیر و خورشید را بر روی آن زردوزی می کردند. البته موقعیت و طرز قرارگرفتن شیر در همهً این پرچمها یکسان نبوده، شیر گه نشسته بوده، گاه نیمرخ و گاه رو به سوی بیننده. در بعضی موارد هم خورشید از شیر جدا بوده و گاه چسبیده به آن. به استناد سیاحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوی استفاده او بیرق های نوک تیز و باریک که بر روی آن آیه ای از قرآن و تصویر شمشیر دوسر علی یا شیر خورشید بوده، در دوران صفویان رسم بوده است. به نظر می آید که پرچم ایران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش.
پرچم در عهد نادرشاه افشار
نادر که مردی خود ساخته بود توانست با کوششی عظیم ایران را از حکومت ملوک الطوایفی رها ساخته، بار دیگر یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چین پیش روی کرد. در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران بوجود آمد. درفش شاهی یا بیرق سلطنتی در دوران نادرشاه از ابریشم سرخ و زرد ساخته می شد و بر روی آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت اما درفش ملی ایرانیان در این زمان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشیدی نیمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دایره خورشید نوشته بود: " المک الله " سپاهیان نادر در تصویری که از جنگ وی با محمد
گورکانی، پادشاه هند، کشیده شده، بیرقی سه گوش با رنگ سفید در دست دارند که در گوشهً بالائی آن نواری سبز رنگ و در قسمت پائیتی آن نواری سرخ دوخته شده است. شیری با دم برافراشته به صورت نیمرخ در حال راه رفتن است و درون دایره خورشید آن بازهم " المک الله " آمده است. بر این اساس میتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلی ایران است.
زیرا در این زمان بود که برای نخستین بار این سه رنگ بر روی پرچم های نظامی و ملی آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.
دورهً قاجارها، پرچم چهار گوشه
در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاریان، چند تغییر اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد، یکی این که شکل آن برای نخستین بار از سه گوشه به چهارگوشه تغییر یافت و دوم این که آغامحمدخان به دلیل دشمنی که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید به رسم معمول وجود داشت با این تفاوت بارز که برای نخستین بار شمشیری در دست شیر قرار داده شده بود. در عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران دارای پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی یکسره سرخ با شیری نشسته و خورشید بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور این که شیر پرچم زمان صلح شمشیر بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنین نبود. در زمان فتحعلی شاه بود که استفاده از پرچم سفید رنگ برای مقاصد دیپلماتیک و سیاسی مرسوم شد. در تصویری که یک نقاش روس از ورود سفیر ایران " ابوالحسن خان شیرازی " به دربار تزار روس کشیده، پرچمی سفید رنگ منقوش به شیر و خورشید و شمشیر، پیشاپیش سفیر در حرکت است. سالها بعد، امیرکبیر از این ویژگی پرچم های سه گانهً دورهً فتحعلی شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ریخت. برای نخستین بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشین فتحعلی شاه ) تاجی بر بالای خورشید قرار داده شد. در این دوره هم دو درفش یا پرچم به کار می رفته است که بر روی یکی شمشیر دو سر حضرت علی و بر دیگری شیر و خورشید قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود.
امیرکبیر و پرچم ایران
میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ های پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمینهً پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتی متر در گوشه بالائی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباٌ به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد.
انقلاب مشروطیت و پرچم ایران
با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: " الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است"، کاملا مشخص است که نمایندگان در تصویب این اصل شتابزده بوده اند. زیرا اشاره ای به ترتیب قرار گرفتن رنگها، افقی یا عمودی بودن آنها، و این که شیر و خورشید بر کدام یک از رنگها قرار گیرد به میان نیامده بود. همچنین دربارهً وجود یا عدم وجود شمشیر یا جهت
روی شیر ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجلهً نمایندگان به دلیل وجود شماری روحانی در مجلس بوده که استفاده از تصویر را حرام می دانستند. نمایندگان نواندیش در توجیه رنگهای به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند، بدین ترتیب که می گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ این دین است، بنابراین پیشنهاد می شود رنگ سبز در بالای پرچم ملی ایران قرار گیرد. در مورد رنگ سفید نیز به این حقیقت تاریخی استناد شد که رنگ سفید رنگ مورد علاقهً زرتشتیان است، اقلیت دینی که هزاران سال در ایران به صلح و صفا زندگی کرده اند و این که سفید نماد صلح، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زیر رنگ سبز قرار گیرد. در مورد رنگ سرخ نیز با اشاره به ارزش خون شهید در اسلام، بویژه امام حسین و جان باختگان انقلاب مشروطیت به ضرورت پاسداشت خون شهیدان اشاره گردید. وقتی نمایندگان روحانی با این استدلالات مجباب شده بودند و زمینه مساعد شده بود، نواندیشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شیر و خورشید کشاندند و این موضوع را این گونه توجیه کردند که انقلاب مشروطیت در مرداد (سال 1285 هجری شمسی 1906 میلادی) به پیروزی رسید یعنی در برج اسد(شیر). از سوی دیگر چون اکثر ایرانیان مسلمان شیعه و پیرو علی هستند و اسدالله از القاب حضرت علی است، بنابراین شیر هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شیعیان در مورد خورشید نیز چون انقلاب مشروطه در میانهً ماه مرداد به پیروزی رسید و خورشید در این ایام در اوج نیرومندی و گرمای خود است پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر سوار کنیم که این شیر و خورشید هم نشانهً علی باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد یعنی روز پیروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شیر را نشانهً پیشوای امام اول بدانیم لازم است شمشیر ذوالفقار را نیز بدستش بدهیم. بدین ترتیب برای اولین بار پرچم ملی ایران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکمیت ملی مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت به پیشنهاد هیاًتی از نمایندگان وزارت خانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخش نامه ای ابعاد و جزئیات دیگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً دیگری در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گردید طول پرچم اندکی بیش از یک برابر و نیم عرضش باشد .
پرچم بعد از انقلاب
در اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 (1979 میلادی) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشانهً جمهوری اسلامی در وسط آن قرار دارد.
پس از خورشیدگرفتگی سال ۱۹۱۹، گروه اعزامی تایید کردند که پرتوهای نورانی ستارهها توسط جاذبهی خورشید منحرف میشوند، درست همانطور که او در نظریه نسبیت پیشبینی کرده بود. بدین ترتیب اینشتین شهرت جهانی به دست میآورد. در سالهای بعد شهرت او از هر دانشمند دیگری در تاریخ فراتر رفت. امروزه در فرهنگ عمومی، نام اینشتین مترادف هوش زیاد و فرد نابغه شده است.
زندگینامه
جوانی و تحصیلات
اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹، از پدر و مادری یهودی، در شهر اولم در ایالت وورتمبرگ آلمان که در حدود ۱۰۰ کیلومتری شرق اشتوتگارت قرار گرفته است زاده شد. والدینش هرمان اینشتین، که کارخانه کوچکی برای تولید محصولات الکتروشیمیایی داشت و پائولین کوخ بودند. خانوادهٔ آلبرت یهودی بودند و او را به مدرسهٔ ابتدایی کاتولیک فرستادند. آلبرت به اصرار مادرش نواختن ویلون را فراگرفت. هرچند که ابتدا علاقهای به این کار نداشت و آن را رها کرد، اما بعدها نواختن سوناتهای ویلونِ موتزارت آرامش زیادی به او میدادند.
وقتی اینشتین پنج سال داشت، پدرش به او قطبنمایی جیبی نشان داد، و اینشتین پی برد که چیزی در فضای تهی بر روی عقربهٔ آن اثر میگذارد. او بعدها میخواست این آزمایش را به عنوان یکی از الهامبخشترین آزمایشهای زندگیش توصیف کند.
آلبرت انیشتین به هیچ عنوانی کودک اعجوبهای نبود و حتّی مدّت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت بطوریکه پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد اما سرانجام آغاز به حرف زدن کرد ولی اکثر اوقات ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را که ما بین کودکان انجام میگرفت و موجب سرگرمی کودک و نیز محبّت میان آنها میشود را دوست نداشت[نیاز به ذکر منبع]. آلبرت در گفتگویی با جیمز فرانک گفته بود «گاهی از خود میپرسم که چطور شد تدوین چنین نظریهای به دست من انجام گرفت؟ به نظرم علتش این باشد که آدم طبیعی هیچ گاه از فکر کردن درباره مسالههای زمان و مکان باز نمیایستد. من از کودکی راجع به اینها فکر کرده بودم ولی رشد فکری من به تاخیر افتاد در نتیجه موقعی به تفکر درباره مکان و زمان پرداختم که دیگر بزرگ شده بودم و بالطبع ژرف تر ار کودکی که دارای استعدادهای طبیعی است توانستم به مساله بیاندیشم»
کار و مدرک دکترا
پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه، اینشتین نتوانست شغلی در رابطه با تدریس پیدا کند. پدر یکی از همکلاسیهایش به او کمک کرد تا در یکی از دفاتر ثبت اختراع در سوئیس در سال ۱۹۰۲ استخدام شود.
سال های آخر
وی در خلال جنگجهانی دوم به آمریکا مهاجرت کرد تا در پروژهای که این کشور به منظور تحقیقات برای ساخت بمب اتمی راهاندازی کرده بود شرکت کند. پس از پایان جنگ و تاسیس اسرائیل به آن کشور مهاجرت کرد و به عنوان عضو هیئت علمی و استاد در دانشگاه عبری اورشلیم به تدرس پرداخت. سرانجام دوباره به آمریکا بازگشت و در شهر پرینستون ساکن شد و در روز هجدهم آوریل ۱۹۵۵ در همانجا در گذشت.
ویژگی های او
وی از کودکی تلاش داشت تا برای عدّه بیشتری از همنوعان خود و بهویژه کسانیکه در حول و حوش او میزیستهاند سودمند باشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود که انیشتین را وامیداشت که نه تنها اندیشه کلی مومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد بلکه روش تنظیم و بهینه سازی آنها به نحوی باشد که چه خود او و چه مستمعان از نظر جهانشناسی نیز لذّت میبرند. هدف اینشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد، نظریه نسبیت ۱۹۰۵ که در آن اینشتین فقط به حرکت مستقیم الخط متشابه پرداخته بود اینشتین با کمک از اصل تعادل پدیدههای جدیدی را در مبحث نور پیش بینی کند که قابل مشاهده بودهاند و میتوانست صحت نظریه جدید او را از لحاظ تجربی تأیید کرد.
ارهای ترجمه شدهی انیشتین به زبان فارسی
مقالات و کتابها
برگرفته از سخنرانی اوشو
عشق ملاقات مرگ و زندگی است، ملاقاتی در نقطه اوج. فقط در صورت شناخت عشق است که می توان به تجربه این ملاقات نایل آمد . در غیر اینصورت به دنیا می آیی، زندگی می کنی و می میری، ولی در حقیقت مهمترین تجربه زندگی را از دست داده ای. تجربه ای که با هیچ چیز جایگزین نمی شود. تو تجربه حد فاصل مرگ و زندگی را از دست داده ای. تجربه این حد فاصل، نقطه اوج و حد نهایی تجربیات آدمی است. برای اینکه به آن نقطه برسی بایستی چهار مرحله را همیشه به خاطر داشته باشی.
مرحله اول: حضور در لحظه است، زیرا عشق تنها در زمان حال ممکن است. عشق ورزیدن در گذشته و آینده ممکن نیست. بسیاری از آدم ها یا در گذشته و یا در آینده زندگی می کنند، طبیعتآ عشق شان نیز در گذشته و یا آینده است که چنین عملی غیر ممکن است. اگر خواستی از عشق فرار کنی، در زمان گذشته و یا در زمان آینده زندگی کن ، ولی اگر خواستی رودخانه عشق را در درونت جاری سازی در زمان حال زندگی کن ، زیرا عشق فقط در زمان حال ممکن است.زیاده از حد فکر نکن زیرا فکر هم همیشه به گذشته یا آینده مربوط می شود و انرژی تو به جای اینکه به قوه احساس معطوف شود، منحرف شده و صرف فکر کردن می گردد وتمام انرژی های تو را تخلیه می کند. در چنین وضعیتی عشق نمی تواند وجود داشته باشد.
دومین قدم در راه رسیدن به عشق این است که : یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به عسل تبدیل کنی .خیلی از مردم عشق می ورزند ولی عشق آنها با سمومی همچون نفرت، حسادت، خشم، خودخواهی و احساس مالکیت آلوده شده است. می پرسی چگونه می توان سموم را به شهد تبدیل کنیم؟ روشی بسیار ساده وجود دارد:
تو لازم نیست کار خاصی انجام دهی، تنها چیزی که احتیاج داری صبر است. این یکی از بزرگترین اسراری است که برایت فاش می کنم. امتحانش کن . وقتی که خشمگین می شوی، نباید کاری کنی. فقط در سکوت بنشین و نظاره گر باش . با خشم همکاری نکن و آن را سرکوب هم نکن . فقط نظاره کن، صبور باش و ببین که چه پیش می آید. بگذار این احساس اوج بگیرد. زمانی که حال و هوای مسموم بر تو غلبه کرد، هیچ کاری انجام نده، فقط صبر کن و بگذار که آن سم به غیر خود تبدیل شود. این یکی از و اصول زندگی است که همه چیز مدام در حال تغییر به غیر خود است .
انسان در این اوقات فقط باید صبور باشد. در زمان خشمت از انجام هر عملی حذر کن و هیچ تصمیمی نگیر. زیرا برایت پشیمانی به بار می آورد. خشم نمی تواند دائمی باشد. اگر صبور باشی و به انتظار بنشینی، به این نتیجه خواهی رسید. هیچ چیز دائمی نیست. شادی می آید و می رود،غم می آید و می رود. همه چیز تغییر می کند و هیچ چیز به یک صورت باقی نمی ماند. پس برای چه عجله می کنی؟ خشم آمده است و می رود. تو فقط قدری صبر داشته باش. به آینه نگاه کن و منتظر باش . چهره خشمناکت را در آینه تماشا کن. لزومی ندارد که این چهره را به کس دیگری نشان بدهی. این مساله فقط مربوط به توست، جزیی از زندگی و حال و هوای توست. تو باید اینقدر صبر کنی که چهره خشمگینت که از شدت خشم، قرمز رنگ شده از هم باز گردد و چشمانت حالتی متین و آرام به خود گیرد. اگر صبر داشته باشی و در آینه تماشا کنی می بینی که انرژی چشمت دگرگون می شود و تو آکنده از طراوت و نشاط می شوی.
مرحله سوم، تقسیم کردن و بخشیدن است. چیزهای منفی را برای خودت نگهدار ولی خوبی ها و زیبایی ها را با دیگران تقسیم کن . معمولآ اکثر مردم عکس این عمل را انجام می دهند. چنین انسان هایی واقعآ ابله هستند ! . وقتی که شاد هستند خست به خرج می دهند و آن را با کسی تقسیم نمی کنند ولی وقتی غمگین و افسرده هستند، ولخرج و دست و دلباز می شوند و دوست دارند همه را در غم خود شریک سازند. وقتی لبخند می زنند بسیار صرفه جویانه عمل می کنند در حد یک تبسم کوچک ولی خدا نکند که خشمگین شوند، آن گاه در آستانه انفجار قرار می گیرند.
آدم وقتی دارد ، باید ببخشد. در واقع ، انسان جز آن چیزی که با دیگران تقسیم می کند و می بخشد، چیزی ندارد. عشق، پول و مال نیست که بتوان آن را جمع کرد. عشق عطر و طراوتی است که باید با دیگران تقسیم کرد. هر چه بیشتر ببخشی، بیشتر به دست می آوری. هر چه کمتر ببخشی، کمتر داری.
اگر ببخشی ، وجودت از سموم پاک می شود. وقتی هم ببخشی در انتظار عمل متقابل یا پاداش نباش. حتی منتظر تشکر هم نباش. بلکه تو باید از کسی که اجازه داده چیزی را با او تقسیم کنی، سپاسگذار باشی. فکر نکن که او باید از تو تشکر کند!
چهارمین گام در راه رسیدن به عشق : " هیچ بودن " است . به محض اینکه فکر کنی که کسی هستی، عشق از جاری شدن باز می ایستد . عشق فقط از درون کسی به بیرون جاری می شود که "کسی" نباشد.
عشق، در نیستی خانه دارد. هنگامی که خالی باشی، عشق نیز در تو جای خواهد گرفت . وقتی آکنده از غرور باشی، عشق ناپدید می شود . همزیستی عشق و غرور ممکن نیست . این دو در کنار یکدیگر جایی ندارند. عشق و الوهیت می توانند در کنار یکدیگر باشند، زیرا عشق و الوهیت مترادف هستند. بنابراین "هیچ" باش . "هیچ" منشا همه چیز است. "هیچ" منشا بی نهایت است. هیچ باش . در هیچ بودن است که به کل می رسی .
" اگر خود را کسی بپنداری، راه را گم می کنی ، ولی اگر خود را هیچ بپنداری، به مقصد می رسی"
مادر کیست؟
این کلمه زیبا، فاخر و فنا ناپذیر کیست و چیست؟ شکوه و والایی این موجود از خود گسسته و به لایتناهی پیوسته از چه مقوله یی است؟ با چه معیاری می توان این دریای بی پایان و این جان سودا زده و تهی از زشتیها و حقارتها را شناخت؟ شناخت این موجود پهناور در دسترس ماست، ولی ما به فضای گسترده روح او راه نداریم. چون شناخت پدید آرنده هستی پر غموض و ابهام باقی مانده و جانهای رها شده از حقارت ها به عرصه حدود ناپذیر زیبایی ها نیز به پرواز آمده نمی توانند که حقیقت او را باز شناسند و لحظات و دقایق وجود او را بنمایانند.
من خود بار ها به سیمای نجیب و عارفانه مادر خیره شده و خواسته ام رموز این شیدایی و شگفته گی نشانه های این عشق پاک و مقدس را در خطوط رخسار او بیایم و حقیقت موج ها و هیجانهای این دریای توفنده و نا آرام را که ظاهر خاموش و آرام می نماید بشناسم، اما همه ای تلاشها بیهوده مانده و تنها تبسم عاجزانه، کودکانه و دردناک و توانفرسایی در برابر این پا فشاری و خواست کودکانه ام پدید گردیده است. اما نیک میدانم که او انسانی بود، زاد و پرورد. آیا چنین نیست که جهان بر محور این زیبایی در حرکت است؟ آیا جز این است که اگر این نیروی پر جاذبه و حیات بخش را از کاینات بگیرند، جهان عنصری سرد و خاموش خواهد ماند؟
بدون تردید هیچ موجودی به قداست مادر نمی رسد و ما نیز ناتوان تر از آنیم که تکیه گاه همه امیال درونی وی شویم جز آنکه او را پس از خداوند به نیکی و زیبایی بستایم و تا آخرین دم او را سپاس گویم.
از یک شاعر اروپایی نقلیست که میگوید: مادر از هر زیبایی، زیباتر است. تنها یک عیب دارد؛ و آن اینست که نمی ماند. مادر الگوی شفقت، محبت و فدا کاریست؛ مادر معیار اصالت و نجابت است.
مـــــادر
چشمان تو دریچه یی به سوی بهشت جاودان
دستان تو محراب دعایم لبخند تو سبدی از گلهای خوشرنگ و خوشبو
قلب تو تجلیگاه پروردگار عالمیان
روح تو بزرگتر از زمین و زمان و اشکهای تو پر بها تر از مروارید غلتان ...
ای مادر!
در شبستان گیسوانت آرام می گیرم
در طلوع چشمانت زندگی را باور می کنم
در سپیده دم لبخندت لذت زندگانی را در می یابم
از قلب تو درس محبت را می آموزم
از دستان تو نوازش را ...
و از اشکهای تو صفا و آرامش را ...
ای خدا ...
ای خدایی که صبح روشن را با نطق فصیح اشراق و زبان گویای نور هویدا ساختی و شب تار را با قطعات سیاه ظلمت هول انگیز به عالم فرستادی.
ای خدایی که مرا در مهد امن و امان لطف و کرم به خواب بردی و به انواع نعمت و احسان باز بیدار کردی و دست بدخواهان را به قدرت خود از من کوتاه گردانیدی.
خدایا، درود فرست بر آن رسولی که در تاریکترین شب شرک و ضلالت خلق را به راه توحید و معرفت دعوت کرد و اشرف اسباب دعوت و رشته محکم هدایت یعنی قرآن را وسیله آن گردانید.
خیام بنیانگذار دقیق ترین تقویم جهان
5 نکته برای تقویت حافظه
آیا تا به حال اتفاق افتاده است که نام کسی را که سابقاً ملاقات کرده بودید فراموش کنید؟ یا فلان وسیله را کجا گذاشته اید یا آیا در ماشین را قفل کردید یا نه؟ مطمئناً چنین اتفاقاتی برای شما هم افتاده است.
اما اگر این از دست دادن حافظه مکرراً اتفاق بیفتد و شما توانایی تمرکزتان را از دست بدهید چه می شود؟
متاسفانه، از دست رفتن حافظه و بالا رفتن سن رابطه ای مستقیم دارند. در اوایل 20 سالگی، مغز شروع به از دست دادن بعضی سلول های عصبی می کند و بدن کمتر مواد شیمیایی مورد نیاز مغز برای درست کار کردن را تولید می کند. خوشبختانه، شما کارهای زیادی می توانید انجام دهید تا این جریان را کندتر کنید. در اینجا به چند نکته اشاره می کنیم که با رعایت آن می توانید حافظه تان را تقویت کنید.
1- غذاهای سالم بخورید
استفاده از یک رژیم غذایی سالم و مناسب نه تنها برای جسمتان مفید است، بلکه برای مغز و حافظه تان نیز لازم است. بر طبق نظرات آکادمی عصب شناسی در امریکا، خوردن میوه ها و سبزیجاتی که حاوی میزان زیادی آنتی اکسیدان هستند مثل توتها، مرکبات، اسفناج، هویج، کلم بروکلی، گوجه فرنگی و سیب زمینی شیرین می تواند تا 11 درصد احتمال سکته را پایین تر بیاورد.
تحقیق دیگری نشان می دهد که آنتی اکسیدان ها و پلی فنول های موجود در ذغال اخته، کران بری و انگور می تواند توانایی ارتباط سلول های مغزی را با یکدیگر بالا برده و خطر آسیب رسیدن به آنها را پایین می آورد.
به جز میوه و سبزیجات، مواد دیگری مثل کارکامین و همچنین ویتامین های B مثل نیاکتین و اسید فولیک نیز در این زمینه کمک کننده هستند و خطر ابتلا به آلزایمر را پایین می آورند.
2- از نوشیدن مشروبات الکلی خودداری کنید
همه می دانند که نوشیدن مشروبات الکلی باعث از دست دادن حافظه به طور موقت می شود. اما محققین دریافته اند که می تواند عوارض طولانی مدت نیز داشته باشد و روی سلول های مغزی تاثیر می گذارد. تاثیر موقتی آن رابطه ای نزدیک با میزان مصرف نوشیدنی دارد. هرچه میزان بیشتری بنوشید، حافظه تان کندتر خواهد شد.
3- جسمتان را ورزش دهید
همه ی ما میدانیم که برای روی فرم نگاه داشتن هیکل و بدنمان باید ورزش کنیم. اما آیا می دانستید که ورزش کردن باعث تقویت حافظه تان نیز می شود؟
ورزش های قلبی-عروقی مانع از دست رفتن حافظه می شود. پزشکان بر این عقیده اند که این به این دلیل است که ورزش گردش خون را در مغز بالا می برد و نمی گذارد که بافت های عصبی مغز با بالا رفتن سن به سرعت از بین بروند.
حتماً لازم نیست که دونده ی دوی ماراتن باشید تا حافظه تان تقویت شود. ورزش های جسمی-فکری نیز می تواند با از دست رفتن حافظه مقابله کند.
4- فکرتان را ورزش دهید
ورزش دادن به فکرتان به رشد مغزتان کمک می کند. با فعال نگاه داشتن مغزتان، سلول های عصبی مغزتان را ترغیب می کنید تا ارتباطات جدید ایجاد کنند که به آنها اجازه می دهد با هم در ارتباط باشند. این مسئله به جز بالا بردن قدرت یادآوری ظرفیت حافظه را هم بالا می برد و مانع از دست رفتن حافظه می شود.
کارهای بسیاری می توانید برای ورزش دادن و فعال کردن مغزتان انجام دهیید. کارهای ساده ای مثل حل جدول، بازی شطرنج و مطالعه کردن از آن دسته هستند. گرفتن آموزش های جدید مثل یادگیری زبانی خارجی یا یک آلت موسیقی نیز می تواند مفید باشد.
5- از مکمل های تقویت حافظه استفاده کنید
علم خیلی وقت است که فایده ی بعضی مکمل های غذایی مثل روی و اسید فولیک را برای تقویت حافظه دریافته است. مکمل های دیگری نیز شناخته شده اند که می توانند به تقویت حافظه کمک کرده و مانع از دست رفتن حافظه با بالا رفتن سن شوند.
ترکیبات این مکمل ها از این قرار است:
آنتی اکسیدان ها که رادیکال های آزاد مخرب را از بین می برند و گیاهانی که سلول های عصبی را از آسیب محافظت می کنند. مواد مغذی که اکسیژن و گلوکز مغز را بالا می برند. گیاهانی که به تولید انتقال دهنده های عصبی کمک می کنند. مکمل های که باعث تقویت حافظه می شوند از این قبیل اند:
گینکو بیلوبا
نام گیاهی بسیار مشهور است که از سالیان دور به عنوان دارویی سنتی برای تقویت حافظه استفاده می شده است. خاصیت آنتی اکسیدانی قوی دارد و می تواند از آسیب رسیدن به رگ های خونی در مغز جلوگیری کند. همچنینی می تواند جریان خون در مغز را نیز بالا ببرد و با حفظ قابلیت ارتجاعی رگ ها، اکسیژن و مواد مغذی را به سلول ها برساند.
ویتامین های B
از ویتامین های B در بسیاری از عملیات متابولیک بدن استفاده می شود و برای سلامتی عمومی بدن بسیار لازم هستند. در رابطه با مغز دو تا از این ویتامین ها اهمیت بیشتری پیدا می کنند: ویتامین B12 و اسید فولیک. ویتامین B12 برای حفظ غلاف میلین، ماده ی سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب را می پوشاند و باعث میشود که به درستی کار کنند. اسید فولیک هم ماده ی بسیار موثری برای مغز است که باعث بهتر کار کردن انتقال دهنده های عصبی می شود. اگر میزان اسید فولیک مغز کم شود، احتمال از دست رفتن حافظه بیشتر می شود.
اسیدهای آمینه
اولین کار آمینو اسیدها این است که به عنوان سدی برای پروتئین ها عمل کند. اما انواع بخصوصی از آنها برای تقویت مغز هم کاربرد دارند. به طور مثال تاورین L یک محافظ عصبی قوی است که از سلول های عصبی در مواجه به استرس و فشارها محافظت می کند. پیروگلوتامین L نیز برای متابولیسم سلول های عصبی کاربرد دارند و DMAE نیز مشاهده شده است که باعث تقویت حافظه ی کوتاه مدت می شود.
همیشه هوشیار باشید...
تقویت حافظه باید یکی از کارهای روزانه تان باشد. به یاد داشته باشید که ورزش در این زمینه کمک بسیار زیادی به شما می کند. حواستان باشد که مکمل هایتان را هم حتماً استفاده کنید.