غزل گفتم، مبادا یک نفر هم بی خبر باشد

غزل گفتم، مبادا یک نفر هم بی خبر باشد

که خواهان تو باید بی گمان مرد خطر باشد

 

ببین نام تو را در شعر هایم منتشر کردم

نباید تا ابد احساس، مفقودالاثر باشد!

 

نه تنها بار غم را دوست دارم، شانه ی من هم

دلش می خواهد آن "بامی که برفش بیشتر..." باشد

 

نمی خواهم که عشق از ریشه هایم دست بردارد

چه عیبی تک درختی از رفیقان تبر باشد؟

 

چنان بی تاب تحسین تو هستم بعد هر شعرم

که دختربچه ای مشتاق لبخند پدر باشد!

 

حسین دهلوی