قول می دهم تا بهار بمیرم...

قول می دهم تا بهار بمیرم
----------------
دوستم داشته باش
تنها تا بهار
تنها تا آخر این برف سنگین
تنها تا زیر کرسی سرد مادر بزرگ
....................
من گرمی دستان تو را کم دارم
ودلم می لرزد از سرمای شبهایی که تو نیستی در واژه های شعرسردم
من دلم برای برگهای پار که زیر لگد ها ی بازیگوش
به فراموشی زمستان رفتند تنگ می شود
من دارم با پاییز فراموش می شوم
و می دانم با آب شدن این آدم برفی عاشق که شال گردن تو را با خود به یاد گار دارد
آب می شوم
می دانم این بهار حتی یاد مرا هم به یاد نخواهی آورد
فقط بگو که تا پس این زمستان تلخ
یاد مرا در صندوقچه ی خاک گرفته ی احساست به امانت می گذاری
قول بده دختر آرزوهای من
بگذارتا بهار امید من نمیرد
من هم قول میدهم تا بهار بمیرم


پژمان رنجبر