روزگار ای بی مروت ...!

روزگار ای بی مروت ...!

آسمانم را گرفتی، سایبانم را مگیر
بال‌هایم را شکستی، آشیانم را مگیر

نامی از من بر زبان جاری مکن، بگذار تا
مدتی هم در خودم باشم، نشانم را مگیر

طعنه‌های آشکارِ لحظه‌های شک و خشم
گریه‌ی پنهانی و سوز نهانم را مگیر

وقت « نه » گفتن به نامردم، دهانم را مبند
لحظه‌ی آتش به پا کردن زبانم را مگیر

راحتم از بیم دشمن، فارغم از خیر دوست
دوستانم را رها کن، دشمنانم را مگیر

روزگار! ای بی‌مروت فتنه‌ی ایمان سِتان
هرچه می‌خواهی بگیر، اما امانم را مگیر

"سهیل محمودی "