نیایش خواجه عبدالله
الهی تو خود بر ما مدام کن و برداشته خود نام کن و وقت رفتن بر جان ما سلام کن،
الهی اگر از نعمت گویم حرز کردنست و اگر نگویم طوق در گردن است.
الهی میدانی که ناتوانم، پس از بلا برهانم.
الهی نیستی همه را مصیبت است و مرا غنیمت است.
الهی قصه بدین درازی، من دریافتم به بازی، بازی.
الهی تا دی بشناختم از غم فردا بگداختم.
الهی بر آن روز میخندم که یافته می جستم و دل و دست از دانش بشستم، به نابینایی می نگریستم، به مردگی میزیستم.
الهی نادیده و ناجسته حاصل، ای جان و دل را زندگی و منزل، از پیش خطر و از پس نیست راهی بپذیر که جز دوست توام نیست پناهی،
الهی میلرزم از بیم آنکه به جوی نیرزم.