بلوچ وبلوچستان درگذر زمان
بلوچ قومی از اقوام مختلف دنیاست . مانند : عرب ، افغان ، ترک و … و وطن اصلی بلوچها بلوچستان
می باشد . که در کتب تاریخی قدیم به نام « مکران » یاد می شده ، این نام در زمان سلطنت نادرشاه افشار به بلوچستان تغییر یافت .
بلوچها که ساکنین اصلی مکران می باشند از قدیم ( صدها سال قبل از میلاد ) مردمانی هنرمند ، هنردوست ، هنر پرور ، بهادر ، رزم آور ، پهلوان ، مهمان نواز ، شجاع ، تلاشگر ، شکیب و صبور بودند . به گونه ای که حاضر به اطاعت از هیچ حکومت مرکزی نبودند . و در طول تاریخ دارای حکومتهای مستقلی بوده اند .
جغرافیای بلوچستان
در معجم البلدان آمده : « هذه الولایة بین کرمان من غربیها و سجستان شمالیها و البحر جنوبیها و الهند فی شرقیها » این ولایت ـ بلوچستان ـ از غرب به کرمان و از شمال به سیستان از جنوب به دریا و از شرق به هند منتهی می شود .
علامه شبلی نعمانی رحمه الله می فرماید : « بلوچستان کنونی نصف مکران سابق می باشد» .
بلوچستان سرزمینی کهن با تمدنی دیرینه و مردمانی با فرهنگ میباشد چنانکه ایرج افشار می نگارد : « از ظروف سفالی کشف شده در بمپور چنین بر می آید که این ظروف ، متعلق به دوره ی حجر اولیه است یعنی حدود ده هزار سال پیش» .
و همچنین از ظروف مسی یافت شده در بمپور آشکار می گردد که مردم این سرزمین از پنج هزار سال قبل روی به هنر مسگری آورده اند .
شادروان امیر توکل در کتاب « بلوچستان و علل خرابی آن » می نویسد : « تعجب نخواهید فرمود که عصر مِسْ که پیدایش آن در ناحیه ی بین النهرین است به واسطه ی معادن موجود در بلوچستان بوده است به دلیل اینکه اگر به سرتاسر بین النهرین دقت شود . ناحیه ای یافت نمی شود که معدن مس در آن باشد اما در سرتاسر بلوچستان معدن تعطیل شده ی مس را می توان یافت » .
بلوچستان در دوران مختلف حکومتهای ایران
سرزمین بلوچستان در دوره ی ماد در زمان سلطنت آستیاگ (550 سال قبل از میلاد ) استانی از سرزمین پاریکانیان بوده است درسالهای 545 ق . م و540 ق . م ایالات شرقی ایران از جمله بلوچستان به وسیله ی کورش بزرگ فتح گردید . و بعد از آن در زمان حکومت داریوش کبیر برای جلوگیری از تمرکز قدرت در پایتخت ، مکران را به عنوان استان مستقلی اعلام کرد و برای آن والی تعیین کرد .
بلوچستان در عهد باستان
بلوچستان در عهد باستان جزء سرزمین کیان بود . و در زمان سلطنت کیخسرو ، قسمتی از سپاهیان پادشاه را بلوچها تشکیل می دادند این سربازان ، سپاهیانی دلیر و جنگاور بودند که در میدان نبرد هیچ گاه پشت به دشمن نمی کردند و مردانه تا آخرین رمق در برابر دشمن می جنگیدند و همواره در فش و پرچمی پلنگ پیکر به همراه داشتند که نشانه ی قدرت آنها بود .
حکیم ابوالقاسم فردوسی حماسه سرای مشهور ایرانی سپاهیان بلوچ را این گونه توصیف می کند :
سپاهی زگردان کوچ و بلوچ
سگالیده جنگ مانند قوچ
که کس در جهان پشت ایشان ندید
برهنه یک انگشت ایشان ندید
سپهدارشان بود رزم آزمای
کز و بود گاه نکویی به جای
درفشی بر آورد پیکر پلنگ
همی از درفشش بیازید جنگ
مقابله اسکندر با بلوچها
اسکندر که با لشکر قدرتمند ، نستوه و شکست ناپذیرش به هر سرزمینی که قدم می گذاشت ، هیچ قشونی در مقابل او یارای ستیز و مقاومت نداشت ، پس از لشکرکشی به هندوستان آهنگ بلوچستان کرد ، در بلوچستان به حدی در مانده شد که مورخ مخصوصش می نویسد : » هرگز اسکندر را آن گونه غمگین و اندوهناک ندیده بودند . هنگامیکه پیش قراولان لشکر ظفرمند اسکندر به سرکردگی « لئن ناتوس » سردار معروف ، وارد خاک بلوچستان شد ، دلاوران سخت کوش بلوچ آماده ی جنگ گردیده و با قوای یونانی و مقدونی آن چنان مبارزه کردند که سردار اسکندر تاب مقاومت نیاورد و لشکریانش تارومار شدند . و سرانجام اسکندر با سپاه شکست خورده ناامید از بلوچستان برگشت و جان سالم به در برد و به شکرانه ی سلامت خویش هفت شبانه روز جشن گرفت .
بلوچستان در عصر ساسانیان
در زمان ساسانیان نیز بلوچها دارای سرزمینی مستقل بودند . اردشیر در زمان سلطنت خویش بسیار کوشید تا بلوچها را در زنجیر غلامی خویش بیفکند اما این پروانگان شمع آزادی ، مردانه به مقابله برخاستند و نگذاشتند ذلت غلامی و فرمانبری بر دوششان گذاشته شود .
فردوسی از شکایت مردم پیش شاه و گسیل لشکر به سوی بلوچستان برای سرکوب بلوچها می سرآید :
که گشت از بلوچی جهانی تباه
زبس گشتن و غارت و تاختن
زمین را به آب اندر انداختن
زگفتار دهقان بر آشفت شاه
بسوی بلوچ اندر آمد زراه
بکار بلوچ ارجمند اردشیر همی رفت و آگاهی آمد به شاه
بکوشید با کاردانان پیر
سرانجام اردشیر هم نتوانست از پس این قوم سخت کوش و جنگاور بر آید . بالاجبار لطافت و نرمی را با بلوچها در پیش گرفت . زمانی که شاپور اول حدود سلطنت خویش را مشخص کرد در کتیبه ی کعبه ی زرتشت به سال 262 م چنین نگاشت : « من خدایگان ایران شهر این شهرها را زیر فرمان دارم . پارس ، پارت ، خوزستان ، میشان و … مرو ، هرات ، سراسر ابرشهر ، کرمان سکستان ، تورستان ، مکران ، پاروان ، هند و …
از این کتیبه چنین معلوم می شود که شاهان ساسانی بلوچستان را جزء مملکت خویش می دانستند ولی به هر حال مردمِ آن تابع حکومت نبودند .
چگونگی ورود اسلام به بلوچستان
هنگامیکه خورشید اسلام در مکه طلوع کرد و در مدینه پرتو افکند سپس بر تمام شبه جزیره عربستان تابیدن گرفت . رسول اعظم r از یاران با وفای خویش خواست تا این چشمة آب حیات را به سر تا سر جهان برسانند و جهانیان را از آن سیراب سازند . صحابه برای تحقق این هدف برخاسته و تا آخرین رمق حیات خویش ، تلاش و مبارزه نمودند . شهرها و ممالک بزرگ ، یکی پس از دیگری به دست توانمند مسلمانان گشوده می شد و قوانین عدل اسلامی در آنها به اجرا گذاشته می شد تا اینکه خلافت خلیفه دوم حضرت عمر رضی الله عنه فرا رسید . از جمله ممالکی که می بایست تحت سیطرة اسلام در بیاید ایران بود .
ایران آن زمان به عنوان یک ابر قدرت بزرگ زیر فرمان ساسانیان بود . ساسانیان دارای قدرتی بسیار و لشکری جرار و سپاهی منظم و مجهز به آخرین ادوات جنگی بالخصوص فیل جنگی بودند . و همچنین ایران شامل ایالات زیاد و اقوام مختلف و مناطق و آب هوایی گوناگون بود .
دین و آیین مردم ایران ، زرتشت و کتاب آنان اوستا بود مردم ایران از اقوام مختلف دارای افکار زرتشتی بودند و قبول دین جدید برایشان دشوار بود . سپاه اسلام در جبهه های مختلف بر سپاه تا دندان مسلح ایران تاختند تا پیروز گشتند . لشکر ایران تاب مقاومت در برابر سپاهیان اسلام را نداشت و زیر سم اسب های صحابه تار و مار شد . مدائن فتح گشت و بسیاری از شاهزادگان اسیر شدند و پرچم پر افتخار اسلام بر فراز آن افراشته شد . در زمان خلافت حضرت عمر قسمت اعظم ایران فتح شد و حضرت عثمان در ادامه فتوحات ایران ، ایالت کرمان را فتح کرد .
بعد از کرمان نوبت فتح مکران ( بلوچستان ) رسید . حضرت عثمان رض از آنجائیکه مردی با تدبیر و دور اندیش بود خواست تا دربارة مکران اطلاعات لازم را کسب کند تا با سپاه لازم وارد عمل شود . به همین دلیل برای والی عراق عبدالله بن عامر نامه ای نوشت و از وی خواست تا شخصی را برای کسب اطلاعات سوی سرزمین مکران بفرستد .
عبدالله بن عامر یکی از افراد جامعه شناس و خبره را به دیار مکران فرستاد تا به طور کامل در مورد موقعیت جغرافیایی مکران ، مردم آن ، وسعت آن ، قدرت بلوچها و وضعیت استراتژیکی آن تحقیق کند و و آن شخص کسی نبود به جز حکیم بن جبله عبدی .
حکیم از سرزمین عراق حرکت کرد تا به کرمان رسید . و از آنجا وارد خاک مکران شد . و اوضاع را کاملاً بررسی کرده به سوی عبدالله بن عامر بازگشت و از آنجا به خدمت حضرت عثمان رسید در این موقع سپاه اسلام در چند جبهه مشغول جهاد بود .
وقتی که حضرت عثمان از احوال مکران جویا شدند حکیم به طور اختصار عرض کرد :
« ماءها و شل تمرها اکل لصها بطل ان قل الجیش بهاضا عواوان کثرت جاعوا »
آبش اندک ، میوه اش خرمای خرک خورده شده ، دزدش قوی و بی باک اگر سپاه اندک به آنجا برود تباه گردد و اگر بسیار باشد گرسنه شود . حضرت فرمودند : قافیه سرایی می کنی ؟ عرض کرد : خبر می دهم . حضرت عثمان با توجه به بُعد مسافت و موقعیت جغرافیایی مکران و توان بلوچها و با در نظر گرفتن موقعیت سپاه اسلام در جبهه های دیگر , فتح مکران را در آن وقت مناسب ندانست .
مکران ، هم مرز با ایالت سند هندوستان بود . برای فتح سند حتما می بایست از مکران عبور کرد . به همین دلیل مسلمانان خیلی مایل بودند تا بلوچستان فتح گردد اما بلوچها خیلی به آیین خویش پایبند بودند و از دیر باز به بیگانه ستیزی مشهور بودند و براحتی تسلیم بیگانگان نمی شدند و هیچ گونه نرمی و لطافت به آنان نشان نمی دادند .
یکی از نویسندگان غرب به نام لسترنج که زهر بیگانه ستیزی بلوچها را دیده است در مورد آنان می نویسد :
« در آن زمان کویر محلی بس خطرناک بود زیرا دستجات مختلفی از قوم بلوچ در جبال قفض ، نزدیک مرزهای کرمان سکونت داشتند . آنها مردمی بدسیرت ، بی رحم و سنگدل بودند . چهره های هول انگیز داشتند . شجاعت و چالاکی از صفات آنان بود به هر کس دست می یافتند . همان گونه که مار را سر می کوبند سر او را با سنگ می کوبیدند تا جان دهد . و در جواب شخص مقدسی که سبب این گونه کشتن را پرسیده است ، پاسخ داده اند : می خواهیم شمشیرمان بی جهت کُند نشود» .
اما بلوچها با این اوصاف در مقابل هم میهن و هم کیشان خود مردمی بردبار و مهمان نواز بودند .
دهخدا در فرهنگ لغت خویش تحت کلمة بلوچ می نویسد :« بلوچ صاحبان نعمت و چادرهای مویین باشند . مردمان از بلوچ ایمنند راه نزنند و مردم نکشند و اذیت آنان به کسی نرسد» .
پس در زمان خلافت حضرت عثمان و حضرت علی که ایران تحت فرمان مسلمانان بود بلوچها مکران را به صورت ملوک الطوائفی اداره می کردند . در زمان خلافت حضرت امیر معاویه رضی الله عنه که قدرت و اقتدار اسلام به اوج خود رسیده بود و اسلام تا آفریقا پیش رفته بود . ایشان زیاد بن ابی سفیان را والی عراق مقرر فرمود . زیاد که خیلی مشتاق فتح مکران بود سنان بن سلمه بن محبق هذلی که مردی عابد و زاهد بود را خواست و او فرمان داد تا با سپاهی فراوان راهی مکران شود و آنجا را بگشاید .
سنان چون وصف مکران را از حکیم بن جبله شنیده بود و اطلاعات پراکنده ای در مورد مکران داشت عرض کرد :« تو راه مکران را به من نشان می دهی و مرا امر می کنی که به آن سو حرکت کنم . ولی در میان امر و فرمان و اجرای آن فرسنگ ها فاصله است و من هیچ گاه به آن سرزمین داخل نخواهم شد . زیرا تنها نام آن مرا به لرزه در خواهد آورد».
عشی همدان در این مورد می سراید :
تو سرای مکران ره می سپری
چه دور است در راه رسیدن و بازگشت آن
مرا به مکران نیازی نیست و نه
به غزای آن ونی به تجارت آن
به مکران نرفته ولیکن شنیده ام
حدیثی را که هماره ازیاد آن مکدرم
و آن چنین بود که انبوه در آن گرسنه ماند
و اندک دستخوش تباهی گردد
اما پس از اینکه زیاد بن ابی سفیان سپاهیان فراوانی در اختیار او گذاشت و لشکری جرار برای ایشان فراهم آورد و وعدة نیروی کمکی از طرف ایالت کرمان داد ایشان پذیرفتند و با لشکری بزرگ و نیرومند با تجهیزات کامل و آذوقة فراوان رهسپار دیار مکران شدند .
از آنجائیکه سنان از قدرت بلوچها با خبر بود و مشکلات جنگ در آن سرزمین خشک را می دانست و مطمئن بود که رویارویی با سپاه بلوچ کار آسانی نیست ، سپاهیان خویش را جمع کرد و همه آنها را به سوگند طلاق قسم داد که تا آخر بایستند و هرگز به میدان جنگ پشت ندهند .
مورخین می نویسند . سنان هذلی اولین فرماندهی بود که سپاه مسلمانان را به سوگند طلاق قسم داد .
شاعر درباره طلاق نسان هذلی می سراید :
دیدم هذیل را که در سوگند همی آرند
طلاق زنان را بی آنکه مهر بدیشان دهند
بی اعتبار شد سوگند ابن محبق پیش من
که زنان را محروم و بی مال رها کنند
از طرفی دیگر بلوچها نیز آمادة مبارزه با لشکر اسلام شدند . وقتی که لشکر اسلام وارد مکران شد بلوچها از بالای کوهها و کمین گاههای خویش بر آنان هجوم بردند و عدةزیادی از مسلمانان را شهید کردند و این مبارزه همچنان ادامه داشت و روزها بطول انجامید تا قدرت بلوچها تحلیل رفت و نیروهای کمکی برای مسلمانان رسید .
مسلمانان با نیروی ایمان خویش و با تکیه بر پروردگار خود پس از تلاشهای فراوان موفق شدند تا لشکر بلوچ را در هم کوبند و پیروز شوند و پرچم عدل و داد اسلام را بر قلة بلوچستان افراشته سازند . اکثر بلوچها اسلام آوردند و به نیروهای تازه و توانمندی برای سپاه اسلام مبدل گشتند و در فتح سند و هند نقش مهمی را ایفا کردند .
سنان فرماندة توانا و باایمان اسلام مدت دو سال در مکران ماند و احکام اسلام را به بلوچها تعلیم داد .
بلوچها مصداق قول پیامبر اعظم قرار گرفتند که : « خیار هم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام »
بهترین مردم در جاهلیت بهترین شان در اسلام هستند .
و بعد از مدت کوتاهی زمان خلافت حجاج بن یوسف ثقفی فرا رسید ایشان محمد بن قاسم را ماموریت داد تا به هند برود و آنجا را فتح کند و فاتح بزرگ و شجاع هندوستان از مکران گذشت و هند و سند را فتح کرد .
والسلام
رحمان بخش بیجار زهی
برگرفته از http://payambaloch.com/maq/32.htm