بالاخره سعدی بزرگ تر است یا حافظ؟!
بیگمان،سعدی، یکی از نامدارترین سخنسرایان جهان است که بسیاری از اندیشمندان را به ستایش واداشته است. شاعری که اندیشههای نورانی و افسونگریهای هنری او در سخن چنان رستاخیزی برپا کرده که شهرت او را در زمانها و مکانهای دور و نزدیک به شایستگی گسترده است.
در میان شاعران و نویسندگان نامی ایران، او تنها کسی است که در هر دو عرصهی شعر و نثر، با توانمندی شگفتآور خویش، آثاری بیهمانند آفریده است، به گونهای که شعرِ او به شیوایی نثر و نثرِ او به زیبایی شعر در بالاترین جایگاه هنری قرار گرفته است.
این ارزش تنها در زبان فارسی این چنین درخشان نیست بلکه در هر جای دیگری که سخن سعدی امکان حضور یافته، نام صاحب خود را به بلندی برکشیده است. به قول امرسون، شاعر، نویسنده و اندیشمند آمریکایی :
امرسون، کتاب گلستان را یکی از اناجیل و از کتب مقدس دیانتی جهان میداند و معتقد است که دستورهای اخلاقی آن، قوانین عمومی و بینالمللی است.2
اگر بخواهیم سعدی را با برخی دیگر از قلههای بلندِ شعر فارسی بسنجیم، همواره سعدی را بیشتر از دیگران در میانِ مردم خواهیم دید. مثلاً هنگامی که سعدی و مولوی را از دیدگاهِ پیوند و ارتباط آنها با مردم جامعه مقایسه کنیم، میبینیم که مولوی، پروازی بسیار بلند دارد آنقدر بلند که بیشتر اوقات از دسترس مردم و حتی از دیدرسِ آنها هم خارج است. اما سعدی، از رویِ زمین، مستقیم به سوی هدف حرکت میکند. از همین رو در دسترسِ مردم است و مردم میتوانند به سادگی با او همراه شوند. یا وقتی سعدی را با حافظ میسنجیم، میبینیم که گرچه حافظ هم به گستردگی در میان طبقههای جامعه نفوذ پیدا کرده ، اما حافظ، مثل یک پدرِ مقدس و قابل احترام است که باید او را دوست داشت، به او مهر ورزید و او را بزرگ داشت. اما سعدی مثل یک دوست صمیمی است که بسیاری اوقات با او شوخی هم میکنند.
از سوی دیگر
حافظ از آسمانیترین سخنسرایان جهان است. بهرهوری او از عالم بالا، با هوشیاری شگفتِ او در حوزهی زبان و توانمندی بیهمانندش در به کارگیری امکانات بیانی، گره خورده و او را بر ستیغ بلند سخن فارسی نشانده است.
سه عنصر و ویژگی مهم را همیشه باید در پیوند با حافظ و برای درک و دریافت شعر حافظ در نظر داشت:
و این ویژگیها دست به دست هم داده و باعث شده که حافظ با هنریترین شیوههای بیانی، شدیدترین و پلیدترین رذایل اخلاقی جامعهی خودش (ریا، دروغ، تزویر و ...) را هدف بگیرد و آنها را افشا کند.
حافظ خود، شخصیتی غریب و پیچیده است. او با شگردی شگفت و ترفندی هنری، چنان پدیدههای متناقض و متعارض را در کنار هم نشانده و آنها را با هم آشتی داده است که زیباتر از آن از دست کسی دیگر بر نیامده است.همین همنشینی پدیدههای متعارض و متناقض موجب شده است که سلیقههای گوناگون و طبایع مختلف، چهرهی خود را ـ هر کس به گونهای ـ در آینهی سرودههای حافظ ببیند.حاصل جمع این تعارضات چنان است که سرودههایی از حافظ را هم در قنوت نماز میخوانند و هم بر سکوی میخانه، هم بر سر منبر میخوانند هم در مجلس رقص و آواز، هم در کلاس فلسفه میخوانند هم در حلقهی خانقاه و همه جا و همه جا.
این اختلاف نظر در مورد شخصیت حافظ هم وجود دارد: از یک سو او را فردی ناآرام، آزاداندیش، عصیانگر و پرخاشجو میبینیم و از سویی دیگر او را فردی متفکر، روشنبین و ژرفاندیش. از یک سو او را عارفی دلآگاه و واصل میبینیم که پردههای راز را یک سو زده و تا ناشناختهترین سرزمینهای اسرار پیش رفته و از سویی دیگر او را شاعری چیرهدست و افسونکار میبینیم که آتش به جان همهی واژهها زده و هنریترین شعر هستی را آفریده است.
با این همه از میان سخنسرایان نامدار ایرانی هیچ کدام به اندازهی سعدی و حافظ همانندی و همسانی ندارند. در حالی که این دو نیز با هم تفاوتهای بسیار دارند.
هر دو در شیراز زاده، زیسته، نام برآورده و درگذشتهاند و بنیان سخن هنری هر دو بر مفاهیمی همچون عشق، حقیقتجویی، جمالپرستی، مبارزه با کجرفتاریهای اجتماعی، ریا، تزویر، دروغ و ... نهاده شده است.
همانگونه که پیش از این گفته شد در میان سخنوران زبان فارسی، تنها کسی که هم در نثر و هم در شعر اثر عالی و درجهی اول آفریده است به علاوه حضور همیشگی سعدی در میان مردم و آمیزش او با گروههای مختلف اجتماع، تأثیر بسیار در عمومیتر شدن سخن او گذاشته است.
حافظ بیش از آنکه سخنی عمومی داشته باشد، کلامی ویژه دارد. به عبارتی دیگر روی سخن سعدی همهی طبقات اجتماع هستند اما حافظ مخاطبانِ خاص برگزیده و روی سخن او با آنهاست. هر چند امروز، مخاطبان عمومی هم به سادگی با شعر حافظ پیوند میخورند و دست کم میتوانند لایهی بیرونی شعر حافظ را ببینند و دریابند.
آثار سعدی به ویژه به دلیل اینکه بیانِ حکمت عملی و اخلاق عملی است، ترجمهپذیرتر از سرودههای حافظ است. از همین روست که خاورشناسان و جهانگردان سعدی را بیشتر میفهمند و بیشتر میشناسند.3
تکیهی حافظ بیشتر به کلیات هستیست و توجه سعدی به جزییات زندگی. حافظ بیشتر به مفاهیم انتزاعی، آرمانی و کلی میپردازد و سعدی بیشتر به مفاهیم محسوسِ دستیافتنی. در حوزهی اندیشه، حافظ، ژرفتر؛ درنگآمیزتر و متفکرتر از سعدی جلوه میکند و سعدی روانتر، دوانتر و گستردهتر از حافظ؛ یعنی سعدی بیشتر در طول و عرض جولان میدهد و حافظ بیشتر در عمق و ارتفاع. از همین رو سعدی بیشتر پیش میرود و حافظ بیشتر فرا میرود.
سالها پیش یکی از نویسندگان گفته است:
در معماری کلام، پیوند هنری واژگان و تراکم معانی هیچ کدام از شاعران ایرانی به پای حافظ نمیرسند، همچنان که در سادگی، روانی و شیرینی سخن هیچکس به سعدی نمیرسد.اما انگار به مرزهای زبان حافظ آسانتر میشود نزدیک شد تا مرزهای زبان سعدی. زیرا به نظر میرسد با فرا گرفتن برخی از آرایههای ادبی و شگردهای حافظانه ممکن است به رنگ سخن حافظ نزدیک شد و کلامی همرنگ آن کلام ـ و نه همجنس آن ـ آفرید، اما سخن سعدی که بدون یاری گرفتن از آرایههای ادبی، زیبا و هنری آفریده شده است، سخنی به شدت تقلیدناپذیر است.
سادهسرایی همسایهی دیوار به دیوار ابتذال است. با کمترین لغزشی، سخن مبتذل خواهد شد و بندبازیهای سعدی روی این نخ بسیار نازک، شگفتآور است. تا کسی به کمال با ماهیت زبان فارسی و انرژی واژهها و توان تألیف آنها آشنا نباشد، هرگز نمیتواند سخنی به سادگی سخن سعدی و هنرمندی او پدید آورد.
سعدی با سرودههای خودش گویی میخواهد گریبان ما را از دستِ هیاهوی بینتیجهی جهان پیرامون رها کند و ما را به یک آرامشِ دلپسند فرا بخواند، آرامشی که ممکن است حتی تصنعی باشد. امّا حافظ علاقهمند است که تردیدها، تشکیکها و پرسشها را در جان ما بیدار کند و درون ما را بخراشد و بر آشو بد تا خوابمان نبرد.
شعر سعدی مثل شیشه است و شعر حافظ مثل آینه در شعر سعدی خود او و قوانین جامعه او نمایان است اما در شعر حافظ خواننده خودش را آنگونه که دوست دارد می یایبد.
از لحاظ شخصیت، سعدی مردی پرتحرک، زودجوش، زبانآور و برونگراست و حافظ فردی ساکن صفت، تودار، کمجوشش و درونگرا.5
در سدهی هفتم و در زمان سعدی در شیراز اتابکانِ زنگی فارس حکومت میکنند همانهایی که با هوشمندی و درایت توانستند جلوِ هجومِ ویرانگرِ مغول را بگیرند و سعدی دوستدار این حاکمان است و با آنها روابطِ نزدیک دارد.
محیط ادبیِ فارس هم برای سعدی رضایت آفرین و خرسند کننده است و سعدی بارها از مردمِ ادب شناس و اهل معرفت شیراز سخن گفته است.
امّا محیط اجتماعی و ادبی شیراز زمان حافظ اصلاً مورد رضایت او نیست. زیرا شیرازِ زمان حافظ، شهری است که ریا، تظاهر، دروغ و تزویر در آن آشکارا شدّت گرفته است و یا شاید اساسا محک حافظ برای راضی بودن از جامعه با محک سعدی متفاوت است .
عقاب جور گشوده است بال در همه شهر
کمان گوشه نشین و تیر آهن کو
ابواسحاق اینجو، شاه شجاع و امیر مبارزالدین سلاطین زمان حافظند. حافظ بجز ناخرسندی و ناخشنودی که با محمدبن مظفر دارد با حاکمان دیگر زمان خود روابطی نزدیک و محترمانه دارد اما هرگز مانند سعدی قصاید اغراق آمیز در مدح آنان نگفته و اگر چنین کرده حد اقل آن اشعار را در کنار آثار دیگرش حفظ نکرده و بنابرین به دست ما نرسیده است.
سعدی شیخ است و حافظ خواجه. به عبارت دیگر سعدی در حوزهی اندیشههای دینی هرگز آن بیپرواییها، تشکیکها و تردیدهای حافظ را ندارد و حافظ به دلیل تمرکز مدام بر چیستی و چگونگی هستی، آن زودباوریها و سادهپنداریهای سعدی را ندارد.
از دیدگاه حافظ:
خواجه بارها بر مفاهیمی همچون مفاهیم زیر پای فشرده است که:
به همین دلیل از دیدگاه حافظ هرگز حکایتی همچون حکایت زیر از گلستان پسندیدنی نیست:
و در سراسر دیوان حافظ هرگز سفارشهایی همچون سفارش زیر دیده نمیشود:
اشکال این سخن آنگاه آشکارتر میشود که بدانیم این سخن، سخنِ داناترین وزیر ایرانی، یعنی بزرگمهر، دربارهی عادلترین پادشاه از دیدگاه سعدی، یعنی انوشیروان، است. حکایت از باب نخست گلستان است که مشاوران و بزرگان در مسئلهای مهم از مسائل مملکت در حضور انوشیروان به رایزنی پرداختهاند و اختلاف نظر دارند. بزرگمهر رای پادشاه را تأیید میکند. از او میپرسند: چه برتری در رای پادشاه بود که آن را تأیید کردی؟ میگوید: «به موجب آنکه انجام کار معلوم نیست و رای همگان در مشیت است که صواب آید یا خطا. پس رای پادشاه اختیار کردم تا اگر خلاف صواب آید به علت متابعت ایمن باشم.» و سپس آن دو بیت شعر گفته میشود.
حافظ مضمون سرودههای خود را بیشتر از زبان پیرِ مغان، پیرِ میفروش، هاتف غیبی و شخصیتهایی از این دست بیان میکند، گویی واقعاً از عالم غیب الهام میگیرد و همواره در این فضا گردش میکند و شاید همین توجه به عالم غیب و سرگردانی و تحیر در این عالم است که حافظ را به بیان اندیشههای خیامی نزدیک کرده است.انگار حافظ بیشتر متعلق به عالم غیب است و سعدی بیشتر متعلق به عالم شهود.آیا وحدت و انسجام غزلهای سعدی و پاشانی غزلهای حافظ با این دو عالم غیب و شهود و دریافتهای متفاوت از آن دو عالم، ارتباطی ندارد؟
سخن آخر آنکه به دشواری میتوان سعدی و حافظ را برای تعیین برتری یک از آنها بر دیگری سنجید و به نتیجه رسید. شادروان محمدعلی فروغی سالها پیش گفته است:
سعدی همچون دریا زیبا، گسترده و تماشاییست و حافظ همچون کوه سربرافراشته، باشکوه و شگفتانگیز است. چگونه میتوان یکی را از دیگری برتر دانست؟!
پانوشت ها :
1 ستاری، جلال، مقام سعدی در ادبیات فرانسه، مجلهی هنر و مردم، دورهی جدید، شمارهی هشتاد و سوم، شهریور 1348.
2 .همان.
3 انصاری، نوشآفرین، نظر برخی از سیاحان اروپایی دربارهی سعدی و حافظ، مقالاتی دربارهی زندگی و شعر سعدی، به کوشش دکتر منصور رستگار فسایی، دانشگاه پهلوی، 1350، ص 14.
4 یمینی، عبدالعظیم، جهانبینی تحلیلی سعدی و جهانبینی ترکیبی حافظ، ارمغان، سال پنجاه و سوم، دورهی چهارم، شمارهی 9، آذر 1350، ص 621.
5 اسلامیندوشن، محمدعلی، بررسی متوازی سعدی و حافظ ...، هستی، بهار 1372، ص 147.
6 فروغی، محمدعلی، سعدی و حافظ، مقالات فروغی، یغما، 1353، ص 255
نویسنده : دکتر کاووس حسن لی (با تغییر و تلخیص)