از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

نیایش مارجوری هلمز

نیایش مارجوری هلمز  

 

آه خدایا! فقط تو هستی که مرا یاری می‌دهی. فقط تویی که به من قوت و قدرت می‌بخشی. فقط تویی که به ‏من هوش و درایت می‌دهی تا کارها را به سامان برسانم. تو، تویی که زمان را آفریدی و تویی که خالق عصر ‏هستی، آن را به من خواهی بخشید.‏


رحمتی فرما و برکت بخش مردمی را که با آنان سروکار دارم. برکت بخش شغلی را که بدان مشغولم و ‏می‌دانم پرداختن به آن تلاش‌ها، سرانجام ارزشش را خواهد داشت. ‏
خدایا! به من فهم و عقل عنایت فرما تا ضعف‌ها و نقص‌های خود را بازشناسم و شجاعت حمله به آن‌ها را ‏بیابم. می‌دانم مرا آن توش و توان نیست که در یک وعده بر همه آن‌ها غلبه کنم، لکن می‌کوشم یک به یک ‏به نبرد آنان روم و سودای آن دارم که از بدترین آن‌ها آغاز کنم و آن گاه که توانستم آن یکی را کاملا تحت ‏سلطه خویش درآورم، به سراغ آن دیگران می‌روم. ‏
خداوندا یاری‌ام ده تا اراده چنین کاری در من پای گیرد و نیز قدرت و قوتی و شکیبایی و شهامتی که اگر از ‏عهده بر نیامدم، دگر بار بکوشم. در این نبرد مرا شکیبا باش و یاری‌ام ده تا خود نیز شکیبا باشم.‏
خدایا! بامدادان قلبم از کینه آکنده بود. خیلی کارها درست از آب درنیامده بود و همه چیز نادرست و آشفته ‏می‌نمود. بسیار کسان همزمان و به شدت مرا آزرده و نومید گردانده بودند، یاری‌ام ده تا این آتش خشم و ‏خروش کینه فرو نشیند.‏
خداوندگارا! از سینه من بار کینه را برگیر تا شاید امروز خویش را با آرامش آغاز کنم.خداوندگارا! یاری‌ام ده تا ‏به تو توکل کنم نه به دیگران، از تو استقامت جویم، نه از دیگران. ‏
خداوندگارا! مگر چه‌قدر صبوری و شکیبایی و پایداری از من انتظار داری؟ مگر چه‌قدر روح آدمی توان تحمل ‏دارد؟
آزمون در پی آزمون، گرفتاری در پی گرفتاری و هنوز یکی فروکش نکرده آن دیگری، از بطن دیگری زاده ‏می‌شود.‏
من در هم شکسته و کوفته‌ام، از پای فتاده و فرسوده‌ام، آشفته ذهن و پریشان اندیشه‌ام، با این حال می‌دانم ‏بایدم که هوای خویش داشته باشم، بایدم که شور و شعور خویش را حفظ کنم و قدرت‌مند و قوی اندیشه باقی ‏بمانم و هم چنان پیش روم. خداوندگارا! تا کجا مرا تاب مقاومت است؟
خدایا! یاری‌ام ده تا سلامت عقل و توش و توان خویش را حفظ کنم.‏
خدایا! برگیر برخی از این مشکلات و رنج‌های آزار دهنده را از دوش‌های من. آن‌ها را پریشان کن و از طرقی ‏دیگر حل و رفع‌شان فرما. باور کن که بسیار خسته‌ام و از پای افتاده. بسیار دویده‌ام و بسیار گرفتار، دیگر توش ‏و توانی به جای نمانده تا ایستادگی کنم. ‏
خدایا! مرا قوت ده و قدرتی تا توان ایستادنم باشد.‏
اما باشد که کمی نیز آسودگی بخشی. خدایا مرا رهایی بخش از این معضلات تا نفسی به آرامی کشم.‏
سپاس می‌گویم ترا ای خدا برای آن که مرا زن آفریدی.‏

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد