از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

چرا خانه کوچک ما سیب نداشت -شعر حمید مصدق

تو به من خندیدی
 و نمی دانستی
 من به چه دلهره از باغچه همسایه
 سیب را دزدیم
 باغبان از پی من تند دوید
 سیب را دست تو دید
 غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خک
 و تو رفتی و هنوز
 سالهاست که در گوش من آرام آرام
 خش خش گام تو تکرار کنان
 می دهد آزارم
 و من اندیشه کنان غرق این پندارم
 که  چرا
 خانه کوچک ما سیب نداشت

نظرات 2 + ارسال نظر
معصومه دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:22 ب.ظ http://asheqham.blogfa.com

سلام
وبلاگ خوبی دارید
با مطالب جالب و شعرهای زیبا
موفق باشید

معصومه چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ب.ظ http://www.masoomeh2009.blogfa.com/

سلام
طاعات و عبادات قبول درگاه حضرت حق
شعر زیبایی بود
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد