در ظلمانی ترین شب دنیا
گونه های خشکیده ام را در شبنم دیدگانم مرطوب می کند
مهر سکوت لبانم را در آستانه هق هق گلویم می گشایم
چه سوزی دارد نوای طبل تنهایی
خدایا
به سوز آه سینه ام و باران دیدگانم
دستهای تنهای مرا بگیر
که
جز تو همدمی برای روزهای پاییزی ندارم.