یکی بود، یکی نبود
نمی دونم کدوم یکی بود، کدوم یکی نبود !
ولی مسلمه وقتی این یکی بود، اون یکی نبود
یا وقتی اون یکی بود، این یکی نبود
بعد پنجاه سال نفهمیدم، کی بود ، کی نبود!
یا کی نبود، کی بود ؟
ولی مسلمه هر چی هست، هر کی هر کی نبود!
چون یکی بود، یکی نبود
شما می دونید کی به کی بود !؟
آدمی می شناسم از دوزخ ، خوف و تشویش دارد و من نه!
بس که می ترسد از عذاب خدا، هول از آتیش دارد و من نه!
دائما ذکر گوید و تسبیح در کف خویش دارد و من نه!
قلبی آکنده از خدا و سری باطن اندیش دارد و من نه!
بس عجول است در رکوع و سجود، گویی او جیش دارد و من نه!
تا رسد ز آسمان به او الهام، دو سه تا دیش دارد و من نه!
گوییا با خدا بود فامیل، که او این کیش دارد و من نه!
بهر ماموریت ز بیت المال، هی سفر پیش دارد و من نه!
برنگشته ز انگلیس هنوز، سفر کیش دارد و من نه!
بهر حج تمتع و عمره، کوپن و فیش دارد و من نه!
زندگی تخت نرد اگر باشد، او دو تا شیش دارد و من نه!
پانزده تا مغازه یک پاساژ، توی تجریش دارد و من نه!
در رضاشیر باغ و در قلهک یک خانه از خویش دارد و من نه!
پانزده تا عیال، صیغه و عقد، بی کم و بیش دارد و من نه!
گرچه با گرگها بود دم خور، ظاهر میش دارد و من نه!
دانی او این همه چرا دارد ؟ چون که او ریش دارد و من نه!
_ میکروفن را بگیر از هالو، سخنش نیش دارد و من نه!
شعر از :سیدمحمدرضا عالی پیام