من کیستم که بر درگاه تو زارم | |
خداوندا من قدر و شأن تو را ندارم و سزای تو را ناتوانم و در بیچارگی خود سرگردانم و روز به روز بر زیانم. | |
الهی دریافتی خود یاری و یادگاری، معنی دعوی صادقانی، فروزنده نفسهای دوستانی، آرام دل غریبانی چون در میان جانی، از بیدلی می گویم که کجا جان را زندگی می باید. تو آنی به خود و از خود ترجمانی. به حق تو بر خودت که ما را در سایه غرور ننشانی و به عز وصال خود رسانی. چشم همی بخواهد دیدارت گوشم همی بخواهد گفتارت |
الهی به عنایت ازلی تخم هدایت کاشتی، به رسالت پیامبران آب دادی و به یاری توفیق رویانیدی و به نظر و احسان خود به بر آوردی از لطف تو می خواهم که زهرهای خشم از آن باز داری و نسیم داد بر او بجهانی و کاشته عنایت ازلی را به رعایت ابدی مدد کنی.
الهی وقت را به درد مینازم و زیادتی را می سازم به امید آنکه چون در این درد بگذارم در دو راحت هر دو براندازم .
الهی دوستان تو سران و سرهنگانند و بی گنج و خواسته تو نگرانند و به نام درویشانند و به حقیقت توانگران جهان ایشانند، دردها دارند و از گفتن آن بی زبانند.
الهی هرچند از بد سزای خویش به دردم لیکن از مفلس نوازی تو شادم... خدایا من کیستم که بر درگاه تو زارم یا قصه درد خود به تو پردازم.