سنت ادیان ابراهیمی، تاثیر در خور توجهی در چگونگی تعریف عشق نزد افراد مختلف داشتهاند. محمودی در شرح برخی از این تاثیرات گفت: در انجیل متی، دو فرمان مهم وجود دارد: اول؛ خداوند خویش را با تمام وجود و عشق و قلب خویش دوست داشته باشید. دوم؛ همسایه خود را همچون خود، دوست داشته باشید. با توجه به این فرمانها میتوان دریافت که عشق همچنان رویکردی دستوری و وظیفهگون دارد. «فروم» هم در کتاب «هنر عشق ورزیدن» بر معنایی که ذکر آن گذشت تاکید دارد. در آموزههای اسلامی هم این نوع نگاه وجود دارد. حدیثی از پیامبر دال بر همین معنا آورده شده است: آن کس که عاشق شود و عشق خود پنهان بدارد و پارسایی پیشه کند و بمیرد شهید مرده است. عین القضات در کتاب تمهیدات و روزبهان بقلی شیرازی هم این مضمون را به انحای مختلف نقل کردهاند. اما با نگاهی دیگرگونه میتوان دریافت که در این آموزهها این عشق نیست که دستوریست، تنها میتوان بر نوع رفتار و عمل عاشق دستوراتی را صادر کرد.
دکتر محمودی بر اهمیت این قسم فرمانها در شکلگیری دیدگاه کرکگور به ویژه در کتاب «کارستان عشق» تاکید کرد: چگونگی تحقق این آیات، شالوده و اساس متون کرکگور را تشکیل داده است. چگونه میتوان همسایه را بدون وجود هیچگونه نسبتی دوست داشت؟ برای شرح این معنا، تبیین انواع عشق، از منظر او ضروریست. البته ذیل این بررسی نگاهی هم خواهیم داشت به این معانی نزد مولوی. انواع عشق در آرا کرکگور به سپهرها یا ساحتها تعبیر شدهاند که البته من مایل هستم از واژه «مراحل» استفاده کنم. شرح چرایی آن از حوصله این بحث خارج است. کرکگور سه مرحله برای عشق قائل شده است. مرحله اول را میتوان با عنوان «کامجویی» نام برد. این مرحله خود مشتمل بر دو نوع است. مرحله دیگر عشق اخلاقی یا «فیلیا» است و مرحله بعدی عشق دینی یا «آگاپه». عشق دینی نیز بر دو نوع ابراهیموار و مسیحوار قابل قسمت است. کرکگور قبل از این که به این مباحث وارد شود، گزینش معیاری برای ارزیابی را ضروری دانسته است، لذا از آنجا که وی دغدغههای شدید دینی داشته است، معیار خود را نیز از کتاب مقدس برگرفته است.
وی ادامه داد: در باب هفتم انجیل متی کلامی از مسیح با این مضمون نقل شده است: ایشان (عشاق) را از میوههایشان بشناسید. هر درختی را از میوههایاش خواهید شناخت، فرق انجیر و خس و انگور و خار در میوههایشان است. کرکگور نیز بر این اساس معتقد است که شکوفههای درختان به هم شبیه هستند، از میوههای آنها باید تفاوتها را بازشناخت. احوال عاشقان شبیه به هم، اما اعمالشان متفاوت است. از این منظر میتوان نوع عشق را تشخیص داد و درباره آن سخن گفت. عشق بشری میوه بشری دارد و عشق الهی میوه الهی. مولانا هم به چنین مفاهیمی اشاره کرده است: میوه هر شاخ و شجر هست گواهش/ روی چو زر و اشک مرا هست گواها. این نگاه نیز بر کیفیت عشقورزی اشاره دارد. او عشق را بر اساس معشوق تقسیمبندی نکرده است. تقسیم کرکگور و هم مولانا بر اساس نوع عشقورزی صورت یافته است.
دکتر محمودی اولین مرحله در عشق نزد کرکگور را تشریح کرد: از نگاه کرکگور در اولین مرحله عشق که اروس نام دارد، مهم ترین خصیصه لذت است. عاشق در تمامی لحظات، در پی کسب لذت زندگی میکند. از منظر عاشق رمانتیک هیچ زمانی به جز اکنون وجود ندارد، مگر حین پرداختن به برخی از خاطرات خوب گذشته، آن هم در زمانی که لذت بردن میسر نیست. مولوی نیز بر این خصوصیت تاکید کرده است. دیگر ویژگی عشق اروس، عدم تمایل عاشق بر گزینش، انتخاب و تصمیم است. از دیگر ویژگیهای عاشق کامجو ماجراجوییست. جوهره عشق اروس نیاز است. از دیگر ویژگیهای این مرحله ارزش زیبایی شناختی و هنری آن است، چراکه پر حادثه و پر هیاهوست و میتواند دستمایه آثار هنری قرار گیرد.
دکتر محمودی، حصول سعادت را هدف عاشق در مرحله عشق اخلاقی یا فیلیا، در آرا کرکگور، تعریف و دیگر خصوصیات این مرحله را نیز شرح داد: عاشق از حضور و خوشبختی معشوق لذت میبرد. بنابراین چنین عشقی معطوف به آینده است و زمان در آن معنا مییابد. به دنبال چنین رویکردهایی، عاشق در این مرحله، قادر به انتخاب و تصمیمگیری و در نتیجه ازدواج است. او محبتش را به یک فرد اختصاص میدهد، در واقع دایره امکان او به یک نفر تقلیل مییابد. چنین فردی فروتن، شکیبا و اهل گذشت است. چنین رویکردی ارزشهای زیباشناختی هنری ندارد. اما کرکگور آن را حاوی نوعی زیبایی درونی میداند. عشق اروس نیاز است، عشق فیلیا، شادی؛ یکی از نمونههای بارز این عشق، عشق مادر به فرزند است. عشق اروس میگوید تو را میخواهم، اما عشق فیلیا میگوید شادمانم که تو هستی و چنین که هستی، هستی. این عشق همراه با تعهد و مسئولیتپذیریست. عاشق در عشق فیلیا وفادار است، طلب وفاداری هم میکند.
محمودی با اتکا به ویژگی مذکور، ویژگیها و خصایص مرحله دینی را برشمرد: عاشق در این مرحله هم وفادار است، اما طلب وفاداری نمیکند. او حسادت ندارد و انحصارطلب نیست. در فیلیا همچنان تملک و تصاحب موجود است، اما این ویژگیها در عشق دینی، نفی میشوند. این مباحث محوریت کتاب ترس و لرز هستند. عاشق ابراهیموار، شهسوار ایمان، کیست؟ او هر امر متناهی را به نحو نامتناهی و برای نامتناهی ترک میکند. به زعم او نمیتوان در یک مسیر نامتناهی به امری متناهی وابسته شد، باید آن را ترک و قربانی کرد. به این ترتیب کسی هم که در این مرحله قرار بگیرد ازدواج نخواهد کرد. بر همین اساس کرکگور، خود، رگینا نامزدش را ترک کرد.
او در این ارتباط خود را با ابراهیم مقایسه کرده است. به زعم کرکگور، با جداشدن از معشوق میتوان عشقهای انسانی را با سرشتی دینی پیوند زد. چنین عاشقی در پی نفی خود، وفاداری نمی طلبد، نه به دنبال لذت و نه به دنبال سعادت است، چراکه همواره در حال گذر و عبور از خود است. مصادیق اینچنین عشقی را در ابیات مولوی به کرات میتوان دید:
بی غرض نبود به گردش در جهان
غیر جسم و غیر جان عاشقان.
در چنین عشقی، عاشق زمان را از دم تیغ میگذراند. در اروس، عاشق در پی وقت کشی بود، در عشق اخلاقی، سوار و حاکم بر زمان، اما در عشق دینی از زمان فراتر میرود، چراکه غم پایان کار ندارد. در ابیاتی دیگر از مولوی میتوان عشق اخلاقی را با حالات زاهدان قیاس کرد:
هست زاهد را غم پایان کار
تا چه باشد حال او روز شمار
عارفان زآغاز گشته هوشمند
از غم و احوال آخر فارغاند
به اعتقاد کرکگور عشق اروس، تنها احساس است، وظیفه نیست، عشق اخلاقی تنها وظیفه است، احساس نیست، این دو در عشق دینی جمع میشوند، لذا عشق دینی هم احساس است و هم وظیفه.
چگونه میتوان به همسایه عشق ورزید؟ دکتر محمودی، پاسخ به این سوال را در انتهای بحث ضروری دانست: آیا چنین تکلیفی، دوست داشتن همه به یک اندازه، خارج از توانایی یک انسان نیست؟ از اوصاف عشق دینی، این است که آفتاب صفت و باران صفت است. آفتاب به همگان یکسان میتابد. از نظر کرکگور، عشق دینی باید اینگونه باشد، فارغ از هرگونه تبعیض؛ در این مرحله، بر خلاف عشق اروس و عشق اخلاقی، که عاشق یک نفر را به واسطه زیباییاش و یا فضائل اخلاقیاش دوست دارد و خواه ناخواه بین او و دیگران تبعیض قائل میشود، هیچ تبعیضی در کار نیست. از نظر کرکگور تمامی مردمان، خمیرمایه ملکوت الهی هستند، لذا طبق آموزههای کتاب مقدس، بایستی همه را به یکسان دوست داشت؛ گناهکار یا بیگناه، فضیلتمند یا رذیلتمند در این مرحله نباید فرق داشته باشند. کرکگور بر نکته دیگری هم تاکید میکند. مهربانی کردن و شفقت کردن کافی نیست، امکان دارد ناشی از تربیت و سنخ روانی باشد، این محبت غیر تبعیضآمیز به دیگران، تنها میتواند ناشی از لطف الهی باشد.
محمودی چگونگی تحقق این امر را برگرفته از الهیات مسیحی، نزد کرکگور، شرح داد: خدایی که فرمان به عشقورزی با کیفیاتی که ذکر شد میدهد، خود توانایی پرداختن به آن را اعطا میکند. زمینهای اندیشهای هم میتوان برای این فرمان الهی دریافت؛ از ورای آن برابری ذاتی انسانها تاکید میشود. ناهمانندیها عاریهای و اعتباری هستند، ارزش وجودی انسانها یکسان است. این برابری در هنگام مرگ به خوبی نمایان میشود. ناهمانندیها تابع اوضاع و احوال ظاهری و بیرونی هستند، نباید آنها را جدی گرفت. هیچ انسانی نبوده و نیست که از حیث انسان بودن شاه و یا گدا باشد. همه در پیشگاه خداوند همسایهاند. عشق الهی که به همگان تعلق میگیرد ریشه در فرمان و لطف او دارد. از نظر کرکگور، لطف الهی میتواند این قدرت را به همگان بدهد. عشق به خدا هم همین است. چگونه میتوان دم از عشق به خدایی زد که با ما مباینت تام دارد؟ پاسخ مولوی و کرکگور این است:
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
در پایان تاکید بر مهم هم ضروریست که نگاه مولانا و هم کرکگور به این معنا نیست که باید عشق بشری و انسان به انسان را نادیده انگاشت، به عکس اگر کیفیت و چگونگی عشق انسان به انسان تابع مرحله اخلاقی یا دینی باشد، او را به اوج میرساند و باید از همینجا شروع کرد.