خداوندا
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان
من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم
خداوندا
من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
من از نارفیقی های این دنیا میترسم
خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم
خداوندا
من از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک میترسم
خداوندا
من از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم
خداوندا
من از خود نیز میترسم
خداوندا پناهم ده
مطلب شما بسیار زیباست ...
خداوندا
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری ...
من چون تویی دارم و تو چون خود نداری ...
سپاس