هر که باران باشد
روی چشم همه پنجرهها جا دارد.
*
عقـل، با متر
به تفـسیر جهان میآید
وزن هر واقعه را
با ترازوی خودش میسنجد
عشق
بی دغدغه، بی واسطه، بی فاصله
میخواهدمان.
*
چه هوایی داری
که پُـر از بارانم.
*
پهلوانان خوب میداننـد
دشـنـه را راه درازی نیـست
از کـمـر تا پُـشـت.
*
وقتی کنارم مینشینی
انگار در رگهام
گرمای بندرگاه میپیچد
و حدس باران کار سختی نیست.
*
ماه هم خسته شد
رفـت قـدری بخوابد
فـنـدکی ـ شعلهء اندکی ـ کو؟
روی تـنهایی من بـتابـد؟
*
نزدیک باران است دستانت
هر روز دلتـنگی برایم شعر میخواند
ایکاش میدانسـتم این قحـطی لاکردار گیـرش چیـست؟
*
ساکن منطقه عقـل
چه میداند که؟
عشق، در لحظه اقامت دارد...