مــوی تـــو لشگری ست برای ستمگریت
پیداست موی مشکی ات از زیر روسریت
محــصول قرن چنــدم هــجری ست قامتت
شاعر شده ست رودکی از لهجه ی دریت
می داد طعمِ چند تمشکِ رسیده را
لب هــــام در برابر ِ انگـور ِ عسکریت
وقتِ تنت در آب، نمی شد تمیز داد
نوع ِ تـــــو را از آن بدنِ آدمـی- پریت
دریا پُر است از آبزیانی شکسته دل
که معترض شدند به طرزِ شناگریت
در کوچــــه راه می روی و باد می وزد
این نکته کافی است در اثبات دلبریت
هر تارِ موی تو غزلی عاشقانه است
دیگر رسیده تا کمر این شعرِ آخریت
صالح دروند