از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

این قــــــدر بر دوراهـــــی تقدیـــــر من نایست

این قــــــدر بر دوراهـــــی تقدیـــــر من نایست

این طور زُل نزن به من ای چشم های بیست!

این آشنای گم شده در عمق چشم هات

این حس نابلد کـــه مرا پیر کرده کیست؟

داری دل مرا به کـــــجا مــــی بری عزیز!

باور کن این ستاره ی تاریک مدتی ست

دارد به چشـــــم های تو ایمان می آورد

باورکن این غریبه تو را عاشــقانه زیست

با دست هــای خود کــفنـم می کنــی، ولــــی

این عشق.... این ارادت.... این منصفانه نیست

با این کـــــه روی دوش تو تشییع می شوم

من مانده ام که این همه آدم برای چیست

من سوختم، همیشه همین طور بوده است

ای!!! گرگ بی ملاحظه! بازی حساب نیست. 

 

جواد کلیدری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد