وقتی که روزگار ازل آفریده شد
دنیا به افتخار غـــزل آفریده شد
تا استعاره ای شود از چشم هایتان
کندوی بـــی زوال عسل آفریده شد
منسوب کرد ماه خودش را به چهره ات
یک صنعت جدید: مثــل آفــــــریده شد
اسم بلند کیست کــه بعد از طلوع آن
خورشید سر کشید و بدل آفریده شد
تو در میان نشستی و دنیا بــه گــرد تو
یک حلقه زد به انس و زحل آفریده شد
گل راضی است پیش شکوه بهار تو
راضی به این کــه حداقل آفریده شد
حالا بــه افتخــار خودم دست می زنم
حالا که شب رسید و غزل آفریده شد
ابراهیم فراهانی