از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

بر چهره ی تـو شرم نمایان شدنــی نیست

بر چهره ی تـو شرم نمایان شدنــی نیست

هربی سرو پا یوسفِ کنعان شدنی نیست

دیریست که از دست ِ تو خورشیدِ وجــودم

قربانیِ ابری است که باران شدنی نیست

ایمـــان تو بر معــــجزه ی عشق دروغ است

فرعون ِ ستم کار ِ مسلمان شدنی نیست

افتــــاده دل ِ بت شـــکن ِ معبـــد ِ چشمت

درآتشِ هجری که گلستان شدنی نیست

ویـران نشده خانــــه ام از سیـل ِ غــــــم ِ تو

کاشانه ی بردوش ، که ویران شدنی نیست

انگشتر خاتـــــم ،هــــم اگـــــر داشته باشــی

دیوی است درونت که سلیمان شدنی نیست

ازخوردن ِ سیب تنت ای دختـر ِ شیطان

این آدم ِ مغرور پشیمان شدنی نیست

بیهـــــــــوده چــــــرا منکر ِچشــمـان تـــــــو باشم

عاشق شده ام ، عشق که کتمان شدنی نیست

این قصــــــه ی تکــراری مـــــاه است و پلنگـــــی

این قصه ی دردی است که درمان شدنی نیست 

 

صادق فغانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد