از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

مـونـالیزاترین اخـــــم تــــــو لبـــخند آرزو دارد

مـونـالیزاترین اخـــــم تــــــو لبـــخند آرزو دارد

که اردک، زشت و زیبا خولیایی های قو دارد

تو از شمسی ترین منظومه، مولاناترین بزمی

کــــــه تالار تنت ،دو مطرب، مهتــــاب رو دارد

دوتادل داری و هر دل دوتا دهلیز و هر دهلیز

هزاران شاتقـــــی زندانــــی دختــرعمو دارد

و من آنقدر گفتم تا که نامت رفت یادت چیست

کـــه مهتا لافتـــی الّا اگـــر ایـــن دست مو دارد

به خواهرزاده ی قیصر که پیش از زندگی مرده

بگو این سنگ قبر ازجنگ دایــــی با عمــو دارد

کمال الملک در آنسو ترین آئینه ها گم شد

در این سو شاعــــر آیا دلبری آئینه رو دارد؟

ببینم! آیدا، آیدا کـــــه می گویند این زن بــــود

همان که هرچه دارد ازهمین زن شاملو دارد؟

برای آیدا آئینه دیگر جای امنـــــــی نیست

که دیگر گونه مردی آنک،اندک قصد او دارد

عیال حاج سیّد مصطفی با مرتضی خوابید

هنــــر در شقّ هفتــــم رو ندارد آبرو دارد؟

بگــــو، باشد ، ببار ای ابر، بر دریــــــا ببار، امّا

قنات از تشنگی دست گدایی سوی جو دارد

قنات از تشنگـی صف بسته بر هامون ببار ای ابر

بترس از کینه ی چاهی که عمری سر به تو دارد

به سروانتس بگو این آسیاب از باد اگر افتاد

یقین با خون شاهــــی آسیابانش وضو دارد

شب تاریک وبیم موج حافظ یادتان باشد

روایت نکـته ای باریک تــــر از تـارمـو دارد

به کشتی شک کنید، این کشتی از آن شب که دریا را

ســـواری داده بــر پشت خـــــود اسرار مگـــــو دارد

که کشتی را اگر نوح است کشتیبان به خشکی هم

کســـــی را مثل حافظ دیده باشد، هـــای و هــو دارد

بگو دلکنده ی ِ ورد طلسم آکنده، جریان چیست؟!

کــــه تنهــــا از پلنگ این ماه عکســی بر پتو دارد ؟

طلسم آکنده ی دلکنده ، فال قهـــوه می گیری؟!

که تا کی بوسه ی کشدار عاشق رنگ و بو دارد؟!

سر اسرار را دیــــدی هویدا، روی دار آیا

هنوز آئینه ترس از چهره های روبرو دارد

بگو تعبیر شاه خشت بعد از بی بی دل چیست؟

چـــرا سرباز گشنیز این همــــه ترس از دولو دارد

چرا در پرده خوانی های کافه نادری، نصرت

دودستی تیشه را بر تارک لیلـــی فرود آرد؟

و در نامــــه نگاری هــــا نگار از نامــــــه جا مانده

ودیو از وانه ترسیده است و راه از هیچ سو دارد؟

تو هــــم آئینه رویـــــا، خائنـــا، یا مثل مهتــا یا

سهیلایانه لبخند اخم هایت سمت و سو دارد

نه رابین هودتر از چشم هایت قهرمانــی هست

نه دل بستن به این لندن ترین تن پرس وجو دارد

و تنها منع جدی تنگی پیراهن عمر است

دل هر دکمــه ای جا دکمه ای را آرزو دارد

لب پیــــراهنت را روی فریاد تنت واکــن

که تصمیم فرار از من به عنوان گلو دارد

مونا شاید موناوندی کنــــد، مهتـــا بتـابـانـد

شکر در اخم این را، خنده های تلخ او دارد

تـــو لبـــخندی ومن اخـــم، این مونالیزاترین ها را

داوینچی در قلم مو های رنگی جست و جو دارد 

 

محمدرضا حاج رستم بیگلو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد