از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

قهوه را بردار و یک قاشق شکر... سم بیشتر!

قهوه را بردار و یک قاشق شکر... سم بیشتر!

پیش رویـــــم هــــم بزن آن را دمــــادم بیشتر

قهوه ی قاجاری ام همرنگ چشمانت شده ست

مــی شوم هـــرآن بـــه نوشیدن مصمــــم بیشتر

صندلی بگذار و بنشین روبرویم،وقت نیست

حرف ها داریــــم ، صدها راز مبهــــم، بیشتر

...راستش من مرد رویایت نبودم هیـــچ وقت

هرچه شادی دیدی از این زندگی غم بیشتر

ما دو مرغ عشق، اما تا همیشه در قفس

ما جدا از هم غم انگیزیم، با هــــم بیشتر

عمق فنجان هرچه کمتر می شود حس می کنم

عــــرض میــــز بینــــمان انگار کـــــم کـــــم بیشتر

خاطرت باشد کسی را خواستی مجنون کنی

زخـــــم قدری بر دلش بگذار، مرهـــــم بیشتر

حیف باید شاعری خوشنام بودم در بهشت

مادرم حـــــوا مقــصر بــــــــــود، آدم بیشتــر

*

سوخت نصــف حرفهایـــم در گلــو...اما تو را

هرچه می سوزد گلویم دوست دارم بیشتر 

 

محمدحسین ملکیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد