از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

در سرم دختر پیری عصبی می رقصد

در سرم دختر پیری عصبی می رقصد

شهر بر روی سر من عربی می رقصد

این جهان با همــه ی دغدغه هایش دارد

روی یک جمجمه ی یک وجبی می رقصد

سال ها رفته و از برق نگاه تـــو هنوز

مرد دیوانه به سازی حلبی می رقصد

مـــاه افتـــــاده بر آب و منـــم افتاده در آب

اشک می ریزم و او نصفه شبی می رقصد

کاش آغـــوش مرا عطر تـــو معنـا می داد

بوسه یعنی که لبی روی لبی می رقصد

از سبا گیسوی بلقیس بـه همراهی باد

بر سر تخت سلیمان نبی می رقصد...! 

 

سیدمحمدعلی رضازاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد