از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

من آن کلاغـک تکـــرار هــای غمگینم

من آن کلاغـک تکـــرار هــای غمگینم

به خانه ام نرسیدم، و خواب می بینم

درخت بودی و من هم کلاغ بی خبرت

دوباره از لب سردت، غــرور می چینم

تو عاشقم شده بودی و این بهارم بود

و بــا صدای گرفتـــه، صدای ننگینـــم

و قار قار که یعنی تو آسمان منی

و قار قار بهـــارم! بهار شیرینـــــم

و قــار قــار بیـــــا مبتلای هـــم باشیم

به شب رسیده نگاهم، شکوفه آجینم

تو ناز می کنی و من دوباره می لرزم

بهــــار آمده؟ یا این منم که بی دینم؟

تو شعر های منی، من دل سیاه توام

و قانعــم بـــه همین، ای خدای آیینم

سکوت می کنم و بوسه هات می خندند

به سیب سرخ دلم؟ یا به بغض سنگینم؟

و من دوباره همــان داغ دار غمگینم

به خواب رفته ام اما, تو را نمی بینم 

 

زهره ارزه گر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد