از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از ریشـــه مـــی کَنَند درخت بلنـــد را

از ریشـــه مـــی کَنَند درخت بلنـــد را

آن نخل بی شکوفه ی گیسو کمند را

مادر!صدا ،صدای عروسی ست گوش کن

دارند مــــی بَرند همـــــان قد بلنـــد را

مادر! ببین زنان چه جسورانه بسته اند

برجای جای بوســـه ی من دستبند را

مادر مراببخش کـه هنگام رفتن است

وقت است تا رهاکنم این قید و بند را

اینک وصیتی ست مرا:«روز مرگ من

آنان کــه تا کنار جسد می رسند را،

-تأکید کن بگو که بخوانند جای «حمد»

این شعرهـای ساده ی مردم پسند را» 

 

جواد ضمیری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد