تن تو
معبد ستایش من است
که بابوسه هام
با چشم هام
با دست هام
به عرش می رسانمش.
دهان تو
کائنات زیباترین واژگان است
معبد وقار و ناز
خانه ی پرتقال و خرمالوست
با دست هام، خودم
پرتقال و خرمالو
به دهانت می گذارم
بانوی من!
بگذار رذیلت های حکیمانه
در روزنامه های زرد
از یاد برود
بگذار نسخه با باد برود.
لب های تو
وقتی اسم مرا صدا می کنی
چشمه ی زلال طبیعت است
آواز پر جبرئیل
گلخانه ی خدا.
"عباس معروفی"