دیوانه ی رویت شده ام ، لحظه ای دریاب
چون ماهی دور از وطن و کاسه ی بی آب
با هر نفســــم نقش تو شد زنده در این جام
این جســــم که افتـاده به آب و تن بی تاب
در صبــــح ازل ، نام تو شــــد وِرد زبانم
عمریست زغم مانده به دل حسرت یک خواب
در هــر ورق از دفتــر تقـــدیر چه جویم ؟
من کوفته ام روز و شب از عشق تو هر باب
هر قـــــدر که می گردم و یاد تو مرا نیست
جان گفت که این بار شـــــدی نادر و نایاب
افسوس! که عمری سپری شد ، تو کجایی ؟
من تا به ابد منتـــظرم ، لحظـه ای دریاب
زهره طغیانی