ابری شدی که حادثه مبهم شود ، نشد
باران گرفت تــا عطشم کــــم شود،نشد
طوفان شدی که موج مرا در تو گم کند
دریا دوباره از تـــو مجسـم شود ، نشد
پشت هــزار پنجـــره گلدان شدی مگر
خون شبم به صبح توشبنم شود،نشد
شیطان شدی که سیب بیافتد از اتفاق
حــوای دست هـای من آدم شود، نشد
پیــراهن سپید من از پشت پـــاره بـــــود
می خواستی دلم به تو محرم شود،نشد..
امیر سنجوری