باران گرفته ام بــه هوای شکفتنت
جاری در امتداد ترک خورده ی تنت
با اشک های ریخته بر پای گونه هات
با دست های حلقه شده دور گردنت
من متهم بـه رابطه با واژه ی "تو" ام
مظنون به دستکاری گل های دامنت
افسوس ...تاب صــاعـقه ام را نداشتــی
افسوس... با نوازش من سوخت خرمنت
این گرگ و میش پلک طلوع است یا غروب
در چشـــم های آبـــی ِ مایل بـه روشنت؟
امیر سنجوری