ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت
جمله های واضح دل را
سوالی کرد ورفت
چون رمیدنهای آهــــــــــــــــو، ناز کردنهای
او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کردو رفت
کهنه ای بودم برای
اشکهــــــــــــــای این وآن
هرکسی ما را به نوعی دستمالی
کردورفت!
ابــــــــر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل
داشت؛روی خاک خالی کردورفت
آرزویم بــــا تو بودن
بود،کوشیدم،ولی
واقعیت را به من تقدیرحالی کردورفت
؟