می خرامند روی دشت تنت دستهایم - دو گله ی آهــو -
آهوان خسته اند و لب تشنه دشت هم جابجا پر از کندو
دشت یک اتفاق صورتی است مثل افسانه های کودکی ام
مثلا عین راه ابریشــــم مثلا عین کـــــــــوه دالاهـــــو
روستای نجیب شعر من است باغ اندام تو وجب به وجب
چشم داری غزل غزل ، بادام گونه ، داری بغل بغل لیمــو
تو که شاعر نبوده ای خاتون تا بدانی چه لذتی دارد
چیدن بوســـه از کبودی لب دیدن باد لای خرمن مو
ما لنا غیر دفتر من شعر کتبت بالدمی علی الاوراق :
السلام علیک یا محبوب او جعلت فداک یا .... بانو !
حامد عسکری