گاهگاهی که دلم می گیردپیش خود می گویمآن که جانم را سوختیاد می آرد از این بنده هنوز؟گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفتسالها هست که از دیده من رفتی لیکدلم از مهر تو آکنده هنوز …
حمید مصدق