شیـرم و از دست آهـــویت فـــراری می شوم
می روم در گوشه ای مشغول زاری می شوم
می سپارم یال و کـــوپال پریشان دست باد
های و هــوی گریه های بیقراری می شوم
می گذارم زیر پا قانون جنگل، هرچه باد
بی خیال آنهمه قانـون مداری می شوم
شیرها حق داشتند از جمع خود طردم کنند
من فقـط ننگــم دلیل شرمساری می شوم
جای خونت خــون دلها می خـورم از دست عشــق
اشکم و می جوشم و چون چشمه جاری می شوم
پنج ِ وارونه به روی هر درختی می کشم
پنجــه روی قلب های یادگـاری می شوم
می کشم با " آ "ی آهم میله میله دور خود
خیـــره بــر آواز غمگیــن قنــــاری می شوم
تا کــــه چشمانت خرامان باز از اینجـا بگذرد
در کمین، دیوانه ی لحظه شماری می شوم
"دوستم داری؟" میـان کـــوه نعــره می زنم
دلخـوش پژواک " آری.. آری.. آری" می شوم
عاشــقت هستم نمی خواهی چـــرا باور کنــی؟
عاشقت هستم که از دستت فراری می شوم
عاقبت یک شب به قعــر دره ات خواهم پرید
سینــه چاک تو غـــزال ِ بختیاری می شوم
"شهراد میدری"