شده هرگز دلت مال کسی باشد که دیگر نیست ؟
نگاهت سخت دنبال کسی باشد که دیگر نیست ؟
برایت اتفاق افتاده در یک کافهی ابری
ته فنجان تو فال کسی باشد که دیگر نیست ؟
خوش و بش کردهای با سایهی دیوار وقتی که
دلت جویای احوال کسی باشد که دیگر نیست ؟
چه خواهی کرد اگر هر بار گوشی را که برداری
نصیبت بوق اشغال کسی باشد که دیگر نیست ؟
حواس آسمانت پرت روی شیشههای مه
سکوتت جار و جنجال کسی باشد که دیگر نیست
شب سرد زمستانی تو هم لرزیدهای هر چند
به دور گردنت شال کسی باشد که دیگر نیست ؟
تصور کن برای عیدهای رفته دلتنگی
به دستت کارت پستال کسی باشد که دیگر نیست
شبیه ماهی قرمز به روی آب میمانی
که سینات هفتمین سال کسی باشد که دیگر نیست
شود هر خوشهاش روزی شرابی هفتصد ساله
اگر بغضت لگدمال کسی باشد که دیگر نیست
چه مشکل میشود عشقی که حافظ در هوای آن
الا یا ایها الحال کسی باشد که دیگر نیست
رسیدن سهم سیب آرزوهایت نخواهد شد
اگر خوشبختیات کال کسی باشد که دیگر نیست
شهراد میدری
منشاء کفر و بدبختی بشر
17- ولی اساسی ترین و عمومی ترین منشاء کفر و بدبختی بشری اینست که نعماتی را که خداوند به هر فردی اعطا نموده درک و تصدیق نمی کند و شکرش را به جا نمی آورد و لذا از مواهبش محروم می ماند و لذا دچار قحطی و آتش حرص و حسد گشته و چشم به نعمات زندگی دیگران دارد و به همه آدمیان دچار خصومت می شود و به این باور شیطانی می رسد که گویی همه آدمیان متحداً حق او را خورده و او را از زندگی محروم کرده اند. و این اساس ضلالت و شیطان زدگی بشر است که وی را در دو دنیا می سوزاند و به عذاب نابودی می کشاند زیرا آن حیات و هستی را که خدا به او بخشیده قدر نمی شناسد و شکر پروردگار را نمی کند پس بدان هر انسان بدبخت و مفلوکی که می بینی جز این علتی ندارد که همین ناشکری او را نهایتاً تبدیل به یک شیطان می کند یعنی یک جنایتکار.
از کتاب " خداشناسی امامیه - امام شناسی قرآنی و خودشناسی الھی - جلد چهارم - ص 647
دانلود از وبلاگ : http://d01.megashares.com/dl/osVCEI7/khodashenasiemamieh4.zip
مفید بود رضا جان
اما به مطلب من ربطی نداشت
برقرار باشی دوست گلم