از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

مرا تُرکی‌ست مِشکین‌موی و نسرین‌بوی و سیمین‌بر

سُهالب، مشتری‌غبغب، هلال‌ابروی و مه‌پیکر

چو گردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخ

بود گل‌بیز و حالت‌خیز و سِحرانگیز و غارتگر

دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مهرش کین

به قد تیر و به مو قیر و به رخ شیر و به لب شکر

چه بر ایوان چه در میدان چه با مستان چه در بُستان

نشیند ترش و گوید تلخ و آرد شور و سازد شر

چو آید رقص و دزدد ساق و گردد دور، نشناسم-

ترنج از شست و شست از دست و دست از پا و پا از سر!


#جیحون_یزدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد