از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

دست به دامن خدا بشوم


می خواهم با کلماتم

رمانی قد و قواره ات ببافم

بعد

آنقدر بخوانم و بخوانند

که چیزی به تنت نماند.

 

می خواهم با لب هام

نقطه نقطه بر تنت گل بنشانم

بعد

باغم را تماشا کنم

این باغ من است.

 

می خواهم با چشم هام

برای پیکرت لباس برازنده کنم

بعد

لباس ها را در بیاورم

از پیکری که خودم تراشیده ام.

 

می خواهم با دست هام

تنت را برسانم به خدا

بعد

دست به دامن خدا شوم.

 

"عباس معروفی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد