از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

آغوشت

آغوشت را از

کابوس های سر ساعتت پس نگرفتم که رویش
دردهایم را بالا بیاورم ...بیا... چشم های پر حرفت را بیاور
می خواهم شهرزادترین قصه هایت را

به گوشم بیاوری
و دنیا برای چند دقیقه در تو خلاصه شود ...بیا... اتفاق در آغوش های بسته می افتد
بی آنکه به هیچ کجای تقدیر بر بخورد .


"هومن شریفی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد