آسمانها، ترانههایی آبی
کوه ها، قصه هایی سبز
اما این را نمیدانم
که زنبق ها از کجا بر دشت باریدهاند؟
دریا، آرزوی آبی من است
با آوای مغمومش
و باد، کلام شیرینم
که گونه ات را میبوسد
و لای گیسویت میپیچد.
شب، سکوت توست
روز، لبخندت.
شبهایی که بی تو میگذرند
از گیسوی تو درازترند.
"فکرت قوجا"