-
ترجمه بوسه های تو
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:42
ترجمۀ بوسه های تو شعرهاییست که دهان به دهان نسل در نسل در هزارۀ تاریخ می پیچد . از: نیلوفر ثانی
-
موهای باز تو
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:41
هر گوشــه یِ شهر را که نگاه میکنی دِلــی اُفتـاده انگار ، بازیِ مرگ آورِ باد با موهایِ بـازِ تو نمی خواهد تمامی داشته باشد ...! از: محمد رضا صالحی
-
چشمان تو
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:41
چه کاری از من برمیآید؟ وقتی عشق تمام خودش را میریزد توی چشمهای تو و نگاهم میکند مریم ملک دار
-
به آتش نگاهش اعتماد نکن
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:39
به آتش نگاهش اعتماد نکن لمس نکن به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند به سرزمینی بی رنگ بی بو ، ساکت آری ... بگریز و پشت ِ ابدیتِ مرگ پنهان شو اگر خواستار جاودانگیِ عشقی. حسین پناهی
-
من و خورشید
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:38
آب؟ بگو آب و من روی تنت باران ببوسم برو ! هرجا که میخواهی برو اما دورتر از یک نفس نرو آتش؟ بگو آتش و من کف دستهام را روی پوستت شعله ور کنم کلمات را مثل گلبرگ زیر پای تو میریزم که راه گم نکنی و بر کاغذم بمانی رحم؟ تو بگو رحم کن من خدا را بین نفسهای تو به التماس میاندازم یاس به نخ میکشم کلمات را به گردن تو...
-
دلواپس تو نیستم
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:36
بانو! تو هم باید از این همه بهار ، که می آید و بی تأمل می گذرد از این همه تابستان که ترانه و اثر را به خاطر ندارد از این همه تگرگ که شکوفه و شادمانی را غارت می کند و این مهتاب پریشان که بر پیشانی ما می ریزد خسته شده باشی تو هم باید رویاهایت را در 7 سالگی گم کرده باشی که با آمدن باران گریه ات می گیرد! بانو! چرا یک...
-
جهنم سرگردان
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:34
شب را نوشیده ام و بر این شاخه های شکسته می گریم. مرا تنها گذار ای چشم تبدار سرگردان ! مرا با رنج بودن تنها گذار. مگذار خواب وجودم را پر پر کنم. مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم. سپیدی های فریب روی ستون های بی سایه رجز می خوانند. طلسم شکسته خوابم را بنگر بیهوده به زنجیر مروارید...
-
تو
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:33
امشب تمام حوصله ام را در یک کلام کوچک در «تو» خلاصه کردم: ای کاش می شد یک بار تنها همین یک بار تکرار می شدی! تکرار... قیصر امین پور
-
ای کاش حواست نباشد
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:32
ای کاش حواست نباشد از خانه بیرون بزنی من به کوچه بیایم و به باران فکر کنم و تو روزنامه ات را روی سرت بگیری من تمام کوچه را بدوم و کمی چتر تعارفت کنم حتما مسیرمان یکی ست حالا که مقصد تویی ! از : سمانه سوادی
-
گیسوان تو
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:16
تنها منظره ای که پریشانی اش لذت بخش است تصویرِ ی است از گیسوانِ تو در باد . "منبع: نت"
-
خوبم
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:15
خوبم ... درست مثل مزرعه ای که محصولش را ملخ ها خورده اند دیگر نگران داس ها نیستم! از: فریبا عرب نیا
-
عاشق که شدم بر میگردم
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 11:29
بیا پشت یک میز بنشینیم هر دو مسلح به دفتر و قلم تو اولین لحظه ای را بکِش که مرا دیده ای من عاشقانه ای می شوم که اولین بار برایت نوشته ام. صدای قناری گرممان نمی کند دستت به کشیدن نمی رود دستم به نوشتن نمی رسد. جناب گارسون لطفا شکلات مرا سر میز دیگری بگذار عاشق که شدم بر می گردم. از: اعظم کمالی
-
از تمام هیاهوی این دنیا
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 11:21
از تمام هیاهوی این دنیا تنها پنجره ای می خواهم که سالها در انتظار تو بر شیشه های مه گرفته اش آه بکشم ... راحله ترکمن
-
نیامدنهایت رادوست دارم
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:38
نیامدنهایت رادوست دارم مثل آمدنهایت ... نمیدانی آن ساعتهای انتظار چه دلهرهی شیرینی مرا در آغوش میکشد چقدر وسوسهی رویاهای یواشکی آن لحظهها را دوست دارم مثل یک بوسه طولانی است . نگران نباش به کارهایت برس من اینجا با رویای آمدنت عالمی دارم که تو آنجا ... در آغوش هیچکس پیدا نمیکنی
-
آرام می شوم
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:37
در آغوشـــم کــه مـــیگیری آنقــدر آرام میشـــوم کــه فـــراموش میکنم بایـد نفس بکشـــم.
-
راه که می روی
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:36
راه کـه میروی عقـب میمــانـم ... نـه بــرای ِ اینکــه نخواهـم با تو هم قــــدم باشـم ... میخواهـم پا جـــای ِ پاهــایــت بگـــذارم ... میخواهـم رد ِ پــایــت را هــیچ خــیابــانی در آغوش نکشـَـد ...!!! تــو تمـامـا"برای منی ... " منبع: نت
-
بوی تو
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:35
پیــراهنــی را کــه بــوی تــو مــیداد، در آوردم! حــالا تــو بگــو، بــا تنــم چــه کنــم!
-
سکوت که میکنی...
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:33
سکوت که می کنی وزن جهان را تنها به دوش می کشم! و کم که می آورم زمین آنقدر کند می چرخد که تو توی تقویم می ماسی و من آونگ می مانم بین حقیقتِ تو و افسانه ای که از تو در سرم دارم! سکوت که می کنی شب پشتِ پلک های سکوت حتم می کند که تو هم تنهایی! "مهدیه لطیفی"
-
خواب هایم
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:32
خواب هایم بوی تن تو را می دهد! نکند آن دورتر ها نیمه شب در آغوشم میگیری ؟ لورکا
-
هیچ می دانستی
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:31
این بار که از زیر داربست انگور و ماه برمی گردی دستمالی بیاور هیچ می دانستی مهربانی ام دارد خاک می خورد؟ یا هیچ می دانستی دوستت که دارم زیباتری؟ "مهدیه لطیفی "
-
آنگاه که معشوقهام شدی
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:30
پیش از آنکه معشوقهام شوی هندیان و پارسیان و چینیان و مصریان هر کدام تقویمهایی داشتند برای حسابِ روزها و شبان و آنگاه که معشوقهام شدی مردمان زمان را چنین میخوانند: هزارهی پیش از چشمهای تو یا هزارهی بعد از آن. " نزار قبانی
-
تو بگو
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:29
تو بگو با این فاصله چگونه دستانم برای دستهای تو ترانه می تواند بخواند؟ آواز نهفته در سینه ام کجا به گوش تو می رسد؟! تمام بوسه هایم را به باد می سپارم تا به تو برساند حالا دیدی باد از من خوشبختر است... "منبع: نت"
-
آسوده باش، حالم خوب است
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:29
دلم میخواست بهتر از اینی که هست سخن میگفتم وقتی که دور از همگان بخواهی خواب عزیزت را برای آینه تعبیر کنی معلوم است که سکوت علامت آرامش نیست آسوده باش، حالم خوب است فقط در حیرتم که از چه هوای رفتن به جائی دور هی دل بیقرارم را پیِ آن پرنده میخواند ! به خدا من کاری نکردهام فقط لای نامههائی به ریرا گلبرگ تازهئی...
-
طعم زیتون
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:25
دوستت دارم... مثل طعم زیتون... که تلخیاش را هم
-
تنها مرا زمزمه کن
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:25
نه من سراغ شعر میروم نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است تنها در تو به شادمانی مینگرم ریرا هرگز تا بدین پایه بیدار نبودهام از شب که گذشتیم حرفی بزن سلامنوش لیمویِ گَس ! نه من سراغ شعر میروم نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است تنها در تو به حیرت مینگرم ریرا هرگز تا بدین پایه عاشق نبودهام پس اگر این سکوت تکوین...
-
خیالت تخت
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:21
(بدون مخاطب) مدام گفتی: خیالت تخت ، من وفادارم. و من چه ساده لوحانه خیالم را تختی کردم برای عشق بازی تو با دیگری!!
-
با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:20
با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست من ایستاده ام ، مانند تک درخت سر کوچه با شاخه هایی از آغوش با برگ هایی از بوسه با ساعت غرورم _ اما من ایستاده ام ، با شاخه هایی از تابستان با برگ هایی از پاییز هنگام شعله ور شدن من ، هنگام شعله ور شدن توست ها ... چشم ها را می بندم ها ... گوش ها را می گیرم با ساعت مشامم _ اینک _ وقت...
-
دلتنگی هایم را دوست دارم
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:19
دلتنگی هایم را دوست دارم آن لحظه که به یاد تو هستم و از دوریت دلتنگ میشوم آن لحظه که از نبودن تو در کنارم به آسمان و آسمانیان شکایت میکنم و آن زمان که گریه های شبانه ام مرحمی بر دل زخمی ام نمیگذارند و دوری این همه راه و غیبت چشمهایت حس دیدن را از چشمهای من میگیرند تمام این لحظات و دقایق را دوست دارم چون میدانم که تمام...
-
دست هایت را که میگشایی
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:18
دست هایت را که میگشایی انگار در آغوش تو است همه افق چشمهایت را می بندی چه گرم و لذت بخش است این هم آغوشی با صحرا زیر چشمان دختر خورشید انگار سالهاست این صحرا با کسی نبوده است که این چنین هرم گرمایش همه چیز را آب می کند و تو نیز آب می شوی در این شمارش تند لحظه ها " حمید هوشمندی"
-
با شبی که در چشمهایت در گذر است
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 17:17
با شبی که در چشمهایت در گذر است مرا به خوابی دیگر گونه بیداری بخش چرا که من حقیقت هستی را در حضور تو جسته ام و در کنار تو صبحی است که رنج شبان را از یاد می برد بگذار صبحم را به نام تو بیاغازم تا پریشانی دوشینم از یاد برده شود . "محمد شمس لنگرودی"