-
دستهایت روسری را از وسط تا میکند
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:41
دستهایت روسری را از وسط تا میکند این مثلث در مربــع سخت غوغـــا میکند مثل یک منشور در برخورد با نور سفید روسری، رویِ سرِ تو رنگ پیدا میکند سبز، قرمز، سرمهای، فرقی ندارد رنگها صورت ِ تـــو روسریها را چـه زیبا میکند! میشود هر تار مو یک «شب» ولی یک روسری ایــن همه شب را چطوری در دلش جا میکند؟ باد میریزد بــه...
-
لب گشودی وغزل از سخنت می ریزد
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:34
لب گشودی وغزل از سخنت می ریزد طعــم خرمای جنوب ازدهنت می ریزد مـوج کارون به درازای شبی طولانیست بس که درساحلش ازموج تنت می ریزد باوجودی که هواشرجی خوزستانیست چـــه نسیم خوشی ازپیرهنت می ریزد خبرت نیست مگر،سوی دماوند نرو! زیـــر سنگینــی نــــاز بدنت می ریزد هستی وگریـه من دردِ نبودن ها نیست اشک شوقیست که از...
-
وقتی از فاصله ای دور تورا می بینم
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:33
وقتی از فاصله ای دور تورا می بینم بـــه خدا ماهیم و تـور ِ تو را می بینم گسی وتندی وشیرینی وتلخی ازدور اینهمه مزه ولــی شور تو را می بینم بـــه نظر میرسد از میکده برمیگردی من از این فاصله ناجور تو رامی بینم تار هرموی تویک گوشه ای ازموسیقیست نغمــه می سازی و ماهــور تو را می بینم بـه جهنم اگر این حرف به دارم بکشد به...
-
مثــل زبـــان مـادری ام دوست دارمت
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:31
مثــل زبـــان مـادری ام دوست دارمت با لهجهی علی اصغریام دوست دارمت عطری که میزنی به تنت بویش آشناست مجنــون بـــــوی بربریام دوست دارمت دیوانــهی حجاب تو و چادرت شدم اما بدون روسریام دوست دارمت قصدم حلال بود ولــــی خب اگر نشد یک جورهای دیگریام دوست دارمت راجـــع بـــه من عزیــــز دلــــم فکر بد نکن یعنی به...
-
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:30
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم حالا که سهم من نشدی کم بیاورم دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم میخواستم که چشم تو را شاعری کنم امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم یادت که هست پای قراری که هیچ وقت..... میخواستم...
-
در شهر من این نیست راه و رسم دلداری
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:29
در شهر من این نیست راه و رسم دلداری بایــد بفهمــم تا چــه حـــدی دوستم داری موسی نباش اما عصا بردار و راهی شو تا کـی تـو باید دست روی دست بگذاری بیزارم از این پا و آن پا کردنت ای عشق! یا نوشدارو باش یا زخمـــی بـــزن کاری من دختری از نسل چنگیزم که عاشق شد بیگانـــه بـــا آداب و تشریفــــات دربـاری هر کس نگاهت کرد...
-
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:27
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم ظاهـــری آرام دارد باطن توفانیــم مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می کنند خود ولــی در دستهـــای دیگــــران زندانیـــم بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم سربلندم کـــرده خوشبختـــانه سرگردانیــــم می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع هر کـــه باشد باخبـــر از گریــــه ی پنهانیم هیـــچ...
-
با من ِ تنهـــا غریبـــی ، آشنای دیگـــران
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:26
با من ِ تنهـــا غریبـــی ، آشنای دیگـــران کاش من هم لحظه ای بودم به جای دیگران از همان روزی که دستان مرا کردی رها، برگ پاییزم کـــه می افتم بـه پای دیگران در نگــاه مردم دنیا اسیری ساده ام در خیال خام خود فرمانروای دیگران عاشقی یکسان اگر با کفر باشد کافرم، یا خدایم فـــرق دارد با خدای دیگران زخم های کهنه ام تنها نه...
-
گفته بودم که خاطرَت را این مردِ تنهای ایل می خواهد
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:24
گفته بودم که خاطرَت را این مردِ تنهای ایل می خواهد گفتی :" آخر چرا؟!" و پرسیدم : " عاشقی هم دلیل می خواهد؟!!" قلبِ تـو ، جنس سنگ هم باشد، قبله ی آرزوی من آنجاست فتحِ این کعبه ای که می بینم... آه ! اصحاب فیل می خواهد!! گفته اند امتحان چشمانت، کار یک عاقل ِ مسلمان است کوفه ی چشمهای تو شاید "مسلم...
-
دستی به گِل کشیدی و تن آفریده شد
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:23
دستی به گِل کشیدی و تن آفریده شد بعد از کمـــی تمـــام بدن آفریــــده شد یک کاسه آب و چرخ ، که می چرخد و بر آن انــدام خیس دلبـــر من آفریــده شد آرام با دو دست خودت حلقه می زدی تا اینکه سر بـــه روی بدن آفریده شد ساکت نشسته بودی و شیطان به صورتش ناخــن کشید و بعــد دهــــن آفریـــده شد آنوقت روبروی تو خندید و گفت :...
-
ناز ابرویتان کـــه با اخمش ، می کنـد با نگــاه من بازی
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:22
ناز ابرویتان کـــه با اخمش ، می کنـد با نگــاه من بازی اخم، یعنی که عاشقی امّا ...ظاهراً دلخوریّ و ناراضی مثل هر پنجشنبه آمده ام تا به خواجه تفألی بزنم نیمکت هــای حافظیه مرا ، میبَرَد تا خیال پردازی: صورتت روی شانه ام انگار، حسّ سرلشگری به من داده ماه ، جای ستاره می بندد ، شانه های ِ لباس ِ سربازی گرچه سرباز...
-
بگردم دور تـو، دور نگاهت ، دور باطل ها
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:20
بگردم دور تـو، دور نگاهت ، دور باطل ها مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها پری رویی، نه... زیباتر، سر زیبایی ات بحث است بــه طرزی کـــه کـــم آوردند توضیـــح المسائل ها حسادت می کنم با هرکه دستش لای موهایت... حسادت می کنم حتی به این موگیر ها، تل ها مرا از دور میدیدی، خودت را جمع می کردی بیـــا یک بار دیگــر هم شبیه...
-
بی تو مهتاب شبی... نه ..... شب بارانی بود
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:19
بی تو مهتاب شبی... نه ..... شب بارانی بود رشت، آبستــن یک گریــه ی طو لانـــی بـــود راه می رفتم و هی خون جگر میخوردم در سرم فکر و خیالــی کـه نمیدانی بود لشکر چـــادر تـــو خانــــه خرابـــی ها کــرد چادرت چشمه ای از دوره ی ساسانی بود آه دریاب مرا دلبـــر بارانـــی من ای که معماری ابروی تو گیلانی بود توبه ها کردم و...
-
بیشتر از سنگهایت شیشه صدچندان شکست
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:18
بیشتر از سنگهایت شیشه صدچندان شکست در پـــی خـــواب زمستــــان باور گلدان شکست رفتنت کابــــوس هــــای بـــــاغ را تعبیــــر کرد شاخه های سرو هم در عصر یخبندان شکست عده ای در روستــــا با عشـــق مشکل داشتند مرد چوپانی نی اش در دست نامردان شکست دختــــر ارباب رعیــت زاده ای را جــــا گذاشت قاب عکسی مشترک با چهره ای...
-
در سرم باش و بیا یکسره سرسام بده
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:17
در سرم باش و بیا یکسره سرسام بده قدری از باده ی ته مانده در آن جام بده بنشین دود کنـــم هستی خود را با تو مثل قلیان دو سر چاق به من کام بده گره ی روسریت را کمی امشب شل کن به تمـــام شعرا...نه...به من الهــــام بده رعیت بـــاغ تـوام دختــــر ارباب فقط مشتی از نوبر هرساله ی بادام بده دست کم جای جوابی به سلامم یکبار بی...
-
دنیای شیرینت به کـام دیگران باشد
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:16
دنیای شیرینت به کـام دیگران باشد لبخندهایت سهم از ما بهتران باشد کج کرده راهش را به سمت دامنت خورشید پرچیــن گلهـــای تـــــو وقتـــی زعفران باشد گلگونه های شرجی شهریور گیلان نارنـــج های نوبــــر مـــازندران باشد یک دکمــــه از پیراهنت افتاده در کوچــه جوینده اش یابنده ی گنجی گران باشد شب زنده تر شد با پل ابروکمان...
-
به گیسوان سیاهت کلاف می گویند
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 15:13
به گیسوان سیاهت کلاف می گویند به شانه های بلند تو قاف می گویند نشسته دشنه ی گیسو به زیر روسریت حجــاب کن بـه حجابت غلاف مــی گویند قبول کرده ام این را که عاشقت هستم بـــه گریـــه های بلند اعتراف مـی گویند تجمعی که اساسا به موت وابسته ست به سر به زیـــری من اعتکاف می گویند گذشته از خط قرمز لبت خبر داری؟ بــه رنگ قرمز...
-
عاشق شدن این روزها یک جور ناهنجاری است
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 12:31
عاشق شدن این روزها یک جور ناهنجاری است ایــن مساله از دید تو یک سـوژه ی تکراری است مـی خواهـی از من بگذری دنبـــال از من بهتـری حالا تو و وجدان تو… این رسم مردم داری است؟ “اذن دخول”م می دهـی در “بارگاه” بسترت؟ _رفتار تو مانند یک دوشیزه ی درباری است_ در انقباض لحظه ها من استخوانم خرد شد تنهـا گــواه ادعایم سـاعت...
-
لب به لب مهمانی ات را با سکوت آغاز کن
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 12:30
لب به لب مهمانی ات را با سکوت آغاز کن از کنـــایه دست بــردار و فقـــط ایجــــاز کن دعـوتت را فــاش کـــن پیغمبـــر زیبــــای من وحی شو بر قلب من افشای هر چه راز کن عطر دستت سطح میز شام را پر کرده است شمــع را روشن بکن تکمیــل این اعجــاز کن کوک کردم ساز را در “دستگاه اصفهان” لهجـــه ات را وارد روح لطیــف ساز کن فرصت...
-
کوچ کن از وطن هرزه ی این آدم ها
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 12:28
کوچ کن از وطن هرزه ی این آدم ها از لجنزار ِ تن ِ هــرزه ی ِ این آدم ها چندش آور تر از این نیست که رامت بکند اصطکاک بدن هــــرزه ی ایـــن آدم ها حیف تو اینکه حرامت بکنند و بشوی خواه ناخــواه زن هرزه ی این آدم ها شایعه پشت سر هر که تو را دارد هست بــی خیــالِ دهن هرزه ایــــن آدم ها ........ کوچ کن تا که از این مهلکه...
-
روی لب های تو وقتی ردی از لبخند نیست
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:28
روی لب های تو وقتی ردی از لبخند نیست در وجودم سنگ روی سنگ دیگر بند نیست اخم هایت را کمـی وا کن که تاب آوردنش در توان شانه های خسته ی الوند نیست خواجه ی قاجار اگر چشم کسی را کور کرد قصه اش آنچـه مورخ ها به ما گفتند نیست، خواست تا از چشم زخم دشمنان حفظت کند خــوب مـی دانست کـــار آتش و اسپند نیست آنقدر شیریــن زبانــــی...
-
نخواهی دید جز من، در کسی این سربه راهی را
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:27
نخواهی دید جز من، در کسی این سربه راهی را بـــرای بردن دریــــا بیــــــاور تنگ ماهــــــی را جدا کردی مسیر خویش را از من ولی دستی به هــم پیوند داده انتهـــای این دوراهـــــی را مرا می خواهــی اما در مقابل شرط هم داری دوباره زنده کردی دوره ی مشروطه خواهی را بـرای دیدنت فرقـــی ندارد راه و بـی راهه به مقصد می رسانم هر...
-
تمام سجده هایم در دل محراب، بازی بود
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:26
تمام سجده هایم در دل محراب، بازی بود قبا و جا نماز و مهر من ، اسباب بازی بود به پروازم خوشم اما به زنجیر است دستانم نفهمیدم کــه این پرواز ، تنهـــا تاب بازی بود تن خاکــــی فرومانده بـه گل از اشک چشمانم خوشا اشکی ز دل، اشک دو دیده آب بازی بود فقط چشم مرا هرروز خـواب آلوده تر کردند عبادت های شبهای بدون خواب، بازی بود...
-
از آن موهای وحشی خواستم دیوانه بازی را
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:25
از آن موهای وحشی خواستم دیوانه بازی را از آن لبهای سرخت جرأت پیمانه بازی را شبیه موی تــو بر شــانه میریزم و میدانم که باز آغاز خواهم کرد فردا شانه بازی را به زیر روسری خوابانده ای صد فتنه ی زیبا به همراه هزاران عـــاشق پروانـــه بازی را کنار حوض خانه ، کودکانه تجـــربه کردیم من و تو با مکعبهای کوچک خانه بازی را و...
-
باران ببـــار ،اما بدان اینجا صفـــــــا را می کشند
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:24
باران ببـــار ،اما بدان اینجا صفـــــــا را می کشند مجنون به صحرا می برند، حلاج ها را می کشند اینجا تمــــــــام مردمان احساس غربت می کنند باران غریبی کن فقط،چون آشنـــــا را می کشند در انتظـــــــــار جامه ای با عطر و بوی یوسف اند امـــا ببـــار و خود ببین باد صبــــــــا را می کشند گل با تو می خندد ولی زنبـــــــور...
-
حیف مـوهای پر کلاغی نیست ، روسری دور آن قفس بکشد
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:21
حیف مـوهای پر کلاغی نیست ، روسری دور آن قفس بکشد جز من و تو کسی که اینجا نیست بگذار آسمان نفس بکشد! اهــل سیگار نیستم امــا بگذار این مسافـــر خسته نخ پیراهن ترا گاهی بعد چای، از سر هوس بکشد !! و خدا در مدار لبهایت ، خال را آفرید چون می خواست مرز دنیـــای کوچک من را ، کمتر از دانـــه عدس بکشد دهنِ فکرم از تو آب افتاد...
-
سیب غلتان رودخانه من! آهوی نقش بسته بر چینی!
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:19
سیب غلتان رودخانه من! آهوی نقش بسته بر چینی! پری قصـه های کودکــی ام ! قالــی دستباف ِ تزیینی! خُنکای نسیم اول صبح! گرمی چای عصر پاییزی! به چه نامی ترا صدا بزنم؟ لیلی روزگار ماشینی! دور مجنـون گذشت اینک من دور لیلا گذشت اینک تو دست بردار از این حکایت تلخ تا بگویم چقدر شیرینی از کدامین عشیره ای بانو که در این شهر آسمان...
-
هرچندکه اندام تو برف سبلان است
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:19
هرچندکه اندام تو برف سبلان است از گرمی اهوازِ لبت بوسه پزان است یک شهــر در این عرضه تقاضــای تو دارد تقصیر لبت نیست اگر بوسه گران است بازار طلا نیست اگـــر مــوی طلاییت با هر وزش باد چرا در نوسان است؟ سر ریـــز شدم از یقـــه پیرهن از بس در عشق تو سیال تنم در فوران است تا بره ی چشمــان تــــــو را گرگ ندزدد در مرتع...
-
گریه بس! آتش ضمیر آسمان پوشم ، بخند!
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:17
گریه بس! آتش ضمیر آسمان پوشم ، بخند! ای صدای خنـده ات را آفتــــابــــم مستمند! ای مسیحای تلاطم ، مادر امواج شور راه سیـــل رفتنت را بر مقاماتـــم ببند شانه ام خالــی ست از پرواز شاهین غمت شانه کن! آشفته ام رخصت بده تا آن پرند – ه ی محبت عطری از موی به مشک آلوده ات را ببــارد خالـــی فنجـــــــان فالـــــم را به قند...
-
می روم! اما نه دور از تو که دائم در منی
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:17
می روم! اما نه دور از تو که دائم در منی گرچه گور خاطراتم را به توفان می کًنی! می روم! تا آن من ِ من ، آن من دیگر شوم خسته ام از این من ِ با چشم هایت ناتنی! می روم! تا مردنــــم را دوره ای دیگــر کنم شاید این نوبت جنون کاسه ام را بشکنی! رفته ام از یــــاد تقویمت به قهــــر روزگار ای در عمق خاطراتم تا همیشه ماندنی! می...