-
تو! عاشق تر از این هم می توانی باشی آهو چشم..!
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:16
تو! عاشق تر از این هم می توانی باشی آهو چشم..! اگر چـــه برده از من دل اشارت هـای ابرو..! ، چشم..! بدون آن کــــه سرمه ، طــــرح نقشــــی دیگـــــر اندازد دو شطّ ملتهب! ، حسّی از آتش! ، ماه! ، پارو! ، چشم..! به جــز این وصفــــی از او در تب شعرم نمی گنجد: تلاطم مو! ، غزاله پا! ، عسل گونه! ، هیاهو چشم..! مسیر قاصدک ها...
-
گوشهی ابرو که با چشمت تبانی میکند
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:05
گوشهی ابرو که با چشمت تبانی میکند این دل خامــوش را آتش فشانــی میکند عاشقت نصف جهــان هستند، اما آخرش لهجهات آن نصفه را هم اصفهانی میکند چای را بی پولکی خوردن صفـا دارد، اگر حبه قندی مثل تو شیرین زبانی میکند گاه میخواهد قلم در شعر تصویرت کند عفو کن او را اگر گاهــی جوانی میکند روی زردی دارم اما کس نمیداند...
-
میگریزی از من و دائم عاشقت را میدهی بازی
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:05
میگریزی از من و دائم عاشقت را میدهی بازی میشوی آهـوی تهرانـی، میشوم صیاد شیرازی فتـح دنیا کار آن چشم است، خون دلها کار آن ابرو هر لبت یک ارتش سرخ است گیسوانت لشگر نازی بس که خواندی «لیلی و مجنون» جَوّ ابیاتم «نظامی» شد مـیخــورَد یک راست بر قلبــم از نگاهت تیـــر طنازی وقت رفتــن چهــرهی شادت حـالت ناباوری دارد...
-
شال بلند اُزبکـــی از گُـــل به تن داری
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:03
شال بلند اُزبکـــی از گُـــل به تن داری زیبایِ من که چشم های تُرکمن داری شیرین ترین بــودای شرق دور ، می دانم در کوههای هندوکش هم کوهکن داری جغرافیــــــای سرنوشتِ من تصــــــور کن... هر جا که هستی قعرِ چشمانم وطن داری باور نخواهـــــی کرد امــــــا ای خدای شعر تو در سکوتت یک جهان شعر و سخن داری بیـــداد کن در سرنوشت...
-
شک ندارم
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:02
شک ندارم ماه را دلتنگی من کامل کرده است. "ساره دستاران"
-
گره میخورد اگر مویت به یال اسپها در باد
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:01
گره میخورد اگر مویت به یال اسپها در باد نسیم ترکمنصحرا فقـــط بــــوی تو را میداد تو با چشمان خونریزت اگر آشوب میکردی به دنبالت قشـــون ترکمـــنها راه میافتاد خروش مادیانها دشت را در خویش میرقصاند خروش مادیانها بود و هی فریاد... هی فریاد... مسیر کوچ را گم کردهام در چشمهای تو نگاهت میبرد این ایلیاتی را به...
-
وقتی نباشی ... پستچی یک بسته غم می آورد
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:00
وقتی نباشی ... پستچی یک بسته غم می آورد تصـــــویـری از آینــــده با طـــرحِ عَــــــدَم می آورد عمری به رسمِ عاشقـی در گـل نظـــر کردم ولی گل با تمــــامِ خوشگـلی پیــشِ تو کـــم مـی آورد حتـــی رقـــابت بیــنِ تــو با گــل اگـــر برپـــا شود بلـبل بــه نفــعِ خوبیـَت صـــدها قســـم می آورد من تـازگی فهـمیـــده ام بی...
-
انحنــــای مــــوج موهــــای تو نستعلیقی است
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:59
انحنــــای مــــوج موهــــای تو نستعلیقی است پیــــچ و تــاب و حالت ترکیب آن تعلیقــی است در میــــــان طــــرح هـــای خـــوب دیــــداری تو فرم چشمان تو طرحی ویژه و تشــویقی است صفحه های بی شمــــار از خوبیت باید نوشت در نگـــــاه تــــو هزاران مــورد تحقیـــقی است در مقــــــالات مــــن از موضـــــــوع زیبـــایی تو...
-
چشــم جـــــادویی و موهای رها از روســـــری
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:58
چشــم جـــــادویی و موهای رها از روســـــری روی لب ها رنگ سرخ و شـکل مـوهــــا پـرپـری مثل شمشیری که با یک ضـربه آدم می کشــد قاتلـــی، آدمکشی ، اما به طــــــرز دیگـــــــری تو بــدون شــک چنــان خوبی که در یک ثــانـیه آبروی جمــع بت هــــای جهــــــان را می بــری یـا بـه قـــول شـــــــاعران روزگــــــاران کـهــــن...
-
پُرِ زخمــــم و غــــم قهــــرِ تو مــاننـــد نمــک
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:57
پُرِ زخمــــم و غــــم قهــــرِ تو مــاننـــد نمــک به گمــــانم که بمیــــرم، تـو بگــویی بـه درک به هــــوای تو دلــــم یکســــره، آرام و یــواش می کشــد از ســــر دیــوار حیــــاط تـو سـرک مدتی هـست که فهمیــده ام آن خنــده ی تو در خودش داشــته مجمــوعه ای از دوز و کَلک تا کـه من دق کنــم از غصــه، برایش هـــر روز...
-
«من با تو باشم کاش» تصویرش قشنگ است
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:56
«من با تو باشم کاش» تصویرش قشنگ است ایــن فکرهـای خـــام ! تاثیـــرش قشنگ است ای کاش! من خــواب خودم می دیدم- امــــا با چشم های تو! که تعبیرش قشنگ است تقدیــــرهای شـــــــوم و بد اینجــــا زیادند آنکس که سهم توست تقدیرش قشنگ است لبخند هرچنـــد از لبان تـــــوست - امـــا در پیکر من موج و تکثیرش قشنگ است! وقتی که من...
-
اول ، تــــو را شبیــه خودم پیـــر می کشم
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:55
اول ، تــــو را شبیــه خودم پیـــر می کشم بدتر...عصا به دست و زمین گیر می کشم یا نه ، کنـــار ساحلی ، تنها و منتظر با یک غروب مرده ی دلگیر می کشم وقتی کـه ذره ذره ی شکلت تمام شد همراه دست وپای تو زنجیر می کشم آنگاه جـــای روسری ، همراه مـــوی تــــو خطی شبیه ضربه ی شمشیر می کشم *** ...اما بدون تـــو ، ولــــی...،آخر...
-
ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:53
ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت جمله های واضح دل را سوالی کرد ورفت چون رمیدنهای آهــــــــــــــــو، ناز کردنهای او دشت چشمان مرا حالی به حالی کردو رفت کهنه ای بودم برای اشکهــــــــــــــای این وآن هرکسی ما را به نوعی دستمالی کردورفت! ابــــــــر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت عقده در دل داشت؛روی خاک خالی کردورفت...
-
زیر کتف اعتمادم دشنه ای جامانده است
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:52
زیر کتف اعتمادم دشنه ای جامانده است باور ناسور من با زخـــم تنـــها مانده است شب چو ماه خاطرت مد می کند در چشم من صبـــحدم برگونـه هـــایـــــم ردٌ دریا مانده است گربه شک در کبوترخانـه روحــــــم پرید بالشی از پَر برای گاهِ رویا مانده است بوی سیب از سمت وسواسم نمی آید ولی روی دستان گناهـــــم عطر حوا مانده است خشت...
-
اگر چـــه خلوت و باران مدام عالــی نیست
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:50
اگر چـــه خلوت و باران مدام عالــی نیست خیال خوب تو تا هست؛ پس خیالی نیست کویرخی ـ ز تبم، گــونههای من شور است تو نیستی و فضای غزل شمالی نیست گــــم است وقت و تصاویر پیش رو مفقود تمام خاطرهها هم همیشه عالی نیست نپرس از من و حالـم، دروغ میشنوی: "به غیر دور ی لبخند تو، ملالی نیست!" نشسته در ته فنجان قهـوه،...
-
باران گرفته ام بــه هوای شکفتنت
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:49
باران گرفته ام بــه هوای شکفتنت جاری در امتداد ترک خورده ی تنت با اشک های ریخته بر پای گونه هات با دست های حلقه شده دور گردنت من متهم بـه رابطه با واژه ی "تو" ام مظنون به دستکاری گل های دامنت افسوس ...تاب صــاعـقه ام را نداشتــی افسوس... با نوازش من سوخت خرمنت این گرگ و میش پلک طلوع است یا غروب در چشـــم های...
-
ابری شدی که حادثه مبهم شود ، نشد
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:48
ابر ی شد ی که حادثه مبهم شود ، نشد باران گرفت تــا عطشم کــــم شود،نشد طوفان شد ی که موج مرا در تو گم کند دریا دوباره از تـــو مجسـم شود ، نشد پشت هــزار پنجـــره گلدان شد ی مگر خون شبم به صبح توشبنم شود،نشد شیطان شد ی که سیب بیافتد از اتفاق حــوا ی دست هـا ی من آدم شود، نشد پیــراهن سپید من از پشت پـــاره بـــــود م...
-
می ترسم از جسارت از دور دیدنت
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:47
می ترسم از جسارت از دور دیدنت امــا منـــم...وعــادت از دور دیدنت خیلی عجیب نیست اگریک زمان شدم سرخـــورده از خجــالت از دور دیدنت اما هنوزهم که هنوز است دلخوشم با شـــوق بـــــی نهایت از دور دیدنت دنیای تلـــــخ دفتر من شعر میشود تامی رسم به ساعت از دور دیدنت امروز هم اسیر همین بیت ها شدم از دست رفت فـرصت از دور...
-
وخـــواب می شود از ما بلند بــا بوسه
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:47
وخـــواب می شود از ما بلند بــا بوسه چه طعم شعبده ای طعم قند با بوسه درون هم دو لبالب شراب در یک جام کــه هوش می برد از سر بخند با بوسه هنوز رقص من و تو طلوع یک رویاست که می کشد نفسم را بـه بند با بوسه نگـاه شعبده ، مو وسوسه ، لبت تسکین دو چشم حادثه ، گیسو کمند ... با بوسه " و صبــح مثل پری زاده میشوی غمگین...
-
دیوانه ی رویت شده ام ، لحظه ای دریاب
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:44
دیوانه ی رویت شده ام ، لحظه ای دریاب چون ماهی دور از وطن و کاسه ی بی آب با هر نفســــم نقش تو شد زنده در این جام این جســــم که افتـاده به آب و تن بی تاب در صبــــح ازل ، نام تو شــــد وِرد زبانم عمریست زغم مانده به دل حسرت یک خواب در هــر ورق از دفتــر تقـــدیر چه جویم ؟ من کوفته ام روز و شب از عشق تو هر باب هر...
-
تا بیافتد روسریت از سر مشقت می کشند
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:43
تا بیافتد روسریت از سر مشقت می کشند بادها الــــحق والانصـــاف زحمت می کشند بس که هرجا بر سرت دعواست حتی شانه ها انتظـــار تـــــار مویت را بــــــه نوبت مــی کشند چشـــم تو... ابــروی تو... یاللعجب این روزها مست ها را هم به محراب عبادت می کشند جای هر روزی که بی تو در دلم زخمی نشست رسم زندان است بر دیــــــوار آن خط...
-
حسرت همیشگی
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:41
حرفهای ما هنوز ناتمام ... تا نگاه میکنی : وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی پیش از آنکه با خبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود آی ... ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر زود دیر میشود. "قیصر امین پور"
-
چه باید کـــرد پا در بند دوری هــــای بعد از تـــو
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:41
چه باید کـــرد پا در بند دوری هــــای بعد از تــ ـ و نشستن چشم در چشم صبوری های بعد از تو چرا در قهـــــوه خانه چشـــــم ها اینقدر تاریک اند چه غمگین است قلیان ها و قوری های بعد از تو شبیه جــــاد ه ی یک روستــــای نیمه متروکـــم که آشفته است خوابش از عبوری های بعد از تو غمت با آن چنان سوزی نشسته در صدای شب که خون می...
-
خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:40
خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه بر دوش تو نهاده شود باری از گناه گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم ... گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه ! سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم از این نفس کشیدن اجباری، از گناه بالا گرفته ام سر خود را اگرچه عشق یک عمر...
-
اعتماد
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:39
وقتی که چشم بسته روی طنابی که یک سرش در دست تو بود بند بازی می کردم ... دریافتم که همیشه در عشق مساله اعتماد بوده است میان چشم های بسته من و دست های لرزان تو ! "میلاد تهرانی"
-
قطار
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:38
قطار میرود ... تو میروی ... تمام ایستگاه میرود ... و من چقدر سادهام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستادهام و همچنان به نردههای ایستگاه رفته تکیه دادهام! "قیصر امین پور"
-
حاصل بوسه های تو
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:38
حاصل بوسه های تو اکنون منم شعری که از شکوفه های بهاری سنگین است و سر به سجده بر آب فرود آورده دعا می خواند. "شمس لنگرودی"
-
روزگـــــــار لامروت سخت خــوارم کرده است
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:37
روزگـــــــار لامروت سخت خـ ـ وارم کرده است بی تو ای گل! همدم یک مشت خارم کرده است باز تا شب های غمناک خراسان برده است مبتلای ح ــــــ اج قربـــان و دوتارم کرده است* خون به چشمانم نشانده ، تب به جانم ریخته تشنه تر از باغ هــــای پــــــر انارم کرده است من دهاتـــی زاده ی پروانه و گل پونه ام شهروند شهر بوق و قارقارم...
-
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:36
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است زیبایـــی تــــو بیشتر از حدّ مجــــاز است هرچند که پوشیده غزل گفته ام از تو گفتند به اصلاحیه ی تازه نیـــاز است گفتند و ندیدند کـــــه آتش نفســـم من حتّی هوس بوسه ی تو روح گداز است تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است مغـــرورتر از قویـــی در حوضچه ی...
-
میرسی اخم میکنی که چرا باز بوی سپند میآید
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:34
میرسی اخم میکنی که چرا باز بوی سپند میآید چه کنم؟با وجود اینهمه چشم به وجودت گزند میآید به جنون میکشد سر و کارم؛ کوچه از جیک جیک لبریز است مــیرسی و زبـــان گنجشکان با ورود تـــو بند مــــیآید میرسی مثل سرو در رفتار ،چشمها خیره میشوند؛ انگار کــــه بـه جنگ قبیلــــهی قاجــــــار لطفعلـــی خان زند میآید می...