-
وقتى تو میایى
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 08:57
وقتى تو میایى به سرزمینى خوشبخت بدل مى شوم به سرزمینى پر از آواز پرنده وقتى تو مى روى سر در گریبانم ... مثل مردمى که کسى را از دست داده اند. اوکتای رفعت
-
تـــلــخ تـــر از انــتـــظار . . .
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 08:56
تـــلــخ تـــر از انــتـــظار . . . انـتـظاریست که مـــی دانی پـایـان خــوشــی ندارد امـــــــّا ... بــــاز هــــم دل به پــایـــانـــی خــــوش مــی بــنــدی . . . ؟
-
سری درد می کرد و تو سردبودی
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 08:46
سری درد می کرد و تو سردبودی چرا بدترین شکل همدرد بودی تو هم مثل من توی لب تاب حیرت دراین شام بی وقت ، وبگرد بودی؟ ... و من هی بهانه، بهانه ، بهانه -وتو.... اعتنائی نمی کرد... بودی درون تبم آتشی تازه می شد که تو مارماهی خونسرد بودی به سنجاق روح تو پیوست بودم تو؟.... آنی که کرده مرا طرد ... بودی چه گفتی چه جفتی...
-
انصاف نیست
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 08:42
انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی، و آنقدر بزرگ باشد که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی ... .. ... بهومیل هرابا
-
اینکه دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر؟
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 17:46
اینکه دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر؟ اینکه از من دلخوری انکار میخواهد مگر؟ وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش دل بریدن وعده دیدار میخواهد مگر؟ عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق میشویم اشتباه ناگهان تکرار میخواهد مگر؟ من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند لشکر عشاق پرچمدار میخواهد مگر؟ با زبان بیزبانی بارها گفتی: برو!...
-
نگاهت را نمیخوانم ، نه با مایی ٬نه بی مایی !
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 16:47
نگاهت را نمیخوانم ، نه با مایی ٬نه بی مایی ! ز کارت حیرتی دارم ٬ نه با جمعی نه تنهایی گهی از خنده گلریزی ٬ مگر ای غنچه گلزاری ؟ گهی از گریه لبریزی٬ مگر ای ماه ٬ دریایی ؟ چه می کوشی به طنّازی ٬ که بر ابرو گره بندی به هر حالت که بنشینی ٬ میان جمع ٬ زیبایی درون پیرهن داری تنی از آرزو خوشتر چرا پنهان کنی ای جان ؟ بهشت...
-
دلم گرفته ..
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 16:26
من دلم گرفته است هر چه می روم نمی رسم رد پای دوست… ... کوچه باغ عشق… سایبان زندگی کجاست ؟؟؟؟ ؟
-
نگران نباش
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 15:56
نگران نباش نمی شود دوستت نداشت لجم هم که بگیرد از دستت دفترچه ی خاطراتم پر از فحش های عاشقانه میشود ! ؟
-
من رد پای توام
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 15:31
جنگل رد پای باران است ویرانه رد پای توفان من ... رد پای توام همیشه پشت در خانه ات تمام می شوم.. علیرضا راهب
-
آن قدر نیا
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 15:25
نیا آن قدر نیا که دلم هر روز برای خودم تنگ و تنگتر شود ... نیامدی و این بهار هم بی تو به سر شد... نیا بی تو دیوانی را از بر میکنم ؟
-
هرچند سهم شادی ام از این جهان کم است
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 15:21
هرچند سهم شادی ام از این جهان کم است آنچه مرا به شعر گره می زند ، غم است دلشوره ها همیشه به من راست گفته اند دلشوره ام همیشه برای تو مبهم است! سرکش شدم، بهانه گرفتم، ندیدی ام! یک بار هم نشد که بپرسی چه مرگم است! من باختم غرور خودم را دراین میان یک شاه بی سپاه ، شکستش مسلم است بعد از تو نام دیگر آغوش ِ بسته ام دیگر...
-
دل به هـــر کـــس مسپار !!!
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 15:15
دل به هـــر کـــس مسپار !!! گــــرچه ، عاشــــق باشد ...... حکم دلداری ، فقط عشق که نیست ... ... او بجــــز عشــق باید ، لایق عمق نگاهت باشد ...... و کمی هم بیــــــمار ....... تا نگاه تو تسکین دهد روحش را ... دل به هـــــر کــــس مســـــپار ...!!! ؟؟
-
همیشه در دلم هستی
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 15:14
نیمی از دلم را عشق فراگرفته و نیم دیگرش را شعر اما تو نه عشق را می شناسی و نه شعر را ... از پشت تمام پنجره های باز و بسته جستجویت می کنم اما همیشه در دلم هستی! لطیف هلمت ترجمه : فریاد شیری
-
بعضی آدمها..
شنبه 31 خردادماه سال 1393 20:54
بعضـــی آدمـــ ها ، کبریتـــی کوچکـــ اند که تاریکـــی هایمان را لحظه ای ، و فقــط لحظه ای روشـــن می کنند ... بعضــی آدمــ ها امّا بغض اند در چشمهایتـــ حلـقـه می زنند و می افــتـنـــد ؟؟
-
کسی حرف دلم را نمی فهمد
شنبه 31 خردادماه سال 1393 20:40
کسی حرف دلم را نمی فهمد ... کسی که دلی خوش داشته باشد با من بیاید ... پا به پا.... سید حسین دریانی
-
چگونه می توان
شنبه 31 خردادماه سال 1393 20:34
چگونه می توان به دو آیینه ای که تا ابد به روی تو حیران اند ... ندیدن آموخت! به این دریچه ها که رو به روی صدای تو باز می شوند چگونه می توان نشنیدن آموخت! « یوسف علی میرشکاک »
-
پا به پای کودکی هایم بیا
شنبه 31 خردادماه سال 1393 11:59
پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان مادری...
-
منظومه ها ...
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:38
پس این ها همه اسمش زندگی است : دلتنگی ها، دل خموشی ها، ثانیه ها، دقیقه ها حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد ما زنده ایم، چون بیداریم ما زنده ایم، چون می خوابیم و رستگار و سعادتمندی م، زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم خوشبختیم، زیرا هنوز صبح هامان...
-
تو خوابیده ای آرام
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:37
تو خوابیده ای آرام و من پشت پلک تو آنقدر می بارم تا پنجره را باز کنی .. دستهات را زیر باران بگیری و بخندی ... " عباس معروفی "
-
عصر سنگی...
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:36
بزرگ ترین سوال این روزهای اطرافیانم شده ای ... بیچاره من! هنوز می ترسم بگویم که عاشقت شده ام چه رسد به گفتن قصه شکستنم ... درد نفهمیدن عشقم درد نپذیرفتنم درد شکستنم به کنار ... کنایه ها را چه کنم؟ تو چه میدانی الان ساعت چند است تو چه میدانی با اشک از نرسیدن نوشتن چه دشوار است ... نمیدانی ... من می نویسم و تو در خواب...
-
بهار دست های توست
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:35
بهار دست های توست و شکوفه های درختی که مثل لبخند تو نام اش را نمی دانم. سرخی گونه هات دل سیب های هفت سین را برده و نگاه تو سبز ترین خیال دنیاست وقتی آفتاب گرم می افتد روی دیوار نگاه حتمن جایی دورتر از اینجا، تو داری چشم هات را باز می کنی چه ساده ایم ما نمی دانیم این نسیم فروردین عطر گیسوهای معشوق است افتاده به جانِ...
-
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:34
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟ وآنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟ وآنکه سوگند خورم جز به سر او نخورم وآنکه سوگند من و توبه ام اشکست کجاست؟ وآنکه جانها به سحر نعره زنانند ازو وآنکه ما را غمش از جای ببُردهست کجاست؟ جانِ جانست، وگر جای ندارد چه عجب ! این که جا می طلبد در تن ما هست، کجاست؟ غمزۀ چشم بهانهست...
-
همیشه باش
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:33
همیشه باش هیچ نیمکتی طاقت بغض مرا ندارد. ؟
-
دلتنگی یعنی...
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:33
دلتنگی یعنی خیابانی شلوغ پر از همه آنها که شبیه تو اند مثل ساعتی که سازش کوک نیست و هیچ منتظری نگاهش نمی کند چیزی شبیه پیانو های بعد از ظهر در کافه هایی که میزی در آن تنها نیست و صدای خنده های تو تنها صدایی است که باورش نمی کنم عشق های کوبیسم از در و دیوار شهر بالا می روند و دوست داشتن های مدرن تلخ تر از همیشه اند این...
-
ﺑﻬﺎﺭ، ﺑﯽﺣﻀﻮﺭِ ﻗﺪﻡﻫﺎﺕ
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:32
ﺑﻬﺎﺭ، ﺑﯽﺣﻀﻮﺭِ ﻗﺪﻡﻫﺎﺕ ﮐﺎﺑﻮﺱِ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺏِ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺷﮑﻮﻓﻪ، ﺑﻬﺎﻧﻪﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﻭَ ﺗﻮ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦِ ﺗﻤﺎﻡِ ﻓﺼﻞﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﻨﺪ . "ﺳﯿﺪﻣﺤﻤﺪ ﻣﺮﮐﺒﯿﺎﻥ"
-
آدم ها هم گاهی می توانند آدم باشند
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:31
باید خیال بافت روزها را و شب ها را پس انداز کرد هیچ شمعی دل به باد نمی بندد اگر مجبور نباشد و هیچ ابری نمی بارد اگر ذائقه زمین عوض شود اتفاق یعنی یک نفر پنجره را باز بگذارد و لک لک ها کودکان را به خانه شان برسانند یعنی یک مادر خودش را به دنیا بیاورد از آسمان فرشته ببارد و درختان گمان کنند بهار شده است آری آدم ها هم...
-
دلخوشم ...
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:30
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست قانعم ، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کافیست من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه برگی از...
-
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:27
عقل بیهوده سر طرح معما دارد بازی عشق مگر شاید و اما دارد با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست آینه تازه از امروز تماشا دارد بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد عشق...
-
لطفا با من گریه کن...
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:26
چیزهایی هستند که میتوانند مرا له کنند مثل صورتهای بیروح مثل پاکتها مثل کلوچهها مثل زنهای اجیر شده مثل کشورهایی که ادعای عدالت میکنند مثل آخرین بوسه و اولین بوسه، مثل دستهایی که زمانی عاشق تو بودند و تو اینها را میدانی، لطفا با من گریه کن... "چارلز بوکوفسکی"
-
آفتابگردان..
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:26
به تو می خندند؟ گل های آفتاب گردان؟ نه بر برکه خیال های دور تاکنون حضور مواج چهره تو بهشتی است که تنها کولیان بر آن آشیان می سازند تا خاطره تلخ راه های سخت شیب گذشته شیرین بر چشمان تو نقش گیرد لبخند تو دختر میزبان خوابی به عمق تمام خیال های ناخواسته است پروانه های پنهان در ابرهای بازدمت زیبا دختر کولی گل های زمین را...