-
یاد آن شب که صبا در ره ما گل می ریخت
جمعه 8 فروردینماه سال 1393 19:19
یاد آن شب که صبا در ره ما گل می ریخت بر سر ما ز در و بام و هوا گل می ریخت سر به دامان منت بود و ز شاخ گل سرخ بر رخ چون گلت آهسته صبا گل می ریخت خاطرت هست که آنشب همه شب تا دم صبح شب جدا شاخه جدا باد جدا گل می ریخت نسترن خم شده لعل لب تو می بوسید خضر ، گویی به لب آب بقا گل می ریخت زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه که من...
-
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
جمعه 8 فروردینماه سال 1393 19:13
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد باشد که چو روز آید بر وی گذرت افتد زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد من خاک شوم، جانا، در رهگذرت افتم ... آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد گفتم که : بده دادم، بیداد فزون کردی بد رفت،...
-
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 19:35
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است جای گلایه نیست ! کــه این رسم دلبری است هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست تنهـــا گنـــاه آینـــه هـــا زود باوری است مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است سهـــم برابر همگان ، نابرابری است دشنام یا دعای تو در حق من یکی است ای آفتاب هرچـــه کنـی ذره پروری است ساحــل جــواب سرزنش مـــوج را...
-
شیـرم و از دست آهـــویت فـــراری می شوم
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 19:33
شیـرم و از دست آهـــویت فـــراری می شوم می روم در گوشه ای مشغول زاری می شوم می سپارم یال و کـــوپال پریشان دست باد های و هــوی گریه های بیقراری می شوم می گذارم زیر پا قانون جنگل، هرچه باد بی خیال آنهمه قانـون مداری می شوم شیرها حق داشتند از جمع خود طردم کنند من فقـط ننگــم دلیل شرمساری می شوم جای خونت خــون دلها می...
-
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 19:31
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم چنــد ساعت شده از زندگیــــم بی خبرم این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار بال پــرواز دلـــم کــــو که به سویت بپرم؟ از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من بین این قافیــه ها گــم شده و در به درم تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر این همه فاصله کوتـــاه شود در نظرم بسته بسته کدئین خوردم...
-
ﻫﻔﺖ ﺳﻴنی ﭼﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﺎ ﺳﻴﻦ ﺳﻴﺐ ﻋﺎﺷقی
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1392 08:19
ﻫﻔﺖ ﺳﻴنی ﭼﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﺎ ﺳﻴﻦ ﺳﻴﺐ ﻋﺎﺷقی ﺳﻨﺒﻠﻢ ﻫﻢ می ﺩﻫﺪ ﻋﻄﺮ ﻋﺠﻴﺐ ﻋﺎﺷقی ﻣﺜﻞ ﺳﻴﺮ ﻭ ﺳﺮﻛﻪ می ﺟﻮﺷﺪ ﺩﻟﻢ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺎ ﺗﻴﻚ ﺗﺎﻙ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﺣﺲ ﻏﺮﻳﺐ ﻋﺎﺷقی ﺗﻮی ﺫﻫﻦ ِ ﺁﻳﻨﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩی ﻭ ﺑﺲ ... ﺣﺮفی ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﻳﻌنی ﻓﺮﻳﺐ ﻋﺎﺷقی ﺳﺒﺰﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻜﻪ میﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺍﻳﻦ ﭼﺸﻢ ﺷﻤﺎ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺳﻜﻪ ﻫﺎی ﺷﺎﻧﺲ ﺟﻴﺐ ﻋﺎﺷقی ﻣﺎهی ﺗﻨﮓ ﺑﻠﻮﺭﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﺭﻳﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺸﻨﻪ می...
-
فرش قرمز دل بیمارم
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 19:44
انتظار قدمت را میکشد قالی مندرس بی تابم فرش قرمز دل بیمارم جای نخ... خون میچکد از هر رجش!!! مجنون زمان (علی ساعدی فرد)
-
خدایا ..
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 16:56
خدایا.. پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن ندارم، امیدم به توست.. پس بی آنکه نامم را بپرسی و دفترهای دیروزم را ورق بزنی، رحمتت را در روزهای پایانی سال بر همه دوستانم جاری کن.. الهی آمین
-
نوروز مبارک
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 09:40
امروز جمال تو بر دیده مبارک باد بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد گل ها چون میان بندد بر جمله جهان خندد ای پرگل و صد چون گل خندیده مبارک باد خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم نوروز و چنین باران باریده مبارک باد بی گفت زبان تو بی حرف و بیان تو از باطن تو...
-
غمت از تو وفادارتر است
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 22:59
هر روز دلـــــــم در غم تو زارتر است وز من دل بی رحم تو بیزارتر است بگذاشتی ام ، غم تو نگذاشت مرا حـــقا که غمـــت از تو وفـادارتر است رباعی از مولانا جلال الدین محمد بلخی
-
در دیده به جای خواب ، آبست مرا
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 22:57
در دیده به جای خواب ، آبست مرا زیرا که بدیدنت شتابست مرا گویند بخواب تا بخوابش بینی ای بیخبران ، چه جای خوابست مرا منسوب به سلطان ابوسعید ابوالخیر
-
بداغ نامرادی سوختم ای اشک طوفانی
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 22:53
بداغ نامرادی سوختم ای اشک طوفانی به تنگ آمد دلم زین زندگی ای مرگ جولانی در این مکتب نمیدانم چه رمز مهملم یارب که نی معنی شدم، نی نامه و نی زیب عنوانی از این آزادگی بهتر بود صد ره به چشم من صدای شیون زنجیر و قید کنج زندانی به هر وضعیکه گردون گشت کام من نشد حاصل مگر این شام غم را مرگ سازد صبح پایانی جوانی سلب گشت و حیف...
-
بیابانی ست عشق ای دل
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 22:46
بیابانی ست عشق ای دل که پیدا نیست پایانش به منزل کی رسی تا گم نگردی در بیابانش ندانم عشق را ملت ولی هر کس که عاشق شد مسلمان کافرش می خواند و کافر مسلمانش ... نه از کفرم حکایت کن نه از ایمان که عاشق را رضای دوست می باید نه کفر است و نه ایمانش اگر شادی رسد ور غم اگر زخم ست ور مرهم اگر رنج است ور راحت، بود در عشق یکسانش...
-
شکست عهد من
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 22:39
شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت ! بگریه گفتمش آری : ولی چه زود گذشت ! ... بهار بود و تو بودیّ و عشق بود و امید ، بهار رفت و تو رفتیّ و هرچه بود گذشت شبی به عمر ، گرم خوش گذشت آن شب بود ، که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت چه خاطرات خوشی در دلم بجای گذاشت ، شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت ! گشود بس گره آن شب از کارهای...
-
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 22:29
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت ... پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد این شهر اگر دادرس و دادگری داشت یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت در معرکه عشق که پیکار حیات است مغلوب ٬ حریفی که بجز سر...
-
دنیا
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 22:27
هیچ کس نمانده است هرکه غایب است نیست هرکه هم که حاضر است توی باغ نیست! ؟؟
-
ای در دل من
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 22:24
ای در دل من میل و تمنا همه تو واندر سر من مایه سودا همه تو هر چند به روی کار در می نگرم امروز همه توی و فردا همه تو مولوی
-
اینجاست دلم
جمعه 23 اسفندماه سال 1392 10:20
سر بر آورد ز در گفت : کیی ؟ کارت چیست؟ گفتم : اینجاست دلم از پـــی آن آمـــــده ام ...عباس خیــــرآبادی
-
آفتاب اسفند
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:10
آخر به چه درد می خورد آفتاب اسفند!؟ این که جای پای تو را آب کرده است! "شمس لنگرودی"
-
دلتنگی
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:09
دلتنگی خیابان شلوغیست که تو در میانهاش ایستاده باشی ببینی میآیند ببینی میروند و تو همچنان ایستاده باشی. " علیرضا روشن
-
خستگی
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:09
خستگی همیشه به کوه کندن نیست خستگی گاهی همین حسی ست که بعد از هزار بار یک حرف را به کسی زدن، داری وقتی نشنیده است وقتی سوار شده است. "مهدیه لطیفی"
-
شهر دلتنگ
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:06
در این شهر دلتنگ بازوان تو میدان تحریر بغض های من است. صبا کاظمیان
-
بازوان تو
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:06
آسان شدم مثل آخرین برف اسفند، در بازوان تو. صبا کاظمیان
-
مرا در آغوش بگیر
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:05
مرا در آغوش بگیر … حتی شده با دستهایِ سردِ آدمکهایِ یاهو .. میخواهم به آغوشت برگردم ! "نسترن وثوقی "
-
باید تو را زندگی کرد
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:04
به این در و آن در می زنم یکی از این درها رو به آغوش تو باز شود شاید و سرانگشتانم تنت را نت به نت بنوازند باید هیزم بر آتش ِ نابودی ام نینداز من آب از سرم گذشته است ! در به در ات می شوم گور به گور اما نمی شوم برای مُردن فرصت زیاد است باید تو را زندگی کرد. "مهدیه لطیفی"
-
حرف که می زنی
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:04
لهجهات نه شمالی ست نه جنوبی اما حرف که میزنی باد از شمال میوزد و پرندگان از جنوب بازمیگردند . "مژگان عباسلو"
-
شاید هنوز کسی هست
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:03
همین خرده کاغذ ها و دست نوشته های خط خورده شاید بهای رستگاری دنیا باشد تو فکر میکنی خورشید ابله است که این همه می گردد و از زمین ابله گون روی بر نمی گرداند؟! شاید هنوز کسی هست که هر روز از رویای شفاف یک سیب بالا می رود و شیشه های مه گرفته ی دنیا را پاک می کند شاید هنوز کسی هست که خواب هایش را برای هیچکس نگفته است....
-
دوست داشتن تو
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:03
دوست داشتنت، اندازه ندارد! پایان ندارد ! گویی بایستی بر ساحل اقیانوس و موج های کوچک و بزرگ مکرر را بی انتها، بشماری ... "سید علی صالحی"
-
عشق اگرچه حرف ربط نیست
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:02
عشق اگرچه حرف ربط نیست ربط میدهد مرا به تو شوق را به جان رنج را به روح همچنان که باد خاک را به دشت ابر را به کوه. "سیدعلی میرافضلی"
-
خسته ام
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 18:01
خستهام شبیه آن مسافری که از هزار فرسخ سیاه آمدهست و بازوان هیچ کس برای در بغل گرفتنش گشوده نیست . خستهام شبیه قفل کهنهای که سالهای سال بی کلید مانده است . خستهام شبیه نامۀ بدون مقصدی که باد کرده روی دست پستچی . خستهام شبیه پلّههای بی سر و تهی که ... خشک و خالیی که ... غم گرفتهای که ... چند پلّه خستهتر هنوز...