-
می آیی...
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:24
می آیی... همراه می شویم همراز می شویم شاد و سرمست از این همدلی اما هوس این حس دیرآشنای نامأنوس این هاله پر ابهام هزار نقش کدر می کند آبی آسمان خیالم را... "سحر دوستی"
-
جغد دهشت
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:23
بر دیوار اتاق خوابت میخ میکوبی به جای آویختن عکسم، خودم را بر دیوار میآویزی آیا این همان چیزی است که انسان با عشق ما را بدان فرا میخوانَد؟ چگونه از پرواز شب آزادی و اسرار آویخته در بالهایم شانه خالی کنم در حالی که بالهایم به غبار سایهها آغشته است تا به صورت مومیایی درآیم؟ آیا این همان چیزی است که زنان عاشق مدعی...
-
دلم گرفته است
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:22
دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغ های رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست . "فروغ فرخزاد"
-
قشنگ ترین آرزویم
شنبه 31 خردادماه سال 1393 09:21
قشنگ ترین آرزویم در دستهایم گنجشک کوچکی می شود که لاجرم پرش می دهم ! " فخری برزنده "
-
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒـﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:40
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒـﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐــﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ عصای دست من عشق است ، عقل سنگدل بگذار کـــه این دیوانه تنهـــا تکیه گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕــﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻟﻢ...
-
چشم های تو " شهر ِ نو " بودند پیش از آغاز ِ شهربانی ها
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:39
چشم های تو " شهر ِ نو " بودند پیش از آغاز ِ شهربانی ها گیسوان : مست های ژولیـــده ، ابروان : مخلص ِ فلانی ها پیش از آغاز ِ" شهر نو" شاید چشم هایت پیاده رو بودند زنده در مـرده ی خیابان ها ، مـرده در زنده ی تبانـــی ها بعد از آن خلط ِ مبحثی بودند نبش ِ جمهوری خیابان ها ابروان : مردگان ِ سر بالا ،...
-
دل تهرانــی ات شاید نمی بیند اراکی را
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:38
دل تهرانــی ات شاید نمی بیند اراکی را که می ریزد کماکان روی دستش آب پاکی را چه گیسو های " خودمختار " درهم برهمی داری کـــه بر هم می زند نظــــم خیابان های خاکی را تو در جریان نبـــودی سال ها جریان مشکوکی که در طول ِ تنت می گفت عرض ِ سینه چاکی را "اولوالعزم " خیابان های عالم می شوی روزی مده فتوا...
-
می خندی و لباس شب از شهر می دری
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:38
می خندی و لباس شب از شهر می دری اینــگونه در نظام جهـــان دست می بری! دامن خلیج، چهره خزر، مو هزار چم در یک نگاه پنجره ای رو به کشوری خواهان "پهلوی" شده این شهر، .بلکه تو برداری از هراس "رضـــا شاه " روسری باور نکردنی است پس از قرنها هنـــوز چون دلبران دوره ی سعدی ستمگری مویت سپاه موج و دلم قلعه ای...
-
هرچند پیش روی تـــو غرق خجالتند
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:37
هرچند پیش روی تـــو غرق خجالتند چشمان این غریبه فقط با تو راحتند بانــو...به بی قراری شاعـــر ببخش اگــر این شعرها به حضرت چشمت جسارتند آغوشت آشیانه ی گرم کبوتران لبخندهات ... حس نجیب زیارتند دور از نگاه سرد جهان...دست های من با بافه های موی تـــو سرگـــرم خلوتند دنیا سکوت های مرا ساده فکر کرد از حرف دل پرند ... اگر...
-
باز کوتاه نکن مـــوی پدرسوخته ات
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:37
باز کوتاه نکن مـــوی پدرسوخته ات بیخیال شب هوهوی پدرسوخته ات محـــو تالار هزار آینه نه ! لازم نیست بشکن آن برجک و باروی پدرسوخته ات هفت جد تو به من چه همه بودند ارباب کـــج نکن این همه ابروی پدرسوخته ات ناز بی ناز، همین گونه لوندی کافی ست ول کن آن جنبل و جادوی پدر سوخته ات لب سمرقند بخارا تن! غلتان غلتان از کجا آمد آن...
-
می ترسم از خودم کـــه گنـــاه مکررم
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:03
می ترسم از خودم کـــه گنـــاه مکررم در کار و بار شخص خدا دست می بَرم انسانی از تبار نمی دانم از کجـا شیطانی از حوالی ِدنیای دیگرم خواناترین نوشته ی تاریخ کافری مبهم ترین نشانه ی تکفیر آخرم آتش بیار ِ معرکــه ی ارتداد محض با سوره های روشن ایمان مغایرم اینم،همین که یکسَره آتش نوشته اند از فکـــــر ِ عامیانــه ی مردُم...
-
مهربانی میکنند این روزها کلاش ها
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:02
مهربانی میکنند این روزها کلاش ها دسته جمعی سمت مسجد میروند اوباش ها لات های ایــن محل تا آمدی عاقل شدند دلبرم...! حسن ِختام ِ خشم ها ، پرخاش ها رد شدی از برگ های خشکِ پاییزی و بعد... جنگ برپا شد میان تک تک فراش ها چشم هایت سبز یا آبی ست؟ یا تلفیقی است؟ چشم هایت سوژه شد بین همه نقاش ها... از زمانی کـــه نگاهت را به...
-
شیر شد هر کس کنارت، خط بکش بر باورش
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:01
شیر شد هر کس کنارت، خط بکش بر باورش سکه را این بار برگـردان به روی دیگرش دور خود چرخید، در راه تو هر کس پا گذاشت دایــره فرقــی ندارد ایـــن سرش با آن سرش گاه در هر حالتی یکرنگ بودن خوب نیست مثل تقویمی که با تو زرد شد سرتاسرش حال تو چون حرکت تقویم سال شمسی است اولش با روی خوش می آیی اما آخـرش... قهر در اوج یکی بودن هم...
-
فنجان قهوه ... آتش شومینه ... بی خیال
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:00
فنجان قهوه ... آتش شومینه ... بی خیال اینها کــه چشم توست در آیینه! بی خیال اینجا فقط منم... و همین صندلی پیر در یک غروب ساکت آدینـــه بی خیال این روزنامه هم همه چیزش سیاسی است من را چـــه به تحول کابینــــه ؟! بــی خیال من را همین خبر که تو یاد منی بس است هم ریشه اند دلبــــری و کینه... بی خیال نزدیک تر بیـــا کــــه...
-
شادی همیشه سهم خودت غم غنیمت است
جمعه 30 خردادماه سال 1393 10:58
شادی همیشه سهم خودت غم غنیمت است شادی اگـــر زیاد اگـــر کـــم غنیمت است معشوق شعرهای کهن گرچه بی وفاست گاهــی خبـــر بگیرد از آدم غنیمت است ای خنده ات شکوفـــه ی زیتـــون رودبار خرمای چشم های تو در بم غنیمت است چشمان تو غنائم جنگی ست بی گمان با من کمی بجنگ که این هم غنیمت است گل های سرخ آفت جان ِ پرنده هاست در گوشه ی...
-
ذره ذره آتشم زد بعد از آن هم دود شد
جمعه 30 خردادماه سال 1393 10:56
ذره ذره آتشم زد بعد از آن هم دود شد پیکــرم خاکستر هرآنچه می فرمود شد مثل بادی می وزد ایــن روزگار لعنتـی خاطرم آزرده تر تسلیم هرچه بود شد شاخه ها را ، برگ ها را بعدازآن هم ریشه را آنچنان خشکانده که ، تا هستی ام نابود شد از وصیت حرف خواهــم زد بـــه روح مادرم روح من وابسته ی این فرصت محدود شد کاش ابراهیـــم می آمد و...
-
از همان روزی که در باران سوارم کردهای
جمعه 30 خردادماه سال 1393 10:55
از همان روزی که در باران سوارم کردهای با نگاهت هیـــچ میدانی چکارم کــردهای؟ با تــو تنهـــا یک خیابان همسفر بودم ولی با همان یک لحظه عمری بیقرارم کردهای جرعهای لبخند گیــرا - از شراب جامدت بر دلم پاشیدهای _ دائم _خمارم کردهای موج مویت برده و غرق خیالم کردهاست روسری روی سرت بود و دچارم کردهای! تازه فهمیدم که...
-
تا نگهبانان ابــرو دستشان بر خنجــر است
جمعه 30 خردادماه سال 1393 10:51
تا نگهبانان ابــرو دستشان بر خنجــر است فتح چشمان قشنگت مثل فتح خیبر است رنگ چشمت بهتریــن برهان اثبات خداست «قل هو الله احد» گوید هر آن کس کافـَر است انحنای ناب مژگانت «صراط المستقیم» از نگاهت دل بریدن هم جهاد اکبر است خندههایت چون عسل حتی از آن شیرینترند هر لبت تمثیل زیبایی ز حوض کوثر است بوسههایت طعم حوّا...
-
می خرامند روی دشت تنت دستهایم - دو گله ی آهــو -
جمعه 30 خردادماه سال 1393 10:47
می خرامند روی دشت تنت دستهایم - دو گله ی آهــو - آهوان خسته اند و لب تشنه دشت هم جابجا پر از کندو دشت یک اتفاق صورتی است مثل افسانه های کودکی ام مثلا عین راه ابریشــــم مثلا عین کـــــــــوه دالاهـــــو روستای نجیب شعر من است باغ اندام تو وجب به وجب چشم داری غزل غزل ، بادام گونه ، داری بغل بغل لیمــو تو که شاعر نبوده...
-
این پدر سوخته هی قهوه چرا می ریزد؟
جمعه 30 خردادماه سال 1393 10:46
این پدر سوخته هی قهوه چرا می ریزد؟ قهوه ی ترک چــــرا از لــــج ما می ریزد؟ بی شرف کافه بهم ریخته ول کن هم نیست دل جدا ، بوســـه جدا ، عشـوه جدا می ریزد صف کشیدند همه پشت دو پلکش چه بلند از خدا خاسته او هــم کــه بلا می ریزد هیچ کس مشتری خاطر ما دیگر نیست بس که او خنده کنان ناز و ادا می ریزد شک ندارم که نه قهوه ست،...
-
از این سوی خراسان بلکه تا آن ســـوی کنگاور
جمعه 30 خردادماه سال 1393 10:43
از این سوی خراسان بلکه تا آن ســـوی کنگاور چه طرفی بسته ام ای دوست از این نام ننگ آور؟ اگر سنجاق مویت وا شود از دست خواهم رفت کـــه سربازی چه خواهد کرد با انبــــوه جنگاور؟ دلم را پیشتر از این به کف آورده ای؛ حالا زلیخایی کن و پیراهنم را هم به چنگ آور به دست آور دل آن شاه ترســـو را به ترفندی به لبخندی سر این شیخ ترسا...
-
ردیف این غزل دشــوار می شد با بیندازم !
جمعه 30 خردادماه سال 1393 10:42
ردیف این غزل دشــوار می شد با بیندازم ! ولی با وامی از چشم تو شاید جا بیندازم! جهان زیباست بی تردید باید دید ولذت برد چـــرا باید نگاهی تیــــره بر دنیــا بیندازم؟ کمی پیرم ولی پیری که، عمری عاشقی کرده نمی خواهم خودم را از تک و از تا بیندازم نباید حرف مردم را به یاد من بیندازی!!! که من هم شانه ها را دم به دم بالا...
-
به شب و پنجره بسپار که بر می گردم
جمعه 30 خردادماه سال 1393 10:32
به شب و پنجره بسپار که بر می گردم عشق را زنده نگــه دار کـه بر می گردم بس کن این سر زنش "رفتی و بد کردی" را دست از این خاطـره بردار کــه بر می گردم دو سه روزی هم - اگر چند - تحمل سخت است تکیــه کـــن بــــر تن دیــــوار کــه بر می گردم بین ما پیشترک هر سخنــی بود گذشت عاشقت می شوم این بار که بر می گردم گفته...
-
تو می مانی ...
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1393 20:03
نمیمیرد دلی کز عشق میگوید و دستانی که در قلبی، نهال مهر میکارد نمیخوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبیها نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است تو میمانی در آواز پرستوهای آزاد و رها آن سوی هر دیوار تو میخوانی بهاران با ترنمهای هر باران تو میبینی گل زیبای باورهای...
-
چرا دلم را شکست ؟
دوشنبه 26 خردادماه سال 1393 18:48
به او بگویید . . این همه استخوان در بدنم بود چرا دلم را شکست…!!!
-
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒـﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1393 23:33
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒـﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐــﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ عصای دست من عشق است ، عقل سنگدل بگذار کـــه این دیوانه تنهـــا تکیه گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕــﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻟﻢ...
-
قدری بخند
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1393 08:58
آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند حمیدرضا برقعی
-
تو را خواهم
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1393 20:32
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم و گر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم نمیخواهم که با سردی چو گل خندم ز بیدردی دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم چه غم کان نوش لب در ساغرم خونابه میریزد من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم ز شادیها گریزم در پناه نامرادیها به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا...
-
دلتنگی
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1393 20:26
دلتنگی پرنده کوچکی است که قفس اش را گم کرده است و بالهایش ... ابعاد آسمان را باور نمی کند !
-
ای کم شــده وفای تو این نــیز بگذرد
جمعه 8 فروردینماه سال 1393 19:28
ای کم شــده وفای تو این نــیز بگذرد و افزون شده جفای تو این نیز بگذرد زین بیش نیک بود به من بنده، رای تو گر بد شـــدست رای تو، این نیز بگذرد ... گر هست بی گناه دلِ زارِ مستمند در محــــنت و بلای تو این نیز بگذرد وصــل تو کی بود نظــر دلگـــشای تو گر نیست دلگشای تو این نیز بگذرد گر دوری از هوای من و هست روز و شب جای...