-
گریه می کنم
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:41
خوب حرف زدن بلد نیستم آدم ِ جالبی هم نیستم اما جوری دوستت دارم که وقتی نیستی گریه می کنم ... " سعید شجاعی
-
من ناگزیرم از دوست داشتن
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:40
من ناگزیرم از دوست داشتن باد اگر بایستد مرده است . "مژگان عباسلو"
-
ای دوست به دوستی قرینیم ترا
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:39
ای دوست به دوستی قرینیم ترا هرجا که قدم نهی زمینیم ترا در مذهب عاشقی روا کی باشد عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا "مولانا"
-
تکلیف من
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:39
تکلیف من چیست؟ که فرار از من فرار می کند وقتی "تو را دوست داشتن" شغل من است ! "مهدیه لطیفی"
-
به جای شعر
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:36
شاید الان کنار تو بودم اگر به جای اینهمه شعر از کلمات طنابی بافته بودم ... "مریم ملک دار"
-
پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:35
پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من بی پا و سر کردی مرا...
-
هنوز دوستت دارم
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:34
تو که می خوانی بدان که هنوز دوستت دارم و به خاطر توست که هنوز می نویسم روزی که جهان خواست بایستد بگو به گونه ای از چرخش بماند که من در نزدیک ترین فاصله از تو مرده باشم .... " فخری برزنده
-
استرس
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:34
هیچ می دانی عکس هایی که از خودت می فرستی برایم ، پراسترس ترین اتفاق زندگی منند!؟ عکس هایی که یکی پس از دیگری در حافظه ی گوشی سیو می کنم بی آنکه درست نگاهشان کنم ... حتی در خاطرم نمانده که توی آن عکس برفی شال گردن انداخته بودی یا نه ... یا توی آن عکس ظهرِ تابستانی ات عینک دودی به چشم داشتی یا نداشتی ... فقط به طرز...
-
هرچند نداری تو ز احساس، نشانی
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:33
هرچند نداری تو ز احساس، نشانی من عاشق لبخند توام، گرچه ندانی مغرور و بداخلاق بشو با همه، اما «با من به ازین باش که با خلق جهانی » "نفیسه سادات موسوی"
-
می ترسم
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:32
می ترسم نه مثل دیوانه از بچه ها نه مثل بچه ها از دیوانه می ترسم کسی نه خودت را که دوست داشتنت را از من بگیرد. "علی کریمی کلایه"
-
زمستان را با شال گردنی تو می شناسم
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:28
زمستان را با شال گردنی تو می شناسم و هوس پارو کردن برفی از بامی که روبروی پنجره خانه توست برف آب می شود و من همچنان تو را تماشا می کنم با فنجان چای نیم خورده و کتابی در دست روی صندلی لهستانی با عینکی خسته اتاقت مجموعه شعری ست که هیچ ذهنی نمی تواند مسمومش کند اتاقت موزه ی دوستت دارم هاست... از: وحید پور زارع
-
سخنی از اوشو
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:27
جای یک چیز را در زندگیت عوض کن تا زندگیت زیبا شود! بجای ترس از خدا، عشق را جایگزین کن اوشو
-
من ونگاهم مال تو
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:25
دلتنگی من تمام نمیشود همین که فکر کنم من و تو دو نفریم دلتنگتر میشوم برای تو چقدر دنیای رمان قشنگ است نیمه شب کاش میتوانستم دستهات را بگیرم و تو را بنویسم کاش نقاشی بلد بودم دوست داشتن تو زیباترین گلی است که خدا آفریده گفته بودم؟ آنقدر شوقانگیزی که سجده میکنم تو را بلند بالای من ! خیال کن از جنس آتشم از همهی...
-
زخمی کهنه ام
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:24
زخمی کهنهام سایهی رنجی پایان یافته دوستت دارم و به لمس سرانگشتانت بر سایهی این زخم دلخوشم شمس لنگرودی
-
گم گشته ام
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:23
در انتهای هر سفر در آیینه دار و ندار خویش را مرور می کنم این خاک تیره این زمین پاپوش پای خسته ام این سقف کوتاه آسمان سرپوش چشم بسته ام اما خدای دل در آخرین سفر در آیینه به جز دو بیکرانه کران به جز زمین و آسمان چیزی نمانده است گم گشته ام ‚کجا ندیده ای مرا ؟ حسین پناهی
-
سخنی از اوشو
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:22
هر لحظه را چنان با شکوه زندگی کن که گویی واپسین لحظه زندگیت است و کسی چه میداند!؟ شاید که واپسین لحظه باشد ... اوشو
-
فردای من تویی
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:21
امروز به پایان می رسد از فردا برایم چیزی نگو من نمی گویم : فردا روز دیگریست فقط می گویم : تو روز دیگری هستی تو فردایی همان که باید به خاطرش زنده بمانم جبران خلیل جبران
-
برای ستایش تو بهشت جای حقیری است
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:20
مگر نمیگویند که هر آدمی یک بار عاشق میشود ؟ پس چرا هر صبح که چشمهات را باز میکنی دل میبازم باز ؟ چرا هربار که از کنارم میگذری نفست میکشم باز ؟ چرا هربار که میخندی در آغوشت در به در میشوم باز ؟ چرا هر بار که تنت را کشف میکنم تکههای لباسم بال درمیآورند باز ؟ گل قشنگم برای ستایش تو بهشت جای حقیری ست با همین...
-
هیچ چیز این شهر تو را از من کم نمی کند
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:19
نگو هنوز دستهایم برای گرفتن زندگی کوچکاند. برای این «فرصت بزرگ» به اندازهی کافی بزرگ شدهام. شبها این را بهتر میفهمم. وقتی زندگی سبک میشود و من و این روح بیقرار بهتر با هم کنار میآییم. انگار در سیاهی شب، همه چیزهای پیش پا افتاده محو میشوند. شاید این تویی که با عصای جادوییات آنها را مثل سنگریزههایی بیمقدار...
-
نامه
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:15
امروز ، تیتر اول خبر ها این بود: مرد پستچی در برف جان داد! ..... یقین دارم که این بار ، یکجا ، جواب تمام نامه هایم را فرستاده بودی... مریم احمدی
-
به خاطر تو
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:14
نمـــی دانی من به خاطــر تو ... چقـــدر به اشکـــهایم لبخند زده ام!! سمانه سوادی
-
چتری برای پروانه ها
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:13
من می روم با دست هایت چتری برای پروانه ها بسازم دیگر چه می شود که نام گل های باغچه را به خاطر نیاورم؟ یا اصلا ندانم که کدام شاعر شب تاب قافیه ها را از قاب غمگین پنجره پر داد؟ من که خوب می دانم بادبادک بی تاب تمام ترانه ها همیشه پر پشت بام خلوت خاطره های تو می افتد دیگر چه فرق می کند که بدانم باد از کدام طرف می وزد....
-
وفا
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:12
در زمانی که وفا قصه ی برف به تابستان است و صداقت گل نایابی ست به چه کس باید گفت .... با تو انسانم و خوشبخت ترین... دکتر شریعتی
-
بوی پیراهن تو
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:12
اگر بشود که باز باد بیاید و بوی پیراهنِ ترا به یادم بیاورد، به خدا از تختِ ستاره و تاجِ ترانه خواهم گذشت درِ بیکلیدِ زندانِ گریه را خواهم گشود حواسِ همهی کلمات را از دستورِ بیدلیل اسم و استعاره آزاد خواهم کرد بعد هم حکومتِ دیرسال دریا را به تشنهترین مرغانِ بیاردیبهشت خواهم بخشید من عاشقترین امیرِ اقلیمِ آب و...
-
شوق رهایی
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:11
اگر چه عمر تو در انتظار می گذرد دل فقیر من! این روزگار می گذرد بهار فرصت خوبی است گل فشانی را به میهمانی گل رو بهار می گذرد چه مانده ای به تماشای تیرگی و غبار همیشه هست غبار و سوار می گذرد تمام چشمه دلان از کنار ما رفتند اگر نه سنگدلی جویبار می گذرد دلی که شوق رهایی در اوست ای دل من بدون واهمه از صد حصار می گذرد سلمان...
-
غمگینم
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 18:10
تو را در آغوش میگیرم اما شبیه تراشی که مدادش را تمام خواهد کرد، غمگینم ! از: ستار جانعلیپور
-
سخنی از اوشو-اعتماد
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 18:27
مهم نیست که به چه چیزی اعتماد میکند، همین اعتماد حاکی از معصومیت اوست. حتی اگر بدلیل اعتماد، فریب بخورد، مهم نیست، چون ارزش اعتماد بسیار فراتر از چنین فریبی است. میتوانی همه چیز را از او بگیری، ولی اعتماد را هرگز..!!
-
آینه
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 18:24
هر چقدر بیشتر آینه را پاک می کنم چشمانم غمگین تر می شود خوشبختی چیزهای کوچکی بود که در دستانت گذاشتم بوسه های صورتی که پروانه می شدند از لبهایم می پریدند شمع های کوچک رنگارنگ که می رقصیدند در تاریکی و مدادرنگی های بی قرار که قول داده بودند برای جهان درختهای تازهتری بکشند هرچقدر بیشتر در آینه نگاه می کنم بی تابی ام...
-
بگذار به تو فکر کنم
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 18:05
برای بار هزارم میگویم که دوستت دارم چگونه میخواهی شرح دهم چیزی را که شرحدادنی نیست؟ چگونه میخواهی حجم اندوهم را تخمین بزنم؟ اندوهم چون کودکیست… هر روز زیباتر میشود و بزرگتر بگذار به تمام زبانهایی که میدانی و نمیدانی بگویم تو را دوست دارم بگذار لغتنامه را زیر و رو کنم تا واژهای بیایم هماندازهی اشتیاقم به...
-
قول میدهم
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 18:04
در گلوی من ابر کوچکی ست می شود مرا بغل کنی؟ قول می دهم گریه کم کند. مژگان عباسلو