-
دیدار تو کشتزار نور است
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 16:32
دیدار تو کشتزار نور است آهویى بی قرار که از لب تشنه اش آفتابِ سحر فرو می ریزد، دیدارت سکوت است آبشار پرندگانى که راه سپیده را می جویند، لیوانى عسل در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ می دهد، چایى دم کشیده (درست لحظه یى که از تمام دغدغه ها فارغ می شوى) دیدار تو کشتزار نور است با بزهایى از بلور که به سوى صخره چرا می...
-
نفس
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 16:31
تا به حال کسی تو را با چشم هاش نفس کشیده؟ آنقدر نگاهت می کنم که نفس هام به شماره بیفتد بانوی زیبای من! جوری که از خودت فرار کنی و جایی جز آغوش من نداشته باشی. عباس معروفی
-
تو آب روان باش
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 16:30
نامه سهراب سپهری به دوستش نازی تهران، 6 فروردین 1342 نازی دارم نگاه می کنم و چیزها در من می روید. در این روز ابری چه روشنم. همه رود های جهان به من می ریزد. به من که با هیچ پر می شوم. خاک انباشته از زیبایی است. دیگر چشم های من جا ندارد... چشم های ما کوچک نیست. زیبایی کرانه ندارد . به سایه تابستان بود که تو را دیدم و...
-
بوی باران
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 16:29
بوی باران.... چشمانم را می بندم... احساس سبکی میکنم... حس پرواز دارم... به یاد تو می افتم... حتما تو هم به یاد من هستی! بارها با هم زیر باران قدم زدیم. دستهای تو سهم من بود و دستهای من سهم تو... چه آرامشی ! چه خاطرات شیرینی!زمانها گذشتند و من هنوز تو را در ذهنم زنده نگاه داشته ام. مثل یک نور. نوری که هیچوقت کور نمی...
-
ای که چون زمستانی
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 16:28
ای که چون زمستانی و من دوست دارمت دستت را از من مگیر برای بالا پوش پشمینات از بازیهای کودکانهام مترس. همیشه آرزو داشتهام روی برف، شعر بنویسم روی برف، عاشق شوم و دریابم که عاشق چگونه با آتش ِ برف میسوزد! نزار قبانی
-
باد
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 16:22
باد به گیسوان تو حسادت می کند ! از آنجا فهمیده ام که هر وقت شانه اَش می کنی ... کودکانه و بی پروا پریشانش می کند ... ! علیرضالک
-
من وارث تمام عاشقان زمینم
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 12:03
آنگاه که اولین بار کامم با شهد لبخندِ تو شیرین شد تلخ ترین قهوه را نوش کردم! شهره ی شهرم وقتی افق دست بر زلفت می گذارد، تا وسوسه ای نو در جیبت کند از جنس ِ دستبندهای زنگار گرفته ی مادربزرگان ! با من سخن از صبر مگو که آتش عشقت دامنم را سوزانده .. جامه ای از یکرنگی بر تنم کن و مدالی بر سینه ام بگذار؛ من وارث تمام عاشقان...
-
تنهایی
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 11:56
تنهایی، شاخهی درختیست پشتِ پنجرهاَم گاهی لباسِ برگ میپوشد گاهی لباسِ برف اما، همیشه هست! رضا کاظمی
-
تنهایی تو را می شکند
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 11:42
تنهایی تو را میشکند، در شاخههای من بپیچ باد را غافلگیر کنیم ! رضا کاظمی
-
خندیدن را تو به من هدیه کردی
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 11:40
هدیهام از تولد ، گریه بود خندیدن را تو به من آموختی سنگ بودهام، تو کوهم کردی برف میشدم، تو آبم کردی آب میشدم، تو خانه دریا را نشانم دادی میدانستم گریه چیست خندیدن را تو به من هدیه کردی. شمس لنگرودی
-
هوای تو
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 11:39
روزها زیبایند خرده تلنگری به شعر نفس در هوای خواستن تو و هر روز، نخستین نشانه حضورت لبخند خواهش، بر لبان ثانیهها مینشاند. عشق و زیستن در هوای تو خوشبختی فریبندهای است زندگی را دوست دارم. از: مینا معمارطلوعی
-
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 11:36
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند یاسم و باران که می بارد معطر می شوم در لباس آبی از من بیشتر دل می بری آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم میل میل ِ توست اما بی تو باور...
-
دوست داشتن تو گفتنی نیست
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 11:32
عشق من بارها با نفسهام به نقطه نقطهی تنت گفتهام : دوست داشتن تو گفتنی نیست تماشایی ست دستهام شاهدند عباس معروفی
-
طعم لبان تو
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 11:24
از هر لیوانی که آب نوشیدم طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن به جا ماندی به یادم بود فراموشی پس از فراموشی اما چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن گم شدی در خانه مانده بود ما سرانجام توانستیم پاییز را از تقویم جدا کنیم اما طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها حک شده بود لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم...
-
اینجا هیچکس شبیه تو نیست...
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 10:57
آدمها، من را به یاد تو نمیاندازند اینجا هیچکس شبیه تو نیست... من در شهر و در بین اینهمه آدم همیشه دلتنگام... اما همینکه دور میشوم همینکه به درختی، کوهی، چشمهای برمیخورم، تو را میبینم.. تو را که دشتها، روی دستهایت میخوابند و رودها، ادامهی رگهای تواند... و آب آب ِ وحشی که من را به نوازش ِ عریانیاش...
-
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 10:56
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن...
-
زیبایی تو
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 10:42
سر می رود گل از سبد عطر از گل باد از عطر چنان که تصویر از آیینه و زیبایی تو از چشم من. از: عمران صلاحی
-
دوری تو
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 10:40
هر شب فکر می کنم چه کسی فردا صبح با بوسه ای بر پیشانیت به تو «صبح بخیر» خوا اهد گفت ... چه کسی دگمه های پیراهنت را خواهد بست و چه کسی موهایت را که چون نور خورشید دلم را گرم می کند شانه خواهد زد ... و چه کسی آن دو چشم زیبا را خواهد بوسید ... دلم خوش ست به صدقه هایی که برای سلامتیت می گذارم کنار ... و گرنه دوری تو...
-
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 10:40
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم حال اگر چه هیچ نذری عهده دار ِ وصل نیست یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم ماجراهایی که با من زیر باران داشتی شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟ ! ساده از «من بی تو می...
-
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 10:36
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم سایهات نیز بیفتد به تنم میمیرم بین جان من و پیراهن من فرقی نیست هر یکی را که برایت بکنم میمیرم برق چشمان تو از دور مرا میگیرد من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم بازی ماهی و گربه است نظربازی ما مثل یک تُنگ شبی میشکنم میمیرم روح ِ برخاسته از من، ته این کوچه بایست بیش از این دور شوی از...
-
نشانی خانه ات کجاست ؟
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 10:36
ین صبح، این نسیم، این سفرهی مُهیا شدهی سبز، این من و این تو، همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند... یکی شدند و یگانه . تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد، آمدی و آمدیم . اول فقط یک دلْدل بود. یک هوای نشستن و گفتن . یک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن. یک هنوز باهمِ ساده . رفتیم و نشستیم، خواندیم و گریستیم ....
-
یک عاشقانه ساده
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 10:35
می توانم به عکسات نگاه کنم وَ ظرافتِ تنات را در آغوش بگیرم در کادرِ ساکتِ تصویرت زیر بال و پَرم را میگیری بالا میروی بالا میبَری وَ پای نگرانیهایم را از جاذبهی زمین جدا میکنی . سید محمد مرکبیان
-
من از اندامت فهرستی خواهم ساخت
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 10:34
و من از اندامت فهرستی خواهم ساخت و چون شعری ناب سطر به سطر بند به بندت را از بر خواهم نمود ... پابلو نرودا
-
دلم انگار تورا میخواهد
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 10:33
دلم یک آغوش بی غربت می خواهد یک آغوش پر سلام ، پر نوازش یک آغوش آرام و نجیب ، بی بهانه یک آغوش عاشقانه ، پر ترانه دلم یک بغل خالی از قانون طبیعت یک بغل برای تعبیر خواب من یک آغوش بیرنگ ، بی نیرنگ یک آغوش پر فریاد از عشق من دلم یک دل گرم برای حرفهای من دلم یک کلام حرف برای دل من دلم یک آغوش پر نوازش ؛ دلم...
-
قلب ها از زخم ها کوچکترند
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1392 12:16
هرگز نمی توان گُل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند که در این سیاه قرن بی قلب زیستن آسان تر است ز بی زخم زیستن قرنی که قلب هر انسان چندیدن هزار بار کوچکتر است از زخم های مزمن و رنجی که می کشد . از: نصرت رحمانی
-
من سالهاست به دوست داشتنِ تو آرامم.
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1392 11:33
آرامم ! دارم بهخیالِ تو راه میروم بهحالِ تو قدم میزنم آرامم !... دارم برایِ تو چای میریزم کم رنگ وُ استکان باریک پر رنگ وُ شکسته قلم آرامم ! دارم برایِ تو خواب میبینم خوابی خوب خوابی خوش خوابی پر از چشمهایِ قشنگِ تو ! صدایِ جانَم گفتنِ تووُ برایِ تو مُردنِ، من ! آرامم، بهخوابی پراز خیلی دوستت دارم ! پر از کجا...
-
به من تکیه کن
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1392 09:37
این دختر دریا ! ای خواهر پونه کوهی ! ای شناگر ! ای تنت پاک تر از آب چشمه ها ای که خونت سرخ تر از سرخ با تو زمین به بر می نشیند با هر نفست چشم هایت با هر اشک رودی می زایند و دست هایت، دانه ها را بارور می کنند تو قلب زمین را تو، دل آب را می شناسی سینه هایت را چونان فیروزگان چون جواهری پرداخت کن تا آنها بزرگ شوند و زمین...
-
سخنان اوشو
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1392 09:34
تلاش نکن که زندگی را بفهمی زندگی را زندگی کن ! … تلاش نکن که عشق را بفهمی عاشق شو اوشو
-
تو را ببینم
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1392 09:27
تو را ببینم؛ میبوسم نوازشت میکنم برایِ تو خواب تعریف میکنم تو را ببینم، بغل میکنم تمامِ رویاهایَم را میبینم وَ به تمامِ آرزوهایَم میرسم تو را ببینم خوب میشوم، آقا میشوم به تو سلام میدهم نماز میخوانم وَ تو را شکر میکنم تو را ببینم خیلی دوستت دارم آخ ! تو را ببینم، چهقدر کار دارم. از: افشین صالحی
-
شادی داشتنت
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1392 09:25
شادی داشتنت شادی بغل کردن سازی ست که درست نمی شناسمش درست می نوازمش نت به نت نفس در نفس تو از همه جا شروع می شوی و من هربار بداهه می نوازمت از هر جای تنت سبز آبی کبود من لم بده، رها کن خودت را آب شو در آغوشم مثل عطر یاس فراگیرم شو بگذار یادت بگیرم. عباس معروفی