از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

شب تنهایی من

هیچ کس با من نیست
مانده ام تا به چه اندیشه کنم
مانده ام در قفس تنهایی
در قفس می خوانم
چه غریبانه شبی است

شب تنهایی من . . .
  

  سهراب سپهری 
 

باران

 

دیر باریدی  باران  !  دیر   ...

 

من مدتهاست در حجم نبودن کسی  خشکیده ام .... 

 

تعادل

 

مدتهاست ترازوی زندگیم تعادل ندارد  

 

دستم خالی 

 

دلم پُر 

 

خدای مهربانم !

خدای مهربانم !

خوشحالم از اینکه تو را دارم تا از تو بنویسم و برای تو ...  

آنگاه که دلم تنگ است...آنگاه که خسته ام... 

آنگاه که به امید موهبت هایت روزهایم را میگذارنم... 

آنگاه که به امید معجزه ات هر صبح چشم می گشایم...

خدای من !

ای تنها تکیه گاه زمین و آسمانم !

من فقط خودم را به تو و دستان قدرتمند و مهربانت می سپارم .

و تنها از تو و دریای رحمتت معجزه ی ناب زندگی ام را که
خوشبختی و آرامش و عشق است می خواهم   

 

 

 

http://happy-girl.persianblog.ir/

ای همه هستی ام.

چرا ...

چرا....
شعلە های قلب این قدر ممتد است،؟!!
این آتش چرا خاکستری نمی شود!
چرا انسان دوست می دارد....؟؟؟!!!

آزادم...

 

من از آن روز که دربند توام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

 

برای تو و خویشتن

 

برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند
گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود
برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی که در صداقت خود  

ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است

                                                  سخن بگوییم 

 

مارگوت بیگل با ترجمه احمد شاملو

دلم

  

دلتنگ می شود  

  

این دلم  

 

گاهی ... 

 

خیلی ساده 

 

دو نابینا

 

در دنیا،
دو نابینا هست.
یکی تـو،
که عاشق شدنم را نمی بینی،
یکی من،

که به جز تو کسی را نمی بینم! 

 
جوزف لنون

تنهایی

 

گُلی به گوشۀ جمال  "  تنهایی  " 

 

چرا که هرگز  تنهایم  نگذاشته  است .. 

 

هرگز ...!  

 

 

خدا نکند

 

قدیمی ها چه حرف هایی می زدند !
می گفتند برای کسی بمیر ...
که برایت تب کند !
من برایت میمیرم اما ...
خدا نکند تو تب کنی :  مادر ، پدر ، و ...

روزگاران

 گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم  

 بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران

دلتنگم

  

" دلتنگم " 

 

 اما تو را طلب نمیکنم ... 

  

نه اینکه بی نیازم  .....   

 

 " صبورم " ............ ! 

 

آن یک نفر

 

 

بعضــــــی وقتا چیـــــــزی مینویسی فــــــقط برای یک نفـــــــر 


           امـــــــا دلت میگیرد

وقتی یـــــــادت می افتد که هـرکسی ممکن است بخــــــواند
            

جــــــــز آن یک نفـــــــــر. . . .

آن یک نفر

 

 

بعضــــــی وقتا چیـــــــزی مینویسی فــــــقط برای یک نفـــــــر 


           امـــــــا دلت میگیرد

وقتی یـــــــادت می افتد که هـرکسی ممکن است بخــــــواند
            

جــــــــز آن یک نفـــــــــر. . . .

یاد

 

بعضی ها که می روند .... 

 

یادشان که می ماند هیچ ! 

 

دمار از روزگار آدم در می آورد این  " یاد " ...

 

تماشا

 

مگر به شهر شما  

 

قسم شما را به خدا  

 

جنون عاشقی تماشا دارد  

 

بسوزد آنکه هست و حاشا دارد  

 

 

 

مدیونم

 

من می نویسم و تو نمی خوانی  

 

اما مخاطب که تو باشی  

 

مدیونم اگه ننویسم  ...

سرزنشم نکن

 

سرزنشم نکن  اگه  نا آرامم .. 

 

آخه حالش از دلم خیلی بهتر است  

   

شیشه ای که با پُتک  بر آن کوبیده اند ... 

 

نمی شود ؟

 

نمی شود  آیا ؟؟ 

بهانه ای به من بدهی  

حتی کوچک  ...

که با آن دلم را قانع کنم فراموشت کند ....

ندیده

 

می نویسم ...  که  ببینی  

 

  

می خوانی ...  و ندیده می گذری ............ 

 

دلتنگی

می دونی دلتنگی یعنی چی ؟
دلتنگی یعنی اینکه بشینی با یادش به خاطراتت فک کنی …
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت ولی,
چند لحظه بعد شروع اشکهای لعنتی .!!!

دلتنگتم ...

 

برایت می نویسم  : دلتنگتم  ... 

 

میدانم که نمیدانی ...!   

 

اما میدانم که می خوانی ... !  

 

یادت

درد، مرا انتخاب کرد
من، تو را
تو، رفتن را
آسوده برو ! دلواپس نباش
من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم

دلتنگ

 

دلتنگ شدی  

 

پیش من بیا  

 

کمی غصه هست  

 

با هم میخوریم

مادرم ...

 

ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺑﻮﺩ!  

 ﺑﺎ ﯾﮏ ﺯﻧﺒﯿﻞ پرازﻣﻌﺠﺰﻩ !  

 ﯾﺎﺩﻡ ﻫﺴﺖﺩﺭﺍﻭﻟﯿﻦ ﺳﻮﺯﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ  

  ﺍﻟﻨﮕﻮﯾﺶ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩ!  

  

ﻓﺼﻞ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﮕﯽ/ﺑﺎﺏ ﺩﯾﻠﻦ 

با من حرف بزن

 

 

من قدرت حدس زدن احساست را ندارم ! 

 


  اگر از من دلخوری ، با من حرف بزن !
  
 

 

 دوستی ها با نگفتن ها به پایان می رسد

چرا آرام بگیرم ؟

آرام؟
آرام برای چه باید گرفت؟
وقتی بمیریم ، خود به خود آرام می گیریم!
پیش از آنکه بمیریم که نباید بمیریم!
 
  
کلیدر
محمود دولت آبادی 

دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دار
م
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطربوی لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان
برای بنفشیِ بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تورا برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن ... دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم ... دوست می دارم ...

" پل الووار ، ترجمه احمد شاملو "