خدایا..
پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن ندارم،
امیدم به توست..
پس بی آنکه نامم را بپرسی و دفترهای دیروزم را ورق بزنی،
رحمتت را در روزهای پایانی سال بر همه دوستانم جاری کن..
الهی آمین
نـه فـقـط از تـو اگــر دل بـکنـم می میرم
سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم
بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هـر یکی را کـه بـرایـت بـکَـنـم می میرم
بـرق چـشمـان تــو از دور مـرا می گـیـرد
مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم
بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا
مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم
روح ِ برخاسته از من ...! ته ِ این کوچه بایست
بیش از ایـــن دور شوی از بـدنـــم می میرم...
کاظم بهمنی
نـه فـقـط از تـو اگــر دل بـکنـم می میرم
سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم
بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هـر یکی را کـه بـرایـت بـکَـنـم می میرم
بـرق چـشمـان تــو از دور مـرا می گـیـرد
مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم
بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا
مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم
روح ِ برخاسته از من ...! ته ِ این کوچه بایست
بیش از ایـــن دور شوی از بـدنـــم می میرم...
کاظم بهمنی
الهی چون در تو نگرم از جمله تاج دارانم
و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم
خاک بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم و شیطان را شاد
الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم
بس شوریده
و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده
و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و
گاهی در آب دیده غرق .
برگرفته از: مناجات نامه خواجه عبداللّه انصاری
هرگز دلم از یاد تو غافل نشود
گر جان بشود مهر تو از دل نشود
افتاده ز روی تو
در آیینهٔ دل
عکسی که به هیچ وجه زایل نشود
یا رب نظری بر من سرگردان کن
لطفی بمن دلشدهٔ حیران کن
با من مکن آنچه من
سزای آنم
آنچ از کرم و لطف تو زیبد آن کن
خدایـــــا ...
مدعیان رفاقت ، هر کدام تا نقطه ای همراهند ...
عده ای تا مرز منفعت ...
عده ای تا مرز مال ...
عده ای تا مرز جان ...
عده ای تا مرز آبرو ...
و همگان تا مرز این جهان ...
تنها تویی که همواره می
مانی ... !
رهـــــایم
نـکن . . .
خدای مهربانم !
خوشحالم از اینکه تو را دارم تا از تو بنویسم و برای تو ...
آنگاه که دلم تنگ است...آنگاه که خسته ام...
آنگاه که به امید موهبت هایت روزهایم را میگذارنم...
آنگاه که به امید معجزه ات هر صبح چشم می گشایم...
خدای من !
ای تنها تکیه گاه زمین و آسمانم !
من فقط خودم را به تو و دستان قدرتمند و مهربانت می سپارم .
و تنها از تو و دریای رحمتت معجزه ی ناب زندگی ام را که
خوشبختی و آرامش و عشق است می خواهم
http://happy-girl.persianblog.ir/
ای همه هستی ام.
الهی!
مخلصان به محبت تو می نازند و عاشقان به سوی تو می تازند
کار ایشان تو بساز که دیگران نسازند،
ایشان را تو نواز که دیگران نتوانند که نوازند
خواجه عبداله انصاری
الهی
تو بخشنده ترین و زیباترینی ،
گوهر اشک میخری دل شکسته میخواهی ،
و عمل بی ریا میپذیری
.ما را از گناه سبکبار کن ،
و دیدگانمان را اشکبار و قلبمان را به عشق خودت گرفتار . . .
آمین
الهی تو بخشنده ترین و زیباترینی ، گوهر اشک میخری
دل شکسته میخواهی ، و عمل بی ریا میپذیری .
ما را از گناه سبکبار کن ، و دیدگانمان را اشکبار و قلبمان را به عشق خودت گرفتار . . .
آمین
خداوندا
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان
من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم
خداوندا
من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
من از نارفیقی های این دنیا میترسم
خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم
خداوندا
من از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک میترسم
خداوندا
من از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم
خداوندا
من از خود نیز میترسم
خداوندا پناهم ده
الهی
نه من آنم
که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی
که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر
باز نگردد نروم باز به جایی
پشت دیوار
نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر
از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در
که جز این خانه مرا نیست پناهی
....
پروردگارا!
هرگز در رحمت تو بسته نیست، ماییم که دست و پا بسته ایم
پرودگارا رهایمان کن
خدایا!
در شگفتم از کسی که غصه خودش را نمی خورد، غصه روزیش را می خورد
پروردگارا آگاهمان کن
پروردگارا!
سالیانی می پنداشتیم که ما حافظ دین تو ایم
حال می فهمیم که این دین توست که حافظ ماست
پروردگارا بیدار مان کن
بار الها!
سگ گله حرمت امانت نگه دارد
و ما به امانت تو خیانت ورزیم
خدایا امین مان کن
ادامه مطلب ...خدایا...
چگونه سر بالا بگیرم و به درگاهت بیایم و بگویم :
الهی العفو ... که عفو و بخششت را می طلبم
اما باز هم جلوی نفسم را نمی گیرم ؟
چگونه شرمسارت نباشم در حالیکه هر چه جور و
جفا از من می بینی باز هم رشته ی مهر و
دوستی ات را نمی گسلی و رهایم نمی کنی؟
چگونه ادعای بندگی کنم در حالیکه خود می دانم
عبد تو نبودم و بنده ی نفس بودم؟
اما مهربان خالقم!
تنها چیزی که می توانم بگویم این است که
با همه ی شرمندگی هایم ادعا می کنم که بنده ی تو هستم
و تنها کلامی برایت بگویم که نکند عمر به سر آید و
این کلام را نگفته باشم
پروردگارا
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم آن چه را که میتوانم تغییر دهم
بینش ده
تا تفاوت این دو را بدانم
مرا فهم ده
تا متوقع نباشم ،دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند
جبران خلیل جبران
بار خدایا! به تو پناه می برم
از این که با وجود توانگری تو، من تهیدست باشم
یا با وجود هدایتگری، در گمراهی به سر برم
یا با آن که قدرت و پادشاهی از آن توست، به من ستم شود
یا با آن که زمام اختیار امور در دست توست، من مقهور و خوار گردم
الهی!
دلی ده، که در کار تو جان بازیم
جانی ده، که کار آن جهان سازیم
تقوایی ده، که دنیا را بسپریم
روحی ده، که از دین برخوریم
یقینی ده، که درِ آز بر ما باز نشود
قناعتی، تا صعوۀ حرص ما باز نشود
یار از غم من خبر ندارد گویی | |
الهی کار تو بی ما به نیکویی درگرفتی، چراغ خود را بی ما به مهربانی افروختی، خلعت نور از غیب بی ما به بنده نوازی فرستادی، چون رهی را به لطف خود به این آرزو آوردی، چه شود به لطف خود ما را به سر بری. | |
الهی تو دوستان خود را به لطف پیدا گشتی تا قومی را به شراب انس مست کردی، قومی را به دریای دهشت غرق کردی، ندا از نزدیک شنوانیدی و نشان از دور دادی، رهی را بازخواندی و آن گاه خود نهان گشتی.
|
الهی هرچه نشان می شمردم پرده بود و هرچه مایه می دانستم بهیده بود. ای کردگار نیکوکار آنچه بی ما ساختی بی ما راست دار. | |
از بس که دو دیده در خیالت دارم در هر چه نگه کنم تویی پندارم الهی راهم نما به خود و باز رهان مرا از بنده خود. ای رساننده به خود برسانم که کسی نرسیده به خود. بارالها یاد تو عیش است و مهر تو سور، شناخت تو ملک است و یاد تو سرور، و صحبت و نزدیکی تو نور. جوینده تو کشته با جان است و یافت تو رستخیز بی صور. |
نشانت بی قراری دل و غارت جان است | |
خدایا نشانت بی قراری دل و غارت جان است و خلعت وصال در مشاهده جلال. | |
الهی ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس، نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی نیازی، کار به حکمت می اندازی و به لطف می سازی، نه بیداد است و نه بازی. بار خدایا بنده را نه چون و چرا در کار تو دانشی و نه کسی را بر تو فرمایشی، سزاها همه تو ساختی و نواها همه تو ساختی، نه از کس به تو نه از تو به کس، همه از تو به تو همه تویی و بس، خلایق فانی و حق یکتا به خود باقیست. |
خداوندا، دردم را بیشتر کن، زخمم را چرکینتر، تبم را تندتر و چنینم نگاهدار، مبادا که آرامش فراموشى بیاورد.
خداوندا، خوف از ظالم را در من بمیران و توان آن عطایم کن که تخت سینه ناکسان بکوبم، بىترس از عواقب خوفانگیزش.
خداوندا، از پاداش معافم کن، از بخشش ناامیدم کن، از بهشت مأیوسم کن تا هر چه مىکنم به سوداى انعام تو نباشد.
ادامه مطلب ...من کیستم که بر درگاه تو زارم | |
خداوندا من قدر و شأن تو را ندارم و سزای تو را ناتوانم و در بیچارگی خود سرگردانم و روز به روز بر زیانم. | |
الهی دریافتی خود یاری و یادگاری، معنی دعوی صادقانی، فروزنده نفسهای دوستانی، آرام دل غریبانی چون در میان جانی، از بیدلی می گویم که کجا جان را زندگی می باید. تو آنی به خود و از خود ترجمانی. به حق تو بر خودت که ما را در سایه غرور ننشانی و به عز وصال خود رسانی. چشم همی بخواهد دیدارت گوشم همی بخواهد گفتارت |
برایت دعا می کنم
.
.
که ای کاش خدا از تو بگیرد
هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد
گویی که همه جهان به کام دل ماست | |
الهی از خود تو هر مفلسی را نصیبی و از کرم تو هر دردمندی را طبیبی و از وسعت رحمت تو هر کسی را سهمی است. | |
در عشق تو من کیم که در منزل من از وصل رخت گلی دمد بر گل من الهی، ای راهنما به کرم، فرو ماندم در حیرت یکدم آن کدام است؟ دمی که نه حوا در آن گنجد نه آدم. اگر من آن دم بیابم چون من کیست؟ بیچاره زنده ای که بی نفیش باید زیست.
|
نه طاقت به سر بردن و نه جای گریز است | |
الهی کدام زبان به ستایش تو رسد؟ کدام خرد صفت تو را برتابد؟ کدام شکر با نیکویی تو برابر آید؟ کدام بنده به گذاران عبادت تو رسد؟ | |
الهی دانی که من به خود به این ورزم و نه به کفایت خود شمع هدایت افروزم. از من چه آید؟ و از کردار من چه گشاید. طاعت من به توفیق تو، خدمت به هدایت تو، توبه من بر عایت تو، شکر من به انعام تو، ذکر من به الهام تو. همه تویی من کیم، اگر فضل تو نباشد من چه ام. هر که او را دلی و جانی بود شد به میدان عاشقی گویش |
پرده عفو بر من گستران | |
خداوندا گناه من زیر حلم تو پنهان است، تو پرده عفو بر من گستران و مرا ببخش. | |
الهی به قدر تو نادانم، سزای تو را ناتوانم، به بیچارگی خود سرگردانم و روز به روز در زیانم، چون منی چون بود؟ چنانم و از نگریستن در تاریکی به فغانم که خود هست مان را بر هیچ دانم و چشم بر روزی دارم که تو مانی و من نمانم. چون من کیست؟ اگر آن روز ببینم به جان فدای آنم. |
الهی تا به تو آشنا شدم از خلق جدا شدم | |
الهی هر که تو را شناسد کار او باریک و هر که تو را نشناسد راه او تاریک. تو را شناختن از تو رستن است و به تو پیوستن از خود گذشتن است... | |
الهی بر من آراستی خریدم و از هر دو جهان دوستی حضرت تو گزیدم. الهی اگر طاعت بسی ندارم در هر جهان جز تو کسی ندارم. الهی تا به تو آشنا شدم از خلق جدا شدم و در هر جهان شیدا شدم نهان بودم پنهان شدم. الهی از بنده با حکم ازل چه برآید و بر آنچه ندارد چه باید. کوشش بنده چیست؟ کار خواست تو دارد به جهد خویش نجات خویش کی تواند؟ |
نیایش
خدایا ،
آتش مقدس " شک " را
آن چنان در من بیفروز
تا همه ی " یقین" هایی را که در من نقش کرده اند ، بسوزد .
و آن گاه از پس توده ی این خاکستر،
لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی ،
شسته از هر غبار ، طلوع کند .
ادامه مطلب ...
امان از اینهمه حجاب !
حجاب جهل ،حجاب علم ،حجاب عمل ،حجاب حجب ،
حجاب نان و نام و مقام ، حجاب آبرو .
تا وقتی این پرده هاست ، دیدار تو ممکن نیست .
ما عاجزیم از دیدن این پیله ها که به دور خود تنیده ایم .
خودت ما را برهان ...
خدایا...!
خدایا!
خدایا! ای نزدیکتر از من به من
خدایا! ای عاشق حقیقی من
خدایا! ای همدم لحظه های تنهایی ام
خدایا! ای درمان همه دردهایم
خدایا! در انتظارم
در انتظار رحمت تو که هزاران بار بر من فرو فرستاد ه ای
تو خود خوب می دانی که آرزوهایم پایانی ندارد
ولی باز هم خدایا به من بیاموز
چگونه عشق بورزم و مهر را از تو طلب کنم
تا شاید انسان بودن را تجربه کنم
خدایا
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان
اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند
و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن.
لذتها را به بندگاه حقیرت بخش
و درد های عظیم را بر جانم بریز.
خدایا
به من توفیق تلاش در شکست
صبر در نا امیدی
رفتن بی همراه
جهاد بی سلاح
کار بی پاداش
فداکاری در سکوت
دین بی دنیا
مذهب بی عوام
عظمت بی نام
خدمت بی نان
ایمان بی ریا
تنهایی در انبوه جمعیت
و دوست داشتن بی آن که دوست بدارند
روزی ام کن.
اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست
او جانشین همه نداشتن هاست
ای خدایی که
آموختی آنچه به دیگران نیاموختی
ای خدایی که قدرت فهم عطا نمودی
ای خالقی که بر تر از همه چیزی و هیچ به تو نیاز ندارد
ای خالق زیبای بی نیاز من ای که نیاز نیز محتاج تو است
ای کسی که از نهایت محبت مرا به رنج می افکنی
و آنگاه که صبر نمودم نعمت می بخشی
ای بخشنده بی همتا و ای دستگیر بی نیاز
خدایا
به خستگی بگو دست از سرمان بردارد ...
و به شیطان بگو ما از آن تو هستیم ... فراموشمان کند ...
ای آنکه شگفتی های عظمتت پایان نپذ یرد
ما را از الحاد درعظمت خود باز دار
ای آنکه گنجینه های رحمتت نابود نمی گردد
برای ما در رحمت خود بهره ای قرار ده
ای آنکه در مقابل منزللت منزلت ها کوچک است
ما را در نزد خود گرامی بدار
خدایا!ما را به بخشش خود از بخشش بخشندگان بی نیاز کن
تا با وجود اعطای تواز کسی خواهش نکنیم
وبا احسان تو از کسی نترسیم
آمین
خدایا،ای سازنده شب و روز،ای بی نیاز از اما و اگر و هنوز،ای برازنده خاطره انگیزترین عشقها،اگر یک قدم از تو دور شوم،قلبم سردتر از قطب شمال خواهد شد.
خدایا،تو از نفسهایم به من نزدیکتری و می دانی که پس فردا در کدام چاه خواهم افتاد و کدام در به رویم بسته خواهد شد و چه کسی سلامم را جواب نخواهد گفت. تو می دانی که چه وقت آب و هوای زندگی ام خوب می شود و یا کی سنگپاره های بلا و اندوه بر سرم باریدن می گیرد،پس یک لحظه هم مرا تنها مگذار و دیدن سپیده دم را از من دریغ مدار!
خدایا!!!
مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ ٫ غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های عظیم را به جانم ریز.
خدایا!
اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.
الهی
صبر و سکوت نصیبم کن
که تنها چاره درد هایم این است
و چه تنگ است این دنیا
خدایا
قفسم را آن روز که می شکنی زیبا بشکن
بگذار چو سرو باشم
بید بودن مرامم نیست
و توانم را افزون کن
تا سربلند زندگی کنم
و سربلند به سوی تو باز گردم.
آمین
پیر طریقت گوید: خدایا به هر صفت که هستم، برخواست تو موقوفم، به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم. تا جان دارم، رخت از این کوی برندارم؛ هر کس که تو آن اویی بهشت او را بنده است و آن کس که تو در زندگانی او هستی، زنده جاوید است. خداوندا، گفتار تو راحت دل است و دیدار تو زندگانی جان. زبان به یاد تو نازد و دل به مهر، و جان به اعیان. خدایا، اگر تو فضل کنی دیگران چون باد. خداوندا آنچه من از تو دیدم، دو گیتی بیاراید. شگفت آنکه جان من از تو نمی آساید. الهی چند نهان باشی و چند پیدا؟ که دلم حیران گشت و جان شیدا. تا کی در استتار و
ادامه مطلب ...محبوبم
می دانم و می دانی ناسپاسم
تو بهترین می خواهی و من کمترین می جوییم
تو اوج می خواهی من فرود می جویم
تو طلوع می خواهی
آنگاه که من ظلمت خود می جویم و بر آن اصرار میکنم
تو ای بهترینم منت می گذاری به سخن بیهوده ام گوش نمی دهی
آنگاه که بر بیهودگی درخواست خود اصرار دارم
و تو می خواهی بهترینم عطا کنی
ای مهربان بی نیاز من ای محبوب یکتای بی همتای من
خجلت زده ام اما می خوانمت
چون تو خواسته ای
پس تو را
به سپیده صبح آنگاه که گستره می افکند
و به شب آن هنگام که بر افق دامن میکشد
به آفتاب آنگاه که آسمان را تسخیر میکند
و به ماهتاب که چراغ شب است
قسم می دهم
مرا به خاطر آنکه نمی دانم و اصرار می کنم
ملامت نکن
که من بشری ناچیزم
که تنها به قوت آنکه تو را دارم رشد یافته ام
بر من منت افزون کن
نیروی صبرم عطا کن
ای بخشنده بی منتها ...
آمین
...از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد
خدا گفت: نه
رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.
از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد
خدا گفت: نه
شکیبایی زاده رنج و سختی است.شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
بارپروردگارا
رحمت خود را از دست های من جاری ساز
آن ها ساخته شدند تا درخدمت تو باشند
و از معبد تو گل بچینند
چشم های من ساخته شدند
تا حضور تو را در فروغ ستارگان،
درنگاه مشتاق سالکان ببینند
خدایا
در این وادی حسرت و حیرانی به که پناه برم
تو خود پناهگاهی از جنس نور برایم بیافرین
شاید سرم در گوشه ای در آغوش نور آرام گیرد
و نگاه خسته ام دمی بیاساید
خسته ام
از دست خودم نفسم همه چیز و همه کس ...
خدایا، قلب شوریده مرا به شیرینی عشق ازلی ات مهمان کن! من برای
عاشق شدن به یک گوشه چشم تو نیاز دارم و برای رها شدن از قفسهای
سرد و تکراری به آغوش دنج و ابریشمی تو.
هر وقت دلم برایت تنگ می شود، کلمات سر به زیر را گرد می آورم و
از آنها ابری انبوه می سازم.آنگاه با چتری از مهتاب زیر باران مترنم یاد
تو می ایستم.هر قطره کلمه ای است و هر کلمه، یکی از هزاران نام تو.
خدایا ... !
خدایا، من عشق به تو را هم از تو می خواهم وعشق به عاشقانت را وعشق رابه هر کاری که مرا به تو نزدیک کند
خدایا ...
خدایا، مرا راهی ده که فقط به در خانه ی تو توانم آمد .
دستی ، که فقط در خانه تو توانم کوفت .
خدایا، من را چشمی ده که فقط گریان تو باشد وسینه ای که فقط سوزان تو .
به من نگاهی ده که جز رو ی تو نتوانم دید .
وگوشی که جز صدای تو نتواند شنید
خودت را معشوقترین من قرار ده . مرا عاشقترین خویش